loading...
انقلاب اسلامی
پوریا بصیری بازدید : 229 سه شنبه 29 دی 1394 نظرات (1)

[Email address]

    

    

    

 

فساد دربار شاه:

دراینگزارشبهفسادهایجنسیخاندانپهلویخواهیمپرداخت:

ازجملهاینمراکزفساددرایندورانبهشرحذیلاست:

 

۱ کاخجوانان

 

دردوره‌ایکهایرانبهفکرحلمشکلاتنسلجوانخودبود،دربرخیازکشورهایدنیاخانه‌هاییبهنام «خانه‌یجوانان»برپاشدهبود،کهدرجذبجوانانوگذراندناوقاتفراغتآنانموفقیت‌هاییداشتند. هدفاینخانه‌هافراهمآوردنامکاناتمناسببرایمسافرتجوانانبهکشورهایمختلفوآشناییآنانبهنقاطمختلفدنیاونیزایجادزمینه‌مناسببرایگذراندناوقاتفراغتجوانانبود.

 

اینخانه‌هابیشترمورداستفاده‌یجوانانمسافرویاگروه‌هایگردشگرقرارمی‌گرفت. کاخجواناندردوره‌پهلویدرپیناکارآمدی‌هاینظامآموزشیحاکمشکلگرفتوقرارشداینخلاءآموزشیباتاسیسکاخجوانانپرشود. فرحپهلویکهبهنوعیمجریبرنامه‌هایفرهنگیغربدرایرانبودباهدفتثبیتحکومتچندیناقدامانجامدادکهگسترشرادیووتلویزیون،ایجادموزههنرهایمعاصر،فرهنگسراینیاوران،جذبروشنفکران،وتاسیسکاخجوانانازجمله‌ایناقداماتبود. طرحیکهدراواسطدهه‌ی ۱۳۴۰برایجذبجواناندرایرانپیادهشددراقتباسیازبرنامه‌سازمان‌ها،انجمن‌هاوموسساتیبودکهدرکشورهایمختلفبهویژهامریکاواسرائیلدرامورجوانانفعالیتداشتند. دردوره‌نخستوزیریعلیامینیدرسال ۱۳۴۰ سازمانیبهنام «سازمانرهبریجوانان»تاسیسشدهبودکهدرواقعنخستینتشکلمربوطبهجوانانبهشمارمی‌رفت. اینسازماندرزمینه‌هایمختلفچونورزش،سخنرانی،تئاتر،موسیقیوالبتهبهجزمسائلسیاسیبهمدتچهارسالفعالیتکردوبهدلیلعدماستقلالمناسبازسویجوانانبهباشگاهیورزشیتبدیلگردید.

 

دردوره‌ایجادکاخجواناناغلبدانشجویانودانشگاه‌هایکشورسیاسیبودندوگروه‌هایمذهبیوغیرمذهبیدرکشورفعالیتمی‌کردند. دست‌اندرکارانحکومتکهدرجذبدانشجویانبهخودناموفقبودند،سعیمی‌کردندباایجادفضاهایمتفاوتبرایجوانان،ازتمایلآنانبهسمتسیاستجلوگیریکنند. اماگذشتزماننشاندادکهبسیاریازجوانانعضوکاخبهجرگه‌سیاسیونمخالفرژیمپیوستندوکاخراپوششیبرایفعالیت‌هایسیاسیخودقراردادند. ازاینروعضویتدرکاخبهمعنیهمسوییبااهدافموردنظررژیمبهشمارنمی‌رفت.

 

باتمهیدمقدماتیونیزپسازبهپایانرسیدنکارساختمانی‌،اولینشعبهکاخجواناندرجادهشمیرانتهران،بالاترازسهراهضرابخانه،درشب ۴ آبان‌ماه ۱۳۴۵بهدستمحمدرضاپهلویافتتاحگردید. اولینقدمدربهره‌برداریازکاخاعلامموجودیتآندرقالبشخصیتحقوقیبود. اساسنامه‌ایبدینمنظورتدوینشدوهیئتمدیره‌ایبدینمنظورازسویامیرعباسهویداـنخستوزیروقتـانتخابومشغولبهکارشد. اعضایهیئتمدیره‌انتخابیغلامرضانیکپی،فتح‌اللهستوده،پروینثابتی،منوچهرپیروز،محمدرضاگودرزی،ونردینامیرطهماسببود. شعبه‌مرکزیکاخجوانانروبه‌رویحسینیهارشادقرارداشت.

 

اینشعبهکهبعدهاکاخمرکزیعنوانگرفتبرفرازیکبلندیساختهشدهبود،دربنایآنکتابخانه،سینما،کافهتریا،اتاق‌هایشطرنج،وموسیقیوبیلیاردتعبیهشدهبودودرحیاطآناستخریبزرگبرایدخترانوپسرانساختهشدهبود. هرروزدرسالناجتماعاتآنبرنامه‌هایمتنوعازقبیلفیلموکنسرتوسخنرانیبهاجرادرمی‌آمد.

درجریانافتتاحشعبجنوبیوغربیدرتهرانمسئولانکاخاعلامکردندبهمنظوربهوجودآمدنمحیطمناسببرایپرورشذوقواستعدادونیروهایفکریجوانانشهرستانیدرشهرستان‌هانیزشعبکاخجوانانتاسیسشودکهدرتبریز،کرمان،اصفهان،شهرری،رشت،سنندجوشعباتیایجادگشت. بااوج‌گیریمبارزاتمردمیعلیهرژیموبروزدرگیری‌هابینمردموعواملرژیمکاخ‌هایجوانانازجملهمراکزموردحمله‌مردمبودوبسیاریازساختمان‌هایآناندرآتشخشمانقلابیمردم ‌سوختتااین‌کهدربهمن ۱۳۵۷ باپیروزیانقلابکاخ‌هایجوانانبهسازمانملیامورجوانانتغییرنامدادودرساختمان‌هاوموسساتبرجایماندهازکاخجوانانبرنامه‌هایمذهبیاسلامیپیادهشد.

 

۲- دربارشاه

 

فساددربارنهتنهادرچهاردیواریکاخ‌هایپهلوینماند،بلکهدرتمامارکانرژیمریشهزد. نهادهایرژیمهرچهبهدربارنزدیک‌تربودند،بیشتربهمظهرفسادتبدیلمی‌شدندوکمکمازدرونمی‌پوسیدندوناگهانفرومی‌ریختند. شاهدرفسادجنسیبی‌مبالاتیرابهاوجرساندهبود. درباراودائممحلرفتوآمدفواحشخارجیومعشوقه‌هایداخلیبود. اوازدورانجوانیتااندکیپیشازمرگدستاززن‌بارگیبرنداشت. حتیلحظاتیکهملتایرانبرایسرنگونیاودرسرتاسرکشوربسیجشدهبودندودرخیابان‌هاصدایرگبارومرگبرشاهدرهمپیچیدهبوداودربارگاهخویشبی‌اعتنابهواقعیت‌هایبیرونیبهعشق‌بازیمشغولبود. شایدرفتارجنون‌آمیزجنسیمحمدرضابی‌تأثیرازمادرشنبود؛زیرامادرشبهاوسفارشمی‌کرد: «ازقدیموندیمگفته‌اندبههرچمنکهرسیدیگلیبچینوبروشاهودلالمحبتاو،علمدررابطهبااخلاقجنسیبهایناعتقادرسیدهبودندکهمردانبزرگاحتیاجبهیکسرگرمیدارندومسئلهجنسیبهترینسرگرمیاست. بهگزارشعلمیکروزشاهوعلم «درباره‌دوستانمؤ‌نث،گپمی‌زدند» . شاهازپیرشدنمعشوقه‌هاصحبتمی‌کردوافزود «باوجودهمه‌یاین‌هااگراینسرگرمی‌هاراهمنداشتیمبهکلیداغونمی‌شدیم.» علمنیزکهدرفسادجنسیدستکمیازشاهنداشت،درتأییدشاهگفت: « همه‌مردانیکهمسئولیت‌هایخطیربهعهدهدارند،نیازبهنوعیسرگرمیدارندوبهعقیدهمنمصاحبتجنسلطیفتنهاچاره‌یکارسازاست». مسئلهمهمیکهبرفسادجنسیشاهدامنمی‌زد،فساداخلاقیخواهرانشاشرفوشمسبود. اشرفوشمسکهازنقطهضعفشاهآگاهبودند، «دخترانزیبارابهاومعرفیمی‌کردندوآنانرابهداممی‌انداختندوبرایمحمدرضابهکاخمی‌آوردند.

گرچهشخصیت‌هایپیرامونیمحمدرضاشاه،پدر،مادر،خواهران،وزیردفاعدربارودوستاناونقشبسزاییدرزمینه‌‌سازیفسادجنسیشاهداشته‌اند؛اماعاملاصلی،شخصیتخودشاهبود. برایروشنشدنعواملوابعادموضوع،مروریبرفسادجنسیمحمدرضاشاهبی‌مناسبتنیست.

 

۳- کاباره‌ها

 

کابارهمحلیاستعمومیکهدرآننوشیدنی‌هایالکلیوغیرالکلیوگاهغذاهایسبکعرضهمی‌شود. مکانیعمومیوسرپوشیدهاستکهدرآنبررویسکوییاجراینمایشموزیک،آواز،تئاتر،رقصیاکمدیمی‌شودوتماشاگرانبررویصندلی‌هاییدرپیرامونسکونشستهوبهخوردنوآشامیدنمی‌پردازند. صنعتکاباره‌داریدرایرانعمرچندانینداردوکابارهدرایرانتکاملیازبنگاه‌هایشادمانی ۳۵ تا ۴۰ سالقبلمی‌باشد.

 

ازمراکزتجمعکاباره‌هادرتهرانقدیم،خیابانلاله‌زاربود. کاباره‌هایمعروفتهرانقدیمعبارتبودنداز: کابارهمولن‌روژوکابارهمیامیودرشیرازکابارهکازابامعروفیتداشت. درزبانعوامبهکاباره،گاهرقاص‌خانههمگفتهمی‌شد. پرویزراجیسفیرشاهنشاهدرانگلیسداستانخلوتکردنشاهوخانم «مورین»درتالارپذیراییسفارتایراندرانگلیسراآوردهاست. شاهدیوانهعیاشیبود،اونهمانندیکپادشاهباوقار،بلکهمانندیکلاتهرزهبهدوره‌گردیدرخارجازکشورمی‌پرداخت.

 

۴ سینمایایرانآنزمان

 

ازدیگرمراکزفساددرعصرپهلویسینمابودکهالبتهمفاسدرژیمدرسینمابهحدیبودکهبسیاریازنویسندگان،سینمارایکیازعواملاصلیرواجابتذالوفحشادرجامعه‌آنعصردانستهوبرآنتاختهوآزادیاعطاییکهسیاست‌گذارانبهسینماداده‌اندرانکوهشمی‌نمودند: «اینصحنه‌هایافتضاحورسواییکهباکمالآزادیوقاحتدرپرده‌یسینمانمایشمی‌دهندوستاره‌هایایرانیبابدن‌هایلختوعریاندرحالرقصوهمآغوششدنباجنسمخالفدرپردهظاهرمی‌شوند،جزرموزبی‌عفتیوهرزه‌گیوبی‌بندوباریوشهوت‌پرستیوجنایتچیزدیگریرابهتماشاکنندگانیادنمی‌دهدمفاسدیچونشیوعمدهاوآرایش‌هایتازه،رذایلاخلاقی،دلسردیزنوشوهر،اتلافوقت،آلودگیروحو»روزنامه‌رستاخیزکهدرسال‌هایعصرپهلویخودراداعیه‌داربررسیسینمایایرانوانمودمی‌کرد،تاحدیآشکاربهمبحثابتذالورواجآن‌هابهامی‌دادکهباعثشگفتیبود. انعکاسنگرش‌هاینویسندگاندرخصوصروش‌هایبازیگریدراینروزنامهبدینصورتبود: «یکیازآنچیزهاییکهدستوپایبازیگرانمارامی‌بندد،چیزیاستکهدرایناجتماعاسمشرا(آبرو) گذاشته‌اند. اگریکبازیگردرصحنهبهفکرآبرویشباشد،بازیگریاستبی‌آبروعاملدیگریکهدستوپایبازیگرایرانیرامی‌بندد، (نجابت) است». فساددرسینمایایراندرطول ۵۰ سالدورانحکومتپهلویبهحدیبودکهروحانیتازقدمگذاشتندرسینمااحترازمی‌کرد . روحانیتودرراسهمه‌آن‌هاامامخمینیسینماراازعواملاصلیابتذالوفسادجوانانمی‌دانستندوازآثاریکهدینوارزش‌هایدینیرادرفضاییازعریانیوبی‌عفتیهتاکیمی‌کند،موردحملهقرارمی‌دادند؛شهیدمرتضیمطهریحتیبراینقدفیلم «محلل»واردسینمانشدوفقطصدایضبطشده‌آنراکهتهیهشدهبودگوشکرد.[

۵- سفارتخانه

نمایندگی‌هایسیاسیایراندرخارجازکشورنیزبهمراکزفحشاءوفسادتبدیلشدهوسفارتایراندرآمریکانقشمهمیدراینموردداشتهوازاینطریقحلالبسیاریازمسایلسیاسیبودهاست. علیشهبازییکیازنیروهایگاردشاهنشاهیوسرتیممحافظشاه،کسیکهتاپایانعمر،درخارجازکشور،مغرب،پاناما،آمریکاومصراوراترکنکرد،درخاطراتخود،پردهازشبکه‌ایبرمی‌داردکهبرایفسادوزن‌بازگیشاهفعالیتمی‌کردند. اومینویسد « ازوقتیکهعلموزیردربارشد،دروزارتخانهویتشکیلاتیویژهبرایسرگرمیشاهدرستکردهبودکهاعضایآنسازمانعبارتبودنداز؛خودعلم،افسانهرام،سیروسپرتوی،امیرمتقی،ابوالفتحآتابای،کامبیزآتابای،هرمزقریب،سلیمانی،سرهنگجهان‌بینی،عباسحاج‌فرجی،حسینحاج‌فرجی،ابوالفتحمحوی،خانمآراستهوسرهنگاویسی. تعدادیخارجیهمباآن‌هاهم‌کاریداشتند. اینتشکیلاتیکبودجهسرسام‌آورداشت.» اودرموردوظیفهاینتشکیلاتمی‌گوید: «کارشاناینبودکهخانم‌هایشوهردارودخترانبختبرگشتهویاهمسرانودخترانکسانیراکهمی‌خواستندمقامیبگیرند،برایشاهبیاورند.»

مسئلهزن‌بارگیشاهبهخارجازکشورنیزسرایتکردهبود. شهبازیمحافظشاهمی‌نویسد،علمبرایعیاشیشاهدرخارجازکشورنیزتشکیلاتیدرستکردهبودو «عده‌ایمأموریتداشتندکهدرخارجازکشورهنگاممسافرتبرایاوقبلاًهمهچیزراآمادهکنند. البتهاکثراًدرمسافرت‌هااردشیرزاهدیوحسیندانشوروسرهنگجهان‌بینیومصطفینامدارسفیرشاهدراطریشعهده‌دارآوردنخانمهایمتعددیبودند. ارتشبدفردوستکهخودیکیازدلالانفسادمحمدرضابود،می‌گوید: درمسافرتشاهبهنیویورک « مندونفررابهمحمدرضامعرفیکردم،یکیگریسکلیبودکهدرآنزمانآرتیستتئاتربودودوباربااوملاقاتکردومحمدرضابهوییکسریجواهربهارزشحدودیکمیلیوندلارداد. اینزنبعداًهمسرپرنسموناکوشد نفردومیکدخترآمریکایی ۱۹ سالهبودکهملکهزیباییجهانبود چندباربامحمدرضاملاقاتکردوبهاونیزیکسریجواهردادکهحدودیکمیلیوندلارارزشداشت.» ازهمهفعال‌ترمحمودخوانساریبودکهدخترانجواندانشجویایرانیرامی‌آورد.» بهگفتهفریدونهویداسفیرشاهدرسازمانملل،فساددربارشاهابعادخطرناکیداشت؛ «ولیگرفتاریاصلیدراینقضیهفقطمسئلهرشوه‌خوارییادریافتحقکمیسیونتوسطخانوادهسلطنتنبود؛بلکهاقداماتآن‌هاالگوییبرایتقلیددیگرانمی‌شدوبهصورتمنبعیدرآمدهبودکهجامعهرادرهرسطحیبهآلودگیمی‌کشاندبههمینجهتازسال ۱۳۵۰ تاسال ۱۳۵۷ تنهادربازرسیشاهنشاهی۳۷۵۰ پروندهسوءاستفادهکلانتشکیلشدکهعموماًبهدادگستریارجاعگردید»؛ولی «پرونده‌هاطبقدستورشفاهیوزیردادگستریبایگانیمی‌شدومحمدرضانیزاهمیتیبهاینامرنمی‌داد.»

 

فسادجنسیوخاندانپهلوی

 

فسادجنسییکبیماریعمومیاستکهدامنبیشترپادشاهانمستبدراآلودهکردهاست. داستانهایهزارویکشب،حرمسراهایقاجاروعشقهایبیمارگونهپادشاهانایرانهمهنشانازفساددرباروحساسیتبیرونازدرباردارد. امادربارمحمدرضاپهلویازدوجهتباسلفخودمتفاوتبود. محمدرضابرایکاستنازقبحزن‌بارگیرعایتاحکامشرعیرانمی‌کردوفسادمختصبهمرداندربارنبود. خواهران،دخترانوزناونیزازاینقاعدهمستثنینبودند.

شاهدرفسادجنسیبی‌مبالاتیرابهاوجرساندهبود. درباراودائممحلرفتوآمدفواحشخارجیومعشوقه‌هایداخلیبود. اوازدورانجوانیتااندکیپیشازمرگدستاززن‌بارگیبرنداشت. حتیلحظاتیکهملتایرانبرایسرنگونیاودرسرتاسرکشوربسیجشدهبودندودرخیابانهاصدایرگبارومرگبرشاهدرهمپیچیدهبوداودربارگاهخویشبی‌اعتنابهواقعیتهایبیرونیبهعشقبازیمشغولبود. شایدرفتارجنون‌آمیزجنسیمحمدرضابی‌تأثیرازآموزه‌هایمادرشنبود،زیرامادرشبهاوسفارشمی‌کرد: «ازقدیموندیمگفته‌اندبههرچمنکهرسیدیگلیبچینوبرو!»

 

شاهودلالمحبتاو،علمدررابطهبااخلاقجنسیبهایناعتقادرسیدهبودندکهمردانبزرگاحتیاجبهیکسرگرمیدارندومسئلهجنسیبهترینسرگرمیاست. بهگزارشعلمیکروزشاهوعلم «دربارهدوستانمؤنث،گپ»می‌زدند. شاهازپیرشدنمعشوقه‌هاصحبتمی‌کردوافزود «باوجودهمهاینهااگراینسرگرمی‌هاراهمنداشتیمبهکلیداغانمی‌شدیم.» علمنیزکهدرفسادجنسیدستکمیازشاهنداشتدرتأییدشاهگفت: «همهمردانیکهمسئولیتهایخطیربهعهدهدارندنیازبهنوعیسرگرمیدارندوبهعقیدهمنمصاحبتجنسلطیفتنهاچارهکارسازاست.»

مسئلهمهمیکهبرفسادجنسیشاهدامنمی‌زد،فساداخلاقیخواهرانشاشرفوشمسبود. اشرفوشمسکهازنقطهضعفشاهآگاهبودند، «دخترانزیبارابهاومعرفیمی‌کردند.» و «دخترانجوانرابهدام»می‌انداختندوبرایمحمدرضابهکاخمی‌آوردند. گرچهشخصیتهایپیرامونیمحمدرضاشاه،پدر،مادر،خواهران،وزیردربارودوستاناونقشبسزاییدرزمینه‌سازیفسادجنسیشاهداشته‌اند؛اماعاملاصلی،شخصیتخودشاهبود. برایروشنشدنعواملوابعادموضوعمروریبرفسادجنسیمحمدرضاشاهبی‌مناسبتنیست.

محمدرضادراوایلجوانیکهبرایتحصیلبهمدرسهله‌روزهسوئیسرفتهبود،عاشقیکیازمستخدمه‌هایمدرسهشدوپسازبرقراریارتباط،دخترکراحاملهکرد. محمدرضاباکمکفردوستباپرداختپولازآندخترکخواستندتاسقطجنینکندومدرسهراترکنماید. رضاشاهپسازبازگشتمحمدرضاازسوئیسبهملکهمادرسفارشکردکهبرایجلوگیریازرابطهمحمدرضابازنانناباب،یکخانمیبرایاوبهدرباربیاورند. درباریانبرادرزادهساعدمراغه‌ایراکهزنمطلقه‌ایبهنامفیروزهبودباپرداختماهیانهسیصدتومانبهدربارآوردندوتاازدواجمحمدرضاوفوزیهبااوبود.

شاهپسازازدواجبافوزیههمچنانبهروابطنامشروعخودادامهمی‌دادوهمینامرموجبشدتا «ملکهفوزیهازماجراهایعاشقانهاوخشمگین»شود. شاهباحضورفوزیه،عاشقدختریبهنام «دیوسالار»شد،اوکههنوزبهتشریفاتاسکورتمبتلانشدهبود،بایکدستگاهاتومبیلبهمنزلدخترکمی‌رفت. باشیطنتارنستپرونموضوعبهاطلاعفوزیهرسید. پرونفوزیهراسرقراربردووقتیمحمدرضاازخانهدیوسالاربیرونآمد،اورامشاهدهکرد. فوزیهنیزبهتلافیخیانتشاهباتقیامامیدوستشدواختلافاتشاهوفوزیهازآنپسشدتگرفتوسرانجاممنجربهطلاقگردید. پسازطلاقفوزیه،شاهمجدداًبه «زندگیپرعیشونوششبهادرکلوپ‌هایدانس ادامهداد. شایعاتزیادیدربارهاسمخانمهاییبودکهدراینرفتوآمدهابااعلیحضرتدیدهمی‌شدند.»

 

شاهدرایندورهاززندگی‌اش «حتیآپارتمانهاییدرتهراندستوپاکردتابتواندبازنانجوانخلوتکند.»

معروفترینمعشوقهشاهدرایندوره،پروینغفاریبود. پروینغفاری، «۱۶ـ۱۷ ساله،موبور،زیباوبلندقد»،دخترمیرزاحسینغفاریهمدانییکیازکارمندانمجلسشورایملیبود. فردوستیکروزدرباشگاهافسرانباویومادرشآشناشدوچونسلیقهشاهرامی‌دانستاورابهشاهمعرفیکرد. سرانجامبادلالیفردوست،ترتیبملاقاتویباشاهدرسرخحصاردادهشد. پروینغفاریکمکمبهدربارراهیافتودرحالوهوایملکهشدن،ازشاهحاملهشد. اماشاهویرامجبورکردتاتوسطپروفسورعدلدوستشاهسقطجنینکند. شاهپسازبهبودیپروین،خانه‌ایدرخیابانکاخنزدیککاخمرمربرایویخریداریکردتابهوینزدیکترباشد. سرانجامپسازمدتیپروینازچشمشاهافتادوازدربارراندهشد. پروینغفاریپسازپیروزیانقلاباسلامیخاطراتخودرادرکتابیبهنام «تاسیاهی»منتشرکرد. پروینغفاریدراینکتابنشانمی‌دهدکهشاهچقدرموجودجلفیبوده،تاآنجاکهخودبهتنهاییدرخیابانهابهدنبالشکاردخترانمی‌افتادهاست.

شاهجلافترابهحدیرساندهکهچندبارازدیوارخانهپروینبالارفتهاست. اودورهبعدازطلاقفوزیهراچنینترسیممی‌کند: «درتهرانآنروزگارشایعبودکهبرایشبهایتنهاییاودخترانیزیباراشکارکردهوبهدربارمی‌برند. حتینامدختریایتالیاییبهنام ”فرانچیسکا“درلیستمعشوقه‌هایشاهبود.»

غفاریدراینکتابیکی «ازخصوصیاتبارزشاهرازن‌بارگی»اومی‌داندکه «دستازهرزگیبر‌نمی‌داشتودرتمامبزمهایشبانهبادریدگیبهزنانودخترانچشممی‌دوختوبهبهانه‌هایمختلفسعیمی‌کردباآنهاتنهاباشدویاآنانرابهرقصدعوتکند.»

شاهباتداومحکومتپهلویهاولزومداشتنولیعهدناچارشددرسال ۱۳۲۹ باثریاازدواجکند. امااینازدواجپسازهفتسالثمریبرایدودمانپهلوینداشتوثریانیزازدربارراندهومطلقهشد. پسازجداییشاهازثریا،زندگیعشقیشاهرونقگرفتوبهقولویلیامشوکراس،شاه «یکباردیگرالواطی‌هایشراازسرگرفت. بعدهاسیادریکیازگزارشهایشدربارهشاهمتذکرشدکهسلیقهاوجنبهجهانیداردوهمهنژادهارادوستدارد.» شایدگزارشسازمانسیازیاده‌رویباشد. هیچگزارشیازاینکهشاهبهدخترانچینییاآفریقاییعلاقهداشتهباشدنرسیدهاستوبهگفتهملکهمادر «محمدرضادربرابردخترانموطلاییتسلیممحضبود. یکبارکهدرجوانیباهواپیمایآلمانیمسافرتمی‌کردعاشقمیهماندارانموطلاییهواپیماییلوفت‌هانزاشدهبودهمینمسئلهمدتهاموجببدبختیمحمدرضاشدهبودوپولهایزیادیراصرفمیهماندارانلوفت‌هانزامی‌کردویکقسمتازدربارمسئولدعوتوپذیراییازمیهماندارانبود.» برادروخواهرشاههمکهاینموضوعرافهمیدهبودند،درترتیبضیافتمیهمانانهواپیماییبرایشاهفعالیتمی‌کردند. «رفیقه‌هاییکشبهوچندشبهفراوانیداشتکهمعرفآنهااشرفخواهرشوعبدالرضابرادرشبودند. اینهابیشترازردهمیهمانانخارجیهواپیماییهابودند.» شاهدرایندورهعلاوهبرمراودهبامیهماندارانموطلاییاروپاییبهعشقدخترانآمریکایینیزمبتلاشدهبود. «درمسافرتهایشبهآمریکاهمزنهایمتعددیرامی‌دیدکهدولوبهاومعرفیمی‌کرد.» شاهکمکمعاشقستاره‌هایسینماییوملکه‌هایزیباییمی‌شدوباهزینه‌هایسرسام‌آوربهمرادمی‌رسید. ارتشبدفردوستکهخودیکیازدلالانفسادمحمدرضابود،می‌گوید: درمسافرتشاهبهنیویورک «مندونفررابهمحمدرضامعرفیکردم،یکیگریسکلیبودکهدرآنزمانآرتیستتئاتربودودوباربااوملاقات [کرد] ومحمدرضابهوییکسریجواهربهارزشحدودیکمیلیوندلارداد. اینزنبعداًهمسرپرنسموناکوشدنفردومیکدخترآمریکایی ۱۹ سالهبودکهملکهزیباییجهانبودچندباربامحمدرضاملاقاتکردوبهاونیزیکسریجواهردادکهحدودیکمیلیوندلارارزشداشت.»

معروف‌ترینمعشوقه‌هایشاهدرایندورهگیتیخطیربودکهدرآستانهازدواجبافرح «حدودیکمیلیونتومانپولنقدوهمینحدودجواهربهاودادهشدوراهیرمشد.»

بازشاهدرسال ۱۳۳۸ برایبهدنیاآوردنولیعهدبافرحازدواجکرد. بااینکهسنشاهدرایندورهروبهکهولتمی‌رفت،امادرفسادهرروزبدترازگذشتهمی‌شد. درهمیندورهبودکهافراطمحمدرضادرزن‌بارگیموجبتیرگیروابطشاهوفرحشد. شاهودرباربدونتوجهبهموقعیتملتومملکتجلافترابهحدیرساندهبودندکهبامؤسساتفسادجنسیاروپارابطهبرقرارکردند. یکیازاینمؤسسات،مؤسسهمادامکلود، «یکیازموفق‌ترینومعتبرترینشبکه‌هایدخترانتلفنیپاریس»بود. اینمؤسسهبودکهدختریبهنام «آنژ»رابهشاهمعرفیکرد. اوباهواپیمابهایرانآمدومورداستقبالیکیازکارمندانوزارتخارجهقرارگرفتودرهتلهیلتوندریکسوئیتساکنشد. سهروزآدابحضورنزدشاهرابهویآموختند، «وقتیشاهآنژرادید،بهقدریازاوخوششآمدکهاورادرتهراننگهداشتند». امااواززندگیدرتهرانخوششنیامد،بعدازششماههنگامیکهقصدبازگشترانمودبهاواخطارکردندکه «تونمی‌توانیازاینجابروی،اعلیحضرتازتوخوششمی‌آید». ولیسرانجاماوموفقشدایرانراترکگوید.

مراودهشاهودرباربااینمؤسسهادامهداشت،اینمؤسسه «برایشاهومقاماتدربارصدهادختربهتهرانمی‌آورد،همهاینهاعادیمی‌نمودوبخشیازسبکزندگیپهلویهابهشمارمی‌رفت». ولیناگهاندرایرانیکخبرعشقیازشاهمنتشرشدوسپسکاخشاهرانیزمتشنجکرد. «دراوائلسالهای ۱۹۷۰ (۱۳۵۰) دردرباروبازارزمزمه‌هاییرواجیافتحاکیازاینکهشاهعاشقشدهاست. آنهمنهعاشقیکدختراروپایی،بلکهیکدخترنوزدهسالهایرانیباموهاییکهبهرنگطلابود. می‌گفتندنامشگیلدااست.»

داستانگیلداپرحادثه‌ترینداستانهایهزارویکشبدربارپهلویبود. شاهبی‌مهابااورابهکاخآوردورسماًجزءدربارشد. فرحازگستاخیشاهسختبهتنگآمدودعواودرگیریراآغازکرد. گیلدادخترسرلشکرآزادیکیازافسراننیرویهواییاصفهانبود،درسفریکهشاهبهاصفهانرفتسختشیفتهاوشدواوراباخودبهتهرانآورد. مادرمحمدرضا،داستانگیلداراچنینتشریحمی‌کند: درسال ۱۳۵۱ سرلشکرآزادبرایاینکه «خودشرابهمحمدرضانزدیککند»،ازدخترشاستفادهکرد،اوراهنگامسفرمحمدرضابهاصفهانباخودآوردودرهواپیماکنارمحمدرضانشاندومحمدرضاراخامخودشکرد. محمدرضاچنانشیفتهاوشدکه «نمی‌توانستدربرابرخواهشهایاونهبگوید»،شاهناماورابهخاطرموهایطلائیش،طلاگذاشت. کمکمحسرقابتفرحبرانگیختهشدوبحثطلاقپیشکشیدهشد. ملکهمادرازاینکهفرحنسبتبهایندخترحساسیتنشانمی‌داد،تعجبمی‌کندومی‌گوید: «فرحخودشراروشنفکرمی‌دانست. محمدرضادرمجالسبازنهایاینوآنودخترهایاینوآنمی‌رقصیدوآنهارادرآغوشمی‌گرفتومی‌بوسیدوفرحمی‌دانستکهمحمدرضاعلاوهبراوبازناندیگریهمرفتوآمددارد،امااونسبتبهایندخترفوق‌العادهحساسشدهبود.»

ملکهمادرعلتحساسیتبیشازحدفرحرااینمی‌داندکه «ایندخترفوق‌العادهقشنگبود». خصوصاًاینکهمحمدرضابهزیباییذاتیایندختراکتفانکردهبودواورانزدپروفسورتسهفرانسوی،دکترخانوادگیدرباردرامورزیباییفرستادهبودوباچندعملجراحی «خیلیدیدنیشدهبود.» سرانجامفرحبی‌تابشدووقتی «درسعدآبادچشمشبهطلاافتاد. جلورفتوکشیدهمحکمیبهگوشطلازد.»

مادرفرح،فریدهدیبادربزرگواریوگذشتدخترشفرحمی‌نویسد:

بی‌تفاوتیفرحنسبتبهکام‌جوییهایمحمدرضاباعثشدکهشاهجسارتراازحدبگذراندودستدختریکیازافسراننیروهایهواییرابگیردوبهعنوانمعشوقهخودبهکاخبیاوردمحمدرضادرداخلکاخجایگاهیرابهاواختصاصدادهبود. فرحباآنکهمی‌کوشیدنسبتبهاینمسائلبی‌تفاوتباشد،امایکبارکشیده‌ایمحکمبهگوشایندخترزد.

بلندپروازیهایخانوادهگیلداحتیحساسیتشاهراهمبرانگیخت. بهگزارشعلم،یکروزصبح «شاهخیلیبدخلقبود.» شاهعلتبدخلقیخودرامصاحبهخانوادهگیلدابایکروزنامهترکدانستکهگفته‌اند: «بااینکهشایعاتازدواج [دخترشانباشاه] بی‌اساساست،امابدونشکدخترشانمعشوقهشاهاست.»

اختلافاتشاهوشهبانو،شاهرابهایننتیجهرساندکهفرحراطلاقبدهد. ملکهمادربااوواردبحثشد،ولیشاهاعلامکرد: «چهعیبدارد؟اوراطلاقمی‌گویم. طلاقدرمیانمردمایرانیکامرمقبولاستوخیلیمردهازنشانراطلاقمی‌گویند»؛اماملکهمادرطلاقرابهصلاحندانستوباپادرمیانیویشاهوملکه «توافقکردندکهبهخاطرمصالحمملکتازهمطلاقنگیرند؛ولیمن‌بعدباهمکارینداشتهباشندوفقطدوستباشندوسپس،محمدرضابااینتصمیمآزادیخودشرابهدستآوردوفرحهمکارخودشرامی‌کرد.»

سرانجامگیلدانیزدلشاهرازدوتصمیمگرفتاورابهتیمسارخاتمفرماندهنیروهایهواییواگذارنماید. شاهعاشقپیشه‌ایبودکههرلحظهدلبهدامنکسیمی‌بستوبیت‌المالرابی‌هیچدغدغه‌ایهزینهوصلشمی‌کرد. شاهمدتیعاشق «سوفیالورن»،ستارهمعروفسینمایایتالیاییشدهبودودستوردادهبودتافرحگونه‌هایخودرابهشکلاوجراحیکند. شاهبرایرسیدنبهوصالسوفیالورناووهمسرشرابهایرانفراخواند،ولیتنهاهمسرش،کارلوپونتیبهایرانآمدودرضیافتکاخشاهشرکتکرد.

علیشهبازییکیازنیروهایگاردشاهنشاهیوسرتیممحافظشاه،کسیکهتاپایانعمر،درخارجازکشور،مغرب،پاناما،آمریکاومصراوراترکنکرد،درخاطراتخود،پردهازشبکه‌ایبر‌می‌داردکهبرایفسادوزن‌بارگیشاهفعالیتمی‌کردند. اومعتقداستازوقتیکهعلموزیرشد،دروزارتدربار «تشکیلاتیویژهبرایسرگرمیشاهدرستکردهبودکهاعضایآنسازمانعبارتبودندازخودعلم،افسانهرام،سیروسپرتوی،امیرمتقی،ابوالفتحآتابای،کامبیزآتابای،هرمزقریب،سلیمانی،سرهنگجهان‌بینی،عباسحاجفرجی،حسینحاجفرجی،ابوالفتحمحوی،خانمآراستهوسرهنگاویسی،تعدادیخارجیهمباآنهاهمکاریداشتند. اینتشکیلاتیکبودجهسرسام‌آورداشت.» اودرموردوظیفهاینتشکیلاتمی‌گوید: «کارشاناینبودکهخانم‌هایشوهردارودخترانبختبرگشتهویاهمسرانودخترانکسانیراکهمی‌خواستندمقامیبگیرند،برایشاهبیاورند.»

ویکههمیشههمراهشاهبودهاستدرموردمحلهایفسادشاهمی‌نویسد:

اینبرنامهگاهیدرکاخشهوندانجاممی‌شدکهمسئولآنابوالفتحآتابایبودهروقتحسیندانشوربرایشاهخانممی‌آورددرمنزلاردشیرزاهدیبرنامهانجاممی‌شد،موقعیکهامیرمتقیازدانشگاهشیرازخانممی‌فرستاددرمنزلعلمملاقاتصورتمی‌گرفتتابستانکهشاهبهنوشهرمی‌رفتبرنامهدستامیرقاسمیبودکهازدخترانساواکبهکاخرامسرمی‌آوردابتداکامبیزآتاباییکنفررابهکاخشهوندمی‌آوردوکارکهتماممی‌شد. جهان‌بینیبهعرضمی‌رساند: قربانآقایسلیمانیبامهماندرمنزلآقایابوالفتحمحویمنتظراستدوساعتبعدجهان‌بینیجلویدرورودیبهعرضمی‌رساند: قربانحسیندانشوربامهماندرحصارکمنتظرتشریف‌فرماییشماهستند

آقایشهبازیمی‌نویسدفسادشاهدرایناواخربهحدیرسیدهبودکه «شاهحتیوقتیکهبهزیارتامامرضا(ع) می‌رفتقبلاًعلممنشی‌اشکهافسانهرامبودرابایکیدوخانمازتهرانبهآنجامی‌فرستاد.»

بااینهمه،شهبازیدردفاعازشاهمی‌گوید: «خلاصهعلمبرایشاهبرنامهایدرستکردهبودکهشاهتاشانه‌هایشدرلجنفرورفتهبودوراهبرگشتهمنداشت.» اودرموردافراطعلممی‌نویسدکه «گاهیاتفاقمی‌افتادکهعلمشاهرادریکروزباسهتاچهارزنروبهرومی‌کرد.» محافظشاهداستانیراازعیاشیشاهوعلمدرجزیرهکیشنقلمی‌کند،کهنشانگراوجبی‌مبالاتیآنهاست. اومی‌نویسد:

بایکفروندهواپیمادرمعیتشاهوعلمبهجزیرهکیشرفتیم. علمدرفرودگاهگفتحفاظتلازمنیست،شاهرابرداشتوبرد. افسرنیرویهواییمسئولحفاظتدرکیشبهشدتازجانشاهمی‌ترسیدوخودخوریمی‌کرد،چندلحظهبعدباعصبانیتآمدوگفتشاهباسهخانملختکنارساحلقدممی‌زنند. «هرچهارنفرلختهستندوکارهاییانجاممی‌دهندکهواقعاًمنناراحتشدم»

شهبازیدرتوجیهآنافسرگفت: «شاههمآدماست،تفریحمی‌خواهد!» افسرباناراحتیجوابداد: «اینتفریحنیست.»

علمدرجایجایخاطراتخودبهعیاشیهایشاهوخوداشارهمی‌کند. اونشانمی‌دهدکهحتیازآوردندخترانسادهبهکاخنیزخوددارینمی‌کردند. علمدختریرابرایشاهبهکاخآوردکهخودشمی‌گوید: «دخترکیاخلوضعاستیادرستحسابیمایهدردسراست.» اودرموردسادگیایندختربهشاهمی‌گوید: «آنقدرسادهاستکهعلناًمرابهجایشاهگرفت،تعظیمغراییکردوبعدهمخودشراانداختتویبغلمننمی‌دانستمباچهزبانیبهاوبگویممنشاهنیستم.»

 

علمدرجایدیگرازخاطراتشداستانیرانقلمی‌کندکهاوایلسال ۵۵ دوستدخترسوئدیشاهدراثرخوردنچغالهبادامدلدردگرفتهبودواشتباهاًدکتررابرایدوستدخترفرانسویعلمبرده‌اند !

شاهنهتنهادرایرانبی‌مهاباوبی‌اعتنابهارزشهایملتایراندستبهفسادمیزد،بلکهبیهیچتوجهیبهشأنیکپادشاهدرخارجازکشورنیزازهیچتظاهریبهفسادکوتاهینمی‌کرد.

شاهدریکیازسفرهایخودبهونیزازفرماندارشهرتقاضایزنمی‌کند. فرماندارپاسخمی‌دهد: «اینکارمربوطبهرئیسپلیساست.» وقتیاینداستانبهآندرهئوتینخست‌وزیرایتالیارسیدازبی‌شخصیتیشاهتعجبکردوگفت: «اینتقاضاراعاریازنشانهنجیب‌زادگی»می‌دانم.

مسئلهزن‌بارگیشاهرادرخارجازکشورهمهطرفدارانشاهروایتکرده‌اند. علیشهبازیمحافظشاهمی‌نویسدعلمبرایعیاشیشاهدرخارجازکشورنیزتشکیلاتیدرستکردهبودو «عده‌ایمأموریتداشتندکهدرخارجازکشورهنگاممسافرتبرایاوقبلاًهمهچیزراآمادهکنند؛البتهاکثراًدرمسافرتهااردشیرزاهدیوحسیندانشوروسرهنگجهانبینیومصطفینامدارسفیرشاهدراطریشعهده‌دارآوردنخانمهایمتعددبودند. ازهمهفعال‌ترمحمودخوانساریبودکهدختراندانشجویایرانیرامی‌آورد.»

پرویزراجیسفیرشاهنشاهدرانگلیسداستانخلوتکردنشاهوخانم «مورین»درتالارپذیراییسفارتایراندرانگلیسراآوردهاست. شاهدیوانهعیاشیبود،اونهمانندیکپادشاهباوقار،بلکهمانندیکلاتهرزهبهدوره‌گردیدرخارجازکشورمی‌پرداخت. فریدونهویداسفیرشاهدرسازمانمللکهدریکیازمسافرتهایشبههمراهشاهدرپاریسبوده،می‌نویسد:

«شاهیکیدوروزعصرهاکهوقتآزادداشتبهچندکابارهشبانهسر‌زدومدتیرادرمصاحبتدخترانمعرفیشدهازسویدوستانخودگذراندکهبهآنهاهدایاییگرانقیمتنیزداد. چندماهبعددریکمجلسمیهمانیبهیکیازهماندخترهاییکهمدتیراباشاهسرکردهبودبرخوردمواوباافتخارفراوانانگشترالماسیراکهازشاههدیهگرفتهبودبهمننشانداد.»

عیاشیهایشاهدرسنموریسسوئیس،پایتختزمستانیشاهداستاندیگریاستکهخودنیازبهکتابیجداگانهدارد. خانممینوصمیمیکارمندسفارتایراندرسوئیسدرخاطراتخودپردهازفسادشاهبر‌می‌داردومی‌نویسد: «شاهدرمسافرتشبهسوئیسازهمانفرودگاهازفرحجدامی‌شدوبهدنبالعیاشیخودمی‌رفت. دریکیازاینمسافرتهاشاه «ازفرودگاهمستقیماًعازممحلاقامتیکیازستارگانمعروفشدوتمامساعاتبعدازظهررادرجواراوگذراند.» ویاینستارهسینمارا «بریژیتباردو»می‌داند. ویمعتقداست،فرحنیزازمقصدشاهآگاهبود. سفیرایراندرسوئیسچونتازهکاربودهاست،اطاقدونفره‌ایرابرایشاهوملکهتدارکدیدهبود،اماشاهبهویمتذکرمی‌شودکهشاهوملکهدریکاطاقنمی‌خوابند. اینموضوعبرایخانمصمیمیمعماشدهبودتاسرانجام «عیاشی‌هایشاه»و «زن‌بارگی»ویبهاوفهماندکه «چراشاهپیوستهاصرارداشتدراتاقخوابیجداازهمسرشبهسربرد.»

عیاشیهایشاهدریکمحیطسربستهانجامنمی‌شد؛بههمینجهتدربینمردمایرانزبانبهزبانمی‌چرخیدونفرتدردلهاایجادمی‌کرد. روزنامه‌هایاروپاییباهمهحمایتیکهازشاهبهعملمی‌آوردند،عیاشیهایشاهرانادیدهنمی‌گرفتندو «مطالبمتعددیاغلبدرمطبوعاتاروپاییراجعبهعیاشیهایشاهمنتشرمی‌شدکهخودمؤیدیبودبرزن‌بارگیشاه.» یکیازنویسندگانفرانسویبهنام «ژرادوویلیه»درکتابخودفصل‌بلندیرابهشرحماجراهایعشقیشاهاختصاصدادهاست. ویازمعشوقه‌هاییبهنام «دخی»ودخترزیباییازخانواده‌ایاشرافیبهنام «منیژه»ودختری ۱۹ سالهوتحصیلکردهدرانگلیسبهنامصفیه،دختر ۱۸ ساله‌ایبهناملیلیفلاحوهنرپیشهآلمانیبهنام «الگارآندرسون»و «ماریاگابریلا»دخترپادشاهبرکنارشدهایتالیاناممی‌برد. شاهتامرزازدواجباگابریلاهمرسید،ولیبهدلیلمسیحیبودنویبامخالفتآیت‌اللهبروجردیروبهروشد.

شاهچنانبی‌دغدغهازمشکلاتمردموسقوطخودبهعیاشیمشغولبودکهحتیدرآخرینماههایحکومتشدستازفسادجنسیبرنمی‌داشت. درسال ۱۳۵۶،سپیدهزندوّلوقاجارکهعضویازشبکهفسادشاهبود،دختریزیبا‌رویشانزدهسالهفرانسویبهنامماریلبیراشکاروبهدربارنزدشاهمی‌فرستد. اودرنزدیکیهایپیروزیانقلاباسلامیایرانراترکوبهفرانسهبازمی‌گردد. ویخاطراتخودرابهشکلرمانتیکبهنام «عشقمنشاهایران»منتشرکردهاست.

شاهدرایناواخرچناندرهرزگیفرورفتهبودکهحتیاگرچشمشبهعکسزیباروییمی‌افتاد،عنانازدستمی‌داد. کارتتبریکیراشاهزادهموناکوهمراهباعکسدخترشبرایشاهفرستاد،شاهتاچشمشبهعکسافتادگفت: «عجبدخترخوشگلیدارند،ایکاشمی‌توانستیمدعوتشکنیمبیایدتهران.»

شاهحتیتاآخرینلحظاتعمرشدستازهرزگیبرنداشت. بهگزارشاحمدعلیانصاریدوستوفاداروهمراهشاه «تازمانیکهحالشبهوخامتگراییدهنوزهمانروحیهزن‌بازیراحفظکردهبود.»

 

نوههایرضاخانازفسادمیگویدند :

 

پاتریکپهلویدرگفتگوبا “طاهرهبامدادنیا”بهافشاگریدربارهخاندانپهلویمیپردازدومیگوید: آمریکاورضاپهلویمنرادراروپاخفهکرده‌اند،نمی‌توانمکتابچاپکنم. مثلاینکهوجودندارم،سرویس‌هایمخصوصآمریکابهمناجازه‌حرفزدنهمنمی‌دهند. اگرحرفبزنمصدایقطره‌ایکهازطاقبیفتدراهمنمی‌دهد.ویدرادامهبهبیانخاطرهایکهازاولیندیدارخودباشاهبهیادداردمیپردازدوآنرااینطورعنوانمیکند: باراولمنرابهکاخسفیددرخیابانپهلوی (ولی‌عصرعج) بردند. شاهبالباسنظامیوتماممدال‌هایشایستادهبود،ثریاهمآنطرفبود،منفقطهفتسالمبود،واقعاازآنهاترسیدم،مثلخرگوشفرارکردم.

ویدرخصوصدرباریانشاهنیزگفت: اطرافیانهمهدزدبودند،دربارشاهاعجوبه‌ایبود. اززمانیکهمسلمانشدمدیگربهدربارنرفتمولیقبلازآنمی‌رفتمواوضاعرامی‌دیدم. واقعاخجالت‌آوربود.

 

نوهرضاخاندرادامهپیرامونشکافدردربارپهلویاظهارمیدارد: تنهاکسیکهدراینانقلابنبود،گاردشاهنشاهیبود. زمانیکهمردممی‌گفتند «مرگبرشاه»درباریانکادیلاکخودراکنارمی‌گذاشتندوبامردمشعارمی‌دادند. شاهدیگرکسیرانداشتونمی‌توانستبماند. البتهفرح،عاملمهمیبرایانقلاببود،ازبسکارهایزنندهکرد.

 

پهلویبهزندگیخوددرایرانپسازانقلاباسلامیاشارهوعنوانمیکند: سال ۱۹۸۲ دادگاهیشدم. شنیدمکهقراراستحکماعدامبرایمصادرشود. (البتهاینراآقایپسندیدهبهمنگفت). آیت‌اللهگیلانیبهآیت‌اللهخمینیگفتکهفلانی (من) بی‌گناهاست. گویاآیت‌اللهخمینیچندخطنوشتندکهمنرارهاکنند. البتهبهچشمندیدمولیشنیدم.

 

ویهمچنینفرحورضاپهلویرادلیلاصلیمرگپسرعمویخود -علیرضا- دانستوگفت: علیرضاپسرحساسیبود،فرحورضانمی‌گذاشتندعلیرضابالابیایدوخفه‌اشمی‌کردند،مطمئنم. شایداینیکیازدلایلخودکشیبود.

 

درادامهاینپروندهمفصلخسرمعتضد،پژوهشگروتاریخنویساززندگیپاتریکپهلویچنینمیگوید: پاتریکپسازانقلابنامخودراازپهلویبهاسلامیتغییردادوحتیبامراجعهبهمقاماتانقلاب،موردبخشودگیقرارگرفت. برسراملاکشدرگرگاناختلافپیداکرد،مردمنیزاذیتشمی‌کردندوبههمیندلیلمجبورشدازایرانکوچکند.

 

عباسسلیمینمین،رییسدفترمطالعاتتدوینتاریخایراننیزاذعانمیداردکهپاتریکپسازاخراجازدربار،بهتدریجبهجریاناتمخالفپیوستهواقدامبهمبارزهعلنیوآشکارعلیهعمویخودکردودرنقطهمقابلمحمدرضا -کهبهضدیتبادیناقداممی‌ورزید- قرارگرفت.

 

ویگفت: درستاستکهدرمخالفتعلیبامحمدرضا،انگیزهشخصی ماجرایقتلپدر- وجودداشتامامشخصهغالبمخالفتعلیباپهلویوسلطهآمریکا،گرایشویبهمذهببود. اودرمخالفتبامحمدرضادربارراباآنجاذبه‌هایدنیویرهاکردوحتیشنیده‌هاحاکیازآناستکهویبرایرفعفقروبی‌عدالتی،گروهیتشکیلدادهوبهروستاییرفتهوبهفعالیتمی‌پرداخت.

 

سلیمینمینبیانکرد: علیاسلامی (پهلوی) پسازپیروزیانقلاباسلامیهمدرایرانماند،برخلافآنچههمگانمی‌گویند،ویدرآنسال‌هاهیچ‌گاهبهزنداننیفتادچراکههموارهنسبتبهرفتاروعملکردمحمدرضاوپهلوی‌هامعترضبود،علیبرایماندندرایرانمشکلینداشتاماویمدتیپسازپیروزیانقلابازایرانرفت. گفتهشدهکهاوپسازخروجازایراندروضعیتمالیخوبیبهسرنمی‌بردتاحدیکهازداخلکشوربهعلیکمکمالیشدهاست.

 

“اکبرنبوی،فیلمسازهمکهازنزدیکباپاتریکارتباطداشتهودوهفتههمباویزندگیکردهوازویمستندیبرایپخشآمادهکردهاست،تاکیدمیکندکهعلیهیچموقعازپدربزرگشمثبتیادنمی‌کرد،همیشهنسبتبهرضاشاهومحمدرضامنفیوتندبود.

نبویدرخصوصعلیپهلویمیافزاید: مدتیاستازجنبشسبزناراحتاست،میگویداینهاخیلیبهمردمدروغگفتند،میگویدآقایموسویدروغمیگوید.

اشرفبهفسادشهرتیافتهبود.

فردوستمیگوید”اگرقرارشودلیستمردانیکهدردوران ۳۷ ساله‌یسلطنتمحمدرضابااشرفرابطهداشتندتهیهشودعلی‌رغمدشواریوغیرممکنبودنکار،چونحتیخوداونیزممکناستهمهرابهیادنیاورد،مسلماًلیستطویلیخواهدشد”

آنچهدرحکومتهایدیکتاتوریازسویسراندیکتاتورمرسوماست, فسادواعمالخلافکارانهوجنایتاستامادرموردخاندانپهلویایناعمالبهطرزشگفتآوریدرمیانتکتکافراداینخانوادهرواجداشتهومحدودبهیکیاچندموردنمیشود . دراینمیاناشرفپهلویدرهررفتاربزهکارانهایاعمازفساداخلاقی , قاچاقموادمخدر , فسادمالیوکلاهبرداریهایهنگفت , قماربازیو ازشهرتبیشتریبرخورداراست.

 

هرچندکهافراداینخانوادههریکدرفساداخلاقیبهنحودهشتباریگویسبقتراازیکدیگرربودهبودندامادراینمیاندونفرازسایرینمتمایزتربودند . وآندویکیشخصمحمدرضاشاهودیگریخواهردوقلویاواشرفبودهاستکهدربیندرباریانمعروفبودکهایندونفربهجنونجنسیمبتلابودند.

 

اشرفپهلویهمزمانبامحمدرضاپهلویدر ۴ ابان ۱۲۹۸ شمسیدرتهرانمتولدشد .

 

اشرفازهماندورانقبلازازدواجباجوانانوخادماندربارمراودهنامشروعبرقرارکردازجمله «علیشاهمهترومربیاسب‌هایسلطنتی». رضاشاهبهموضوعپیبردو «علیشاهجوانرادرزیرضرباتسهمگینشلاقسیاهکرد.»

 

بعدازآناشرفبهدستورپدرشباعلیقوامازدواجکرد،ولیاینازدواجدوامنیاوردوازاوجداشد. اشرفدرمصربایککارمندادارهبیمهبهناماحمدشفیقآشناوعاشقاوشدوسپسباویازدواجکردوازاوصاحبیکدخترویکپسربهنامشهریاروآزادهشد. قبلازازدواجبااحمدشفیق،اشرفمدتیشدیداعاشقهوشنگتیمورتاش،پسرتیمورتاشوزیردرباررضاخانشدوازمحمدرضااجازهخواستکهباتیمورتاشازدواجکند. محمدرضابه‌علتسوابقپدرشوتیمورتاش،به‌شدتبااینازدواجمخالفتکرد.

اشرفبعدازمدتیازشفیقطلاقگرفتوبامهدیبوشهریازدواجکرد. اینازدواجهمبیشازیکسالبهطولنینجامید. اشرفگرچهرسماًدرعقدرسمیبوشهریباقیماند،ولیچونعاشق‌پبشهبودهرلحظهدلبهدامنکسیمی‌بست.

به‌هرحال،اشرفمدتیهممعشوقههوشنگتیمورتاش،کهجوانخوش‌تیپیبود،شد. بدبختیشوهراناشرفاینبودکهپسازازدواج،اشرفازقیافه‌شانبیزارمی‌شدوتحملدیدنشانرانداشتاشرفهنوزدرعقدرسمیشفیقبودکهدرپاریسعاشقمهدیبوشهریشدوبامهدیبوشهریازپاریسبهایرانآمدند. اشرفاینبازگشتراچنینیادمی‌کند:

“«تهرانباپاریسبسیارتفاوتداشتمامجبوربودیمخیلیمحتاطانهرفتارکنیموفقطدرمیهمانیهایبزرگواجتماعاتخانوادگیکهشوهرمحضورنداشتیکدیگرراملاقاتکنیم . “»

اشرفبعدازمدتیازشفیقطلاقگرفتوبامهدیبوشهریازدواجکرد. اینازدواجهمبیشازیکسالبهطولنینجامید. اشرفگرچهرسماًدرعقدرسمیبوشهریباقیماند،ولیچونعاشق‌پبشهبودهرلحظهدلبهدامنکسیمی‌بست. بهگفته‌یارتشبدفردوست:

 

“«اگرقرارشودلیستمردانیکهدردوران ۳۷ ساله‌یسلطنتمحمدرضابااشرفرابطهداشتندتهیهشودعلی‌رغمدشواریوغیرممکنبودنکار،چونحتیخوداونیزممکناستهمهرابهیادنیاورد،مسلماًلیستطویلیخواهدشد”».

 

اشرفپهلویخواهرهمزادمحمدرضاپهلویاست. نامویدرزمانتولد «زهرا»بودکهبعدهابه «اشرف‌الملوک»و «اشرف»تغییریافت.

اشرفپهلوی

 

ویدرسال ۱۲۹۸ ه.شهم‌زمانبابرادرشمحمدرضااززندومرضاشاهتاج‌الملوکآیرملوزادهشد. اوپساتمامتحصیلاترایجآنزمانورسیدنبهسنرشد،بنابهتوصیهپدرشرضاشاهپهلویباعلیقوامپسرقوام‌الملکشیرازیازدواجکردکهبعداز ۲۰ شهریوراینامربهطلاقانجامید. ثمرهآنهمپسریبنامشهرامپهلوی‌نیابود

وقتیرضاشاهمجبوربهترکایرانشد،اشرفدرآخریندیدارباپدرمأموریتیافتتایاوروهمدمبرادرشمحمدرضاپهلویباشد.

ویدردوراننخستوزیریمصدقبخاطردخالتدرسیاستوحمایتازمخالفاندولتازکشورتبعیدشدوبهفرانسهرفت. قبلازکودتای ۲۸ مردادبانام «بانوشفیق»واردتهرانشد .

اشرفپهلوینمایندهایراندرچندسازمانبین‌المللیبودودرطولحکومتبرادرشبابسیاریازسیاست‌مدارانازجملهبوتو،جواهرلعلنهرو،گاندی،استالین،مارشالتیتو،هایلاسلاسی،جانافکندی،چائوشسکووسوهارتودیدارداشت.

اشرفبخاطرنوعشخصیتودخالتشدرسیاستایرانودستداشتندرمعاملاتمالیواقتصادیونیززندگیخصوصیجنجال‌برانگیزشموردمخالفتشدیدمخالفانحکومتپهلویوانتقادشدیددکترمحمدمصدققرارداشت.

اشرفپهلویکتابخاطراتخودرابهنامچهره‌هادرآینهمنتشرکردوتاکنونکتاب‌هاومقالاتمتعددیدرمورداوبهرشتهتحریردرآمدهاست . اشرفپهلویازدانشگاهبرندایسدرسال ۱۹۷۰ دکترایافتخاریحقوقدریافتنمود.

هرچندکهافراداینخانوادههریکدرفساداخلاقیبهنحودهشتباریگویسبقتراازیکدیگرربودهبودندامادراینمیاندونفرازسایرینمتمایزتربودند . وآندویکیشخصمحمدرضاشاهودیگریخواهردوقلویاواشرفبودهاستکهدربیندرباریانمعروفبودکهایندونفربهجنونجنسیمبتلابودند.

 

اشرفپهلویهمزمانبامحمدرضاپهلویدر ۴ ابان ۱۲۹۸ شمسیدرتهرانمتولدشد .

اشرفازهماندورانقبلازازدواجباجوانانوخادماندربارمراودهنامشروعبرقرارکردازجمله «علیشاهمهترومربیاسب‌هایسلطنتی». رضاشاهبهموضوعپیبردو «علیشاهجوانرادرزیرضرباتسهمگینشلاقسیاهکرد.»

بعدازآناشرفبهدستورپدرشباعلیقوامازدواجکرد،ولیاینازدواجدوامنیاوردوازاوجداشد. اشرفدرمصربایککارمندادارهبیمهبهناماحمدشفیقآشناوعاشقاوشدوسپسباویازدواجکردوازاوصاحبیکدخترویکپسربهنامشهریاروآزادهشد. قبلازازدواجبااحمدشفیق،اشرفمدتیشدیداعاشقهوشنگتیمورتاش،پسرتیمورتاشوزیردرباررضاخانشدوازمحمدرضااجازهخواستکهباتیمورتاشازدواجکند. محمدرضابه‌علتسوابقپدرشوتیمورتاش،به‌شدتبااینازدواجمخالفتکرد.

اشرفبعدازمدتیازشفیقطلاقگرفتوبامهدیبوشهریازدواجکرد. اینازدواجهمبیشازیکسالبهطولنینجامید. اشرفگرچهرسماًدرعقدرسمیبوشهریباقیماند،ولیچونعاشق‌پبشهبودهرلحظهدلبهدامنکسیمی‌بست

به‌هرحال،اشرفمدتیهممعشوقههوشنگتیمورتاش،کهجوانخوش‌تیپیبود،شد. بدبختیشوهراناشرفاینبودکهپسازازدواج،اشرفازقیافه‌شانبیزارمی‌شدوتحملدیدنشانرانداشتاشرفهنوزدرعقدرسمیشفیقبودکهدرپاریسعاشقمهدیبوشهریشدوبامهدیبوشهریازپاریسبهایرانآمدند. اشرفاینبازگشتراچنینیادمی‌کند:

“«تهرانباپاریسبسیارتفاوتداشتمامجبوربودیمخیلیمحتاطانهرفتارکنیموفقطدرمیهمانیهایبزرگواجتماعاتخانوادگیکهشوهرمحضورنداشتیکدیگرراملاقاتکنیم . “»

 

اشرفبعدازمدتیازشفیقطلاقگرفتوبامهدیبوشهریازدواجکرد. اینازدواجهمبیشازیکسالبهطولنینجامید. اشرفگرچهرسماًدرعقدرسمیبوشهریباقیماند،ولیچونعاشق‌پبشهبودهرلحظهدلبهدامنکسیمی‌بست. بهگفته‌یارتشبدفردوست:

“«اگرقرارشودلیستمردانیکهدردوران ۳۷ ساله‌یسلطنتمحمدرضابااشرفرابطهداشتندتهیهشودعلی‌رغمدشواریوغیرممکنبودنکار،چونحتیخوداونیزممکناستهمهرابهیادنیاورد،مسلماًلیستطویلیخواهدشد”».

اشرفپهلویخواهرهمزادمحمدرضاپهلویاست. نامویدرزمانتولد «زهرا»بودکهبعدهابه «اشرف‌الملوک»و «اشرف»تغییریافت.

اشرفپهلوی

ویدرسال ۱۲۹۸ ه.شهم‌زمانبابرادرشمحمدرضااززندومرضاشاهتاج‌الملوکآیرملوزادهشد. اوپساتمامتحصیلاترایجآنزمانورسیدنبهسنرشد،بنابهتوصیهپدرشرضاشاهپهلویباعلیقوامپسرقوام‌الملکشیرازیازدواجکردکهبعداز ۲۰ شهریوراینامربهطلاقانجامید. ثمرهآنهمپسریبنامشهرامپهلوی‌نیابود

 

وقتیرضاشاهمجبوربهترکایرانشد،اشرفدرآخریندیدارباپدرمأموریتیافتتایاوروهمدمبرادرشمحمدرضاپهلویباشد.

 

ویدردوراننخستوزیریمصدقبخاطردخالتدرسیاستوحمایتازمخالفاندولتازکشورتبعیدشدوبهفرانسهرفت. قبلازکودتای ۲۸ مردادبانام «بانوشفیق»واردتهرانشد .

اشرفپهلوینمایندهایراندرچندسازمانبین‌المللیبودودرطولحکومتبرادرشبابسیاریازسیاست‌مدارانازجملهبوتو،جواهرلعلنهرو،گاندی،استالین،مارشالتیتو،هایلاسلاسی،جانافکندی،چائوشسکووسوهارتودیدارداشت.

اشرفبخاطرنوعشخصیتودخالتشدرسیاستایرانودستداشتندرمعاملاتمالیواقتصادیونیززندگیخصوصیجنجال‌برانگیزشموردمخالفتشدیدمخالفانحکومتپهلویوانتقادشدیددکترمحمدمصدققرارداشت.

اشرفپهلویکتابخاطراتخودرابهنامچهره‌هادرآینهمنتشرکردوتاکنونکتاب‌هاومقالاتمتعددیدرمورداوبهرشتهتحریردرآمدهاست . اشرفپهلویازدانشگاهبرندایسدرسال ۱۹۷۰ دکترایافتخاریحقوقدریافتنمود.

 

محدرضاباخواهرشرابطهجنسیداشت :

بعدازاقدامبیشرمانهوبرنامهریزیشدهیکدخترهرزهمصریدرانتشارتصاویرعریانخوددراینترنتوتبلیغاتگستردهرسانههایغربیبرایانقلابیجلوهدادنایندخترمصریونتیجهگیریغیراسلامیبودنحرکتهایمردمیاخیردرجهاناسلام،اینباررسانههایحامیفرزنددیکتاتورمخلوعایراندراقدامیبیشرمانهاززنانودخترانایرانیخواستندتاازشیوهدخترهرزهمصریبرایاعتراضبهنظامجمهوریاسلامیایراناستفادهکنند!

 

سایتهایحامیووابستهبهخاندانپهلویباتجلیلازدخترهرزهمصریمدعیشدندکهایندختردراعتراضبهاسلامگرایانتصاویرعریانخودورفیقشرادرفضایمجازیمنتشرنمودهاستازهمینروبهزنانودخترانایرانیتوصیهمیکنیمکهاینبهترینشیوهبرایمبارزهباحکومتایراناست!

 

اینرسانههادرادامهتوصیههایعجیبوشرمآورخودکهتوهینصریحبهمقاموشانیتزنایرانیومسلماناست،اززنانودخترانایرانیخواستندتاتصاویرعریانازخودتهیهکنندوآنهارادراینترنتمنتشرنمایند!

 

البتههرزگیوفحشادرخاندانپهلویامریمتداولوطبیعیبودهوهستازهمینروچنینپیشنهاداتبیشرمانهایبرایآنانچیزعجیبیبهنظرنمیآید.

 

گفتنیاست،نهتنهامحمدرضاشاهسوابقزیادیدرمفاسداخلاقیدارد،بلکهسایرافراداینخاندانفاسدومنحرفومقاماتدولتینیزسوابقیازمفاسداخلاقیدارند؛فردوستدرگزارشیکاملازشرابخواریوفساداخلاقیورقابتبرسرتصاحبزنانفاحشهازسویدوتنازمقام‌هایشیرازبهنام‌های «آریانا»و «ورهرام»برایشاهمخلوعتهیهمی‌کندوشاهپسازرویتگزارشمی‌گوید: «منطقهجنگیتفریحلازمدارد!»

 

فساداخلاقیمادرمحمدرضاشاه

 

ازدیگراعضای «خاندانهرزهپهلوی»کهسوابقیدرمفاسداخلاقیدارد،مادرشاهمخلوعایرانبودکهبهعنوانکسیکهبانگهبانانکاخسروسریداشت،شناختهشدهبود.

 

یکیازدوستاننزدیکشاهدرکتابخاطراتخودمینویسد: «محمدرضاپهلوینتیجهروابطجنسیهمسررضاخانبانگهبانانکاخاست»،بهاینمعنیکهشایدرضاسفّاکپهلویپدراصلیمحمدرضانباشد.

 

محمدرضاپهلویباخواهرشرابطهغیراخلاقیجنسیداشت

 

محمدرضادرهنگامزندگیبافوزیه،بایکیازخواهرانخودبهناماشرفهمرابطهغیراخلاقیداشتوبههمیندلیلامتیازاتمختلفیدرزمینهتجارتبهخواهرهوسبازشمیداد.

 

باتوجهبهاسنادومدارکمعتبرمیتوانگفتپدررضاربعپهلوی « بچهباز»همبودهوچندینباربه «پسرانودختران ۹ ساله»تجاوزجنسیکرده،هماکنونبعضیازاینقربانیانتجاوزوآزارواذیتبانوشتنکتابخاطراتدستبهافشاگریزدند.

 

فاحشهایکهخودراملکهایرانمیدانست!

 

فرحدیبا؛آخرینهمسرشاه،نیزسوابقیازمفاسداخلاقیدارد؛اوباشخصیموسومبهجودی،رابطهداشتکهحتیپسازخروجشاهوفرحازایران،اینارتباطجنسیدرمکزیکنیزادامهداشت.

 

فسادومشکلاتغیراخلاقیاشرفپهلوی

 

اشرفپهلوی؛خواهردوقلویشاه،درفساداخلاقیمانندسایررذایل،رکورددارخاندانپهلویبود. فردوستمعتقدبودکهاشرف،دوستهرمردزیباودشمنهرزنزیباست.

 

علمنیزدرخاطراتخودمی‌نویسد: «تیمسار «م»درجلسه‌ایباوزیردارایی،مخارجمداواهایخاصافسرانارتشاعزامیبهخارجرادرمقایسهباهزینه‌هایفسقوفجوراشرف،مثلقطره‌ایدربرابراقیانوسمی‌داند.» درضمناگرزنانزیبارووخوشاندامرابرایشاهپیدانمیکردن،خوداشرفبهنیازجنسیبرادرشمحمدرضا (شاه!) پاسخمیدادوبدنشرادراختیاربرادرشقرارمیداد.

افرادیهمچونپرویزراجی،لئونپالاچیانارمنی،گلسرخیوهمچنینجوانیکهاوراآجودانپادشاهیوگسلاویمعرفیمی‌کردند،ازجملهمعشوق‌هایاشرفبودند. دربارهفسادوبدنامیاشرفهمینبسکهنشریهتایمزدرژانویهسال ۱۳۵۰ ش،اشرفراراسهرمفسادخاندانپهلویمعرفیکرد.

حمیدرضاپهلوی؛فردیمعتادوهوسباز

حمیدرضا؛برادرکوچک‌ترشاه،نیزسوابقیزیادیدرمفاسداخلاقیواقتصادیدارد؛اومعتادبههروئینبودوزنانبدکارهوکاباره‌ایرابهخانهمی‌آورد. حمیدرضاپهلویرقیباشرفدرقاچاقموادمخدربود.

هما؛همسرحمیدرضا،نیزمعتادبههروئینوبدکارهبودوحمیدرضاازاوبهعنوانوسیله‌ایبرایتامینمقاصدخوداعمازتهیههروئینوجمعکردنزنانزیبابهدورخود،استفادهمی‌کرد.

نازکپهلوی؛بازیگرفیلمهایغیراخلاقی

نازکپهلویباهویتجدیددرکشورانگلیسمشغولبهبازیگریدرفیلمهایغیراخلاقیاست. محمدرضاپهلوی،عموینازکاست

“نازکپهلوی”مدلوبازیگرفیلمهایجنسیاست،هماکنوندرکشورانگلستانزندگیمیکندودرکنارفاحشگیوهرزگیهایروزانهبهپدربزرگوخاندانخودافتخارمیکند.

اسداللهعلمدرخاطراتخودبهنقلازهویدامی‌نویسد:

 «فساددرسطحبالایمملکتبهقدریشیوعداردکهحتیازحریمشرموحیاهمفرا‌تررفتهاستودراینموردمثالمی‌آوردکههماکنوندرکناردریایخزرسهکازینوبهمقیاسوسیعیمشغولبهکاراستکهیکیبهخواهرشاهودیگریبهبرادرشوسومیبهبنیادپهلویتعلقدارد.»

 

چندشبههفیسبوکیکهبایدپاسخداد :

ایکسانیکهانقلابکردین،لطفابهسوالاتزیرپاسخدهید. ۱- تفاوت “حضرتوالا”و “حضرتآقا”راتوضیحدهید! ۲- دوکلمه “مقامعظمایولایت”و “شاهنشاهآریامهر”راتعریفکنید! ۳- معنیعبارت‌های ” جانمفدایرهبر”و ” جاننثار”رابهطورخلاصهشرحدهید! ۴- دوکلمهء “بیت”و “کاخ”چهتفاوت‌هاییدارند؟! ۵- تفاوتدوگروه “عاشقولایت”و “فدوی”رادرچندسطرتوضیحدهید! ۶- “بنیادپهلوی”و “بنیادعلوی”چهتفاوتیدارند؟ ۷- جمله “‌سلطنتعطیه‌ایاستالهی‌”چهرابطهایباعبارت “مقامعظمایولایتجانشینامامزمان”دارد؟ ۸- تفاوت “رایملوکانه ” با “حکمحکومتی”کداماست؟ ۹-فرق “شاهرود”با “امامرود”رابیانکنید. ۱۰- “بندرامام”با “بندرشاه”چهتفاوتیدارد؟

 

اگرچهبااینعنادولجاجیکهسؤالاتردیفشدهاست،شماهرپاسخیبدهید،روشنگروبصیرتبخشنخواهدبود،چراکهاینسؤالاتراردیفنکرده‌اندتاواقعاًپاسخشرابدانندوبفهمند،بلکهجهتضدتبلیغمسلسل‌وارشلیککرده‌اند. می‌توانستهمینسؤالاترامطرحکندتابداند،اماآغازجملهبا «ایشماهاییکهانقلابکردید»،حاکیازمواضعگویندهاست.

 

اما،بهجهتآنکهاولاًسؤالاستوبایدپاسخدادهشود ثانیاًشایدبرایبسیاریمطرحشدهاست ثالثاًبهاحترامارسالکننده‌یسؤالورابعاًبرایاینکهگماننکنندحالاخیلیحرف‌هایمهمیزده‌اند،نکاتذیلایفادمی‌گردد:

 

الف بینادعایخداییباادعایخدایی،هیچفرقینیست،منتهیمهماستکهچهکسیادعامی‌کند؟خداوندسبحانمی‌فرماید: «إِنَّنِیأَنَااللَّهُلَاإِلَهَإِلَّاأَنَا بهیقیناینمنمخداىیکتاکهجزمنمعبودىنیست / طه، ۱۴» فرعونهممی‌گوید: «یَاأَیُّهَاالْمَلَأُمَاعَلِمْتُلَکُممِّنْإِلَهٍغَیْرِی اىبزرگانقوممنجزخویشتنبراىشماخدایىنمى‏شناسم / القصص، ۳۸».

 

ب بینادعایربوبیت (صاحباختیاریوتربیتامور) باادعایربوبیتنیزفرقینیست،منتهیمهماستکهچهکسیاینادعارامی‌کند؟! خداوندخالق،مالک،عیلموحکیممی‌فرماید: «وَأَنَارَبُّکُمْفَاعْبُدُونِ ومنمپروردگارشما،پسمرابپرستید / الأنبیاء، ۹۲» فرعونکهمخلوقِمفلوکیبیشنیستنیز (مثلامریکایامروز) مدعیمی‌شود: «أَنَارَبُّکُمُالْأَعْلَى منمبرترینرب (صاحباختیاروتربیتکنندهامورِ) شما = ابرقدرت»

پ بین “امامباامام”نیزفرقینیست،هردوجماعتیاامتیرارهبریمی‌کنند؛منتهییکیبهامرالهیهدایتمی‌کند «وَجَعَلْنَامِنْهُمْأَئِمَّهًیَهْدُونَبِأَمْرِنَا وآنانراپیشوایانیگردانیدیمکهبهامرماهدایتمی‌کنند / السجده، ۲۴» امادیگریبهسویآتشدعوتمی‌کند «وَجَعَلْنَاهُمْأَئِمَّهًیَدْعُونَإِلَىالنَّارِ وآنانراپیشوایانىکهبهسوىآتشمى‏خوانندگردانیدیم / القصص، ۴۱»

شایدهمینسهمورد،برایکسانیکهواقعاًبایکسؤالمواجهشدهومی‌خواهندبدانندکهچهفرقیبینواژگانمشابه،برایمقاماتگوناگونوجودداردکافیباشد،امابهمواردمطروحهدرسؤالنیزپاسخدادهمی‌شود:

۱-      حضرتوالاوحضرتآقا،اگرچهبهلحاظلغوینیزمتفاوتهستند،امامهمکهانسانچهکسیراوالامقاموآقایخودبداند؟یکانسانعالم،متقی،مؤمن،بصیر،متخلق ،ویایک (کَالْأَنْعَامِبَلْهُمْأَضَلُّ)؟یکیبهمعلمدلسوزشمی‌گوید: “آقایمن”،دیگریبهاربابظالمشمی‌گوید: “آقایمن”! بهاینمی‌گویند: مشترکلفظی.

۲-     مقامعظمایولایت،یعنیمااهل “ولایتالله”هستیمکهتسریدارددرولایتپیامبراکرمواهلبیتصلواتاللهعلیهماجمعینوهمچنینولایتفقهالهیوبالتبعولایتفقیه اماشاهنشاه،یعنیشاهشاهان! حالاچهکسیگفتهکهآریامهرشاه‌ترازکوروشوداریوشونادرو بودهاست؟! پسنهمعنای “ولایت”با “پادشاهی”یکیاستونهمصداقشخصآریامهرمناسبلقب “شاهنشاهی”می‌باشد.

۳-     جانمفدایرهبر،یعنیحاضرمدررکابکسیکهجامعه‌یاسلامیراطبقامرخدارهبریمی‌کند،فداکنم یعنیهمان «بِابیأنتَوَاُمّی»کهحتیمقامیچونامامحسینعلیه‌السلامبهحضرتابوالفضلالعباسمی‌گوید. پدرومادرمفدات،یعنیحاضرمهرچهدارمدررکابتوکهباچنیناخلاصیدرراهخداهستیبدهم.

اما «جاننثار”لفظیاستکهمعمولاًبهدروغجهتچاپلوسیمقابلیکمقامطاغوتیگفتهمی‌شود. البتهممکناستکسیدروغنگویدوواقعاًحاضرباشدجانشرابرایطاغوتفداکند. پسهردو “جانفدا”هستند،منتهییکیبرای “الله”،دیگریبرای “طاغوت”. چنانچهخداوندمتعالمی‌فرمایدبرخیدرراهخدا (کهدراطاعت،تبعیتوحمایتازولیخدامحققمی‌گردد) می‌جنگدومی‌کشندوکشتهمی‌شوند؛ودیگریدرراهطاغوت. «الَّذِینَآمَنُواْیُقَاتِلُونَفِیسَبِیلِاللّهِوَالَّذِینَکَفَرُواْیُقَاتِلُونَفِیسَبِیلِالطَّاغُوتِ / النساء، ۷۶». هردوجان‌نثارند،منتهیراهوهدفمتفاوتاست.

۴-     معادلکلمه “بیت”بهفارسیمی‌شود “خانه”وبهجاییاطلاقمی‌گرددکهمحلاسکانوآرامشووحدتخودی‌هامی‌باشد. لذابهقلبوکعبهنیز “بیت”گفتهمی‌شود. امامعادلعربی “کاخ”می‌شود “قصر”کهبسیارمجللومعمولاًمحلاسکانوآرامشسلاطینواشرافوظالمیناست. ازاینروبهخانه‌ی “امامخمینیرحمهاللهعلیه”بیتاماماطلاقمی‌شدکهبسیارمتفاوتاستباکاخنیاوران،کاخسفید،کاخکرملین،کاخواکینگهامو .

۵-     معانی “عاشقولایت”با “فدوی”هیچربطیباهمندارندکهفرقشبیانگردد. انسان‌هاهمهعاشقهستند،منتهیمهماستکهعاشقچییاکیهستند؟عاشقولایت،یعنیعاشقشخص،یاکالا،یاهواینفسو نیست،بلکهعاشق “ولایتالله”استواگرکسییاچیزیرانیزدوستداشتهباشد،درهمانراستاست. اما “فدوی”یعنیکسیکهحاضراستجانشرافداکندیاهمان “جان‌نثار”؛منتهیمهماستکهدرچهراهی. درهرحالهمه “عاشق”وهمه “فدوی”هستندوهمهدرراهمعشوقخودجانمی‌دهند؛یکیباعشقاللهوولایت‌اللهودیگریباعشقشکم،زیرشکم،میز،قدرت وسایرطاغوت‌هایدرونیوبیرونیجانمی‌دهد.

۶-     بنیادعلویوپهلوی،دواسمهستندبراییکمجموعه (بیناد) دریکدورهبینادپهلویبود،یعنیسرمایهودرآمدشمتعلقبهخاندانپهلویبود امابنیادعلوی،یعنیسرمایهودرآمدشمتعلقبهاسلامومسلمین (بیتالمال) است.

۷-     وقتیگفتهمی‌شود “سلطنتعطیه‌ایالهی”،آنسلطنتبهخدانسبتدادهمی‌شود،درحالیکهیکافتراودروغبزرگبهخداست. خداوندمتعالچنینسلطهوسلطنتیرابهطواغیتندادهاست،آنهمبهصورتاعطا (یعنیهدیه‌ایکهپسگرفتهنمی‌شود) خداوندمتعالنهبرایابلیسوسایرشیاطینجنّوانسچنینسلطنتیقرارداده (لَیسَلَهُسُلطان)،ونهبرایسایرإله‌هایکاذب (مثلقدرت‌ها،بت‌ها،مکاتبوایسم‌ها،هواهاینفسانیو ) چنینسلطنتیقائلشدهاست (مَالَمْیُنَزِّلْبِهِسُلْطَانًا).

 

اما “مقامعظمایولایت،جانشینامامزمان”،هیچربطیبهسلطنتوسلطهشخصندارد. بسیارتفاوتاستبینمعنای «سلطنت»بامعنای «ولایت». کسیکهسلطنتدارد،خودمختاراست،اماکسیکهولایتدارد،سرپرستیدارد. اگرسرپرستی‌اشدرراستای “ولایتالله”بود،می‌شود “ولایتالهی”واگردرراستای “ولایتطاغوت”بود (أَوْلِیَآؤُهُمُالطَّاغُوتُ) می‌شودولایتوسرپرستیطاغوتی. اهلولایت‌الله،چهرسولاکرموامامانوازجملهامامزمانسلاماللهعلیهماجمعینباشندوچهکسیکهتابعولایتآنهاشده،همهدرچارچوبومحدودهدین (اوامرالهی) هستند،اماسلطاندرفقطدرمحدوده‌قدرتخویشاست.

۸-     رأیملوکانه،یعنیاولاًیکشخصیپادشاهومالکشدهاست،ثانیاًرأیفقطرأیاوست. حکمحکومتی،نیزبستگیبهنوعحکومتدارد،اگرحکومتپادشاهیوسلطنتیباشد،حکمیاستکهرأیملوکانهآنراصادرکردهاست،امااگرحکومتاسلامیباشد،حکمیاستکهمنطبقباشرعوبراساسفقهاسلامی (نهنظرشخصیملوکانه) صادرشدهاست،هرچندکهمخالفرأیملوک‌ها (وَلَوْکَرِهَالْکَافِرُونَ)،یاحتیرأیدوستانومنافعشخصی،حزبی،گروهیوجریانیباشد. رأیملوکانهدرجهتتحققمنویاتشخصسلطاناست،اماحکمحکومتیدرنظاماسلامی،درجهتتحققاوامروهدایتالهیاست.

۹        و ۱۰ شاهرودوامامرودوبندرشاهوبندرامامو ،همهاسمهستند،هرکسیاسممحبوبشرابرمی‌گزیند. یکینامفرزندشرامی‌گذاردمحمد،علی،فاطمه،زینب،رضا،ابوالفضل،یوسفو دیگریمی‌گذاردفتانه،شیرین،فرهاد،رستمو دیگریمی‌گذاردضحاک،یزیدو .

درفرهنگ‌هایغربینیزهمینطوراست. یکیاسمفرزندشرامیشائل (میکائیل) ژوزف (یوسف) ماریا (مریم) و می‌گذاردودیگریولفگانگ (گرگدونده رایج‌تریناسمدرآلمان) تیلور (خیاط) و می‌گذارد.

درنامگذاریاماکنومعابرنیزهمیناست. یکینامبازاریاخیابانشهرشرا “ابوسفیان”یا “کندی”یا “لنین”می‌گذارد دیگربازارالرضایابندراماممی‌گذارد. هرکداممحبوبخودرانشانمی‌دهندونشاناورابرایخودانتخابمی‌کنند.

بسماللهالرحمنالرحیم،یعنیداغونشان «الله»رابرخودوکارخودمی‌گذارم. برخیهمسمبل‌هایماسونیرانشانخودقرارمی‌دهند.

نکته: انقلاب‌هاییکهدرقلب‌هارخمی‌دهدومنجربهانقلابدرگزینشاهدافمی‌گرددوانقلابدرفرهنگ‌ها،رفتارهاودرنهایتانقلابدریکجامعه (ملت) رابهدنبالمی‌آورد،برای “الفاظ”نیستکهکسیآنهاراکنارهمبچیندوبگویدچهفرقیدارد؟بلکهبرای “مصادیق”است.

درستمثلاینکهکسیشیطانرابرقلبشحاکمکردهباشدوسپسشیطانراخلعیدکردهوبیرونکندواللهجلّجلالهرابرقلبشحاکمکند،اماپسازمدتیبگوید: چهفرقیکرد؟اوحاکمبود،اینهمحاکماست اومرابهسویخودمی‌خواند،اینهممی‌خواند اوفرمانملوکانهصادرمی‌کرد،اینهممی‌کند اومی‌خواستمنبنده‌یاوباشم،اینهممی‌خواهدکهاورابندگیکنم؟

 

پسالفاظواطلاق‌هاواسم‌هاممکناستاشتراکلفظیداشتهباشند،امامصداق‌هامتفاوتاست. مثلطلایناباصلی،باطلایتقلبیوبدلیاست. آیاکسیم


 

منابع و مآخذ:

1.         منبع:سقوط،موسسهمطالعاتوپژوهشهايسياسي،ج 1 ص 306 تا 319

2.       منبع: جوان

3.      1- « ایرانبرضدشا»؛ژانلوروریهواحمدفاروقیترجمهمهدینراقی،انتشاراتامیرکبیر

4.       2- «  ملکهپهلوی» , فریدهدیبا

5.       3- « ظهوروسقوطسلطنتپهلوی»؛خاطراتارتشبدسابقحسینفردوست

6.       4- «  آخرینسفرشاه (سرنوشتیکمتحدآمریکا)» , ویلیامشوکراسترجمهعبدالرضاهوشنگمهدوی،نشرالبرز

7.       5-  « ظهوروسقوطسلطنتپهلوی»؛خاطراتارتشبدسابقحسینفردوستصص 235-234.

8.       6-  «  ملکهپهلوی» , فریدهدیباص 259.

9.        7- « منوبرادرم » , اشرفپهلویص330

10.       8- « خاطراتملکهپهلوی » , تاجالملوکپهلوی , انتشاراتبه‌آفرینص 321.

11.       9- «  ملکهپهلوی» , فریدهدیبا, ص 283.

12.      10-«  ملکهپهلوی» , فریدهدیبا, ص 285

13.     11- « زناندربار»بهروایتاسنادساواک،ج 1،ص 284.

14.      12-«  زناندربار»،اسنادمورخ 12/1/44 تا 24/11/44 واسناد 14/1/46 تا 12/9/46.

15.     13-« سقوطشاه» , فریدونهویدا , ص 29

16.      14-« منوبرادرم » , اشرفپهلوی, ص 298.

 

پوریا بصیری بازدید : 229 سه شنبه 29 دی 1394 نظرات (0)

اثرات منفی احداث راه اهن توسط رضا شاه                                                            چگونگی تصویب طرح راه آهن و ساخت آن
طرح احداث راه آهن شمال جنوب بر می گردد به سال 1304 هجری شمسی. در آن زمان دولت ایران تصمیم گرفت تا به وسیله ی احداث خط راه آهن، دریای خزر را به خلیج فارس متصل کند. به همین منظور قانون مربوطه در 9 خرداد آن سال در مجلس شورای ملی به تصویب رسید
.

طبق قانون مجلس شورای ملی هزینه ی این طرح باید بدون کمک خارجی تأمین می شد که مقرر شد این هزینه از طریق گرفتن دو ریال مالیات از هر سه کیلو قند و شکر وچایی که وارد یا تولید می شود، تأمین شود. و باقیمانده ی هزینه ها از طریق بودجه ی عمومی تأمین گردد.

مسیر مشخص شده با رنگ قرمز؛ مسیر عبور راه آهن سراسری شمال جنوب

 خط شمال از بندر گز( امام خمینی فعلی) در ساحل جنوب شرقی دریاچه خزر آغاز می شود و از بین دشت و با عبور از جنگل به شهر ساری می رسید و با عبور از گدوک و جلگه خوار و ورامین به ایستگاه تهران ختم می شد. خط منتهی به جنوب نیز از بندر شاهپور آغاز و با عبور از پل های متعدد بویژه پل کارون به بخش کوهستانی می رسید. بعد از عبور از تونل های پی در پی به فلات مرکزی وارد می شود و بدون عبور از شهر های مهمی مثل اصفهان و شیراز به تهران ختم می شود

تاریخ شروع به کار این طرح در سال 1306 بود که بعد از 11 سال یعنی در سال 1317، با هزینه ای بالغ بر سی میلیون لیره ی انگلیسی به دست رضا شاه افتتاح شد
.

ویژگی‌های لازم برای تأسیس راه‌آهن
برای یافتن پاسخ سوال های مطرح شده باید به ویژگی ها و خصلت های لازم برای تأسیس خط راه آهن اشاره کرد؛ بر اساس نظر کارشناسان احداث راه آهن در هر مکانی باید حداقل یکی از این سه خصلت استراتژیکی (منظور دفاعی و نظامی)، اقتصادی (ترانزیت بین المللی و معاملات بازرگانی) و ارتباطی را برای مردم آن منطقه داشته باشد. با بررسی راه آهن سراسری در ایران هیچ یک از این سه خصلت در آن دیده نمی شود.

عدم رعایت سه خصلت لازم برای تأسیس راه‌آهن

عدم وجود خصلت اقتصادی و ارتباطی در راه آهن شمال جنوب
در زمان احداث راه آهن، هفت شهر مهم کشور از لحاظ جمعیت و ارزش اقتصادی، غیر از تهران عبارت بودند از تبریز، اصفهان، مشهد، همدان، شیراز، رشت و کرمانشاه که مسیر راه آهن شمال جنوب هیچ یک از این شهرهای مهم را به هم مرتبط نمی کرد و بیشتر از شهر های کوچک و غیر مهم عبور می کرد
.

 
علاوه بر این منتهی الیه شمال این خط آهن به بندر گز- که نقطه ای بن بست بود- و در جنوب به خورموسی ختم می شد که به علت نزدیکی به مرز خشکی عراق از لحاظ نظامی و استراتژیک غیر مناسب بود


مسیر راه آهن با ید به گونه ای انتخاب شود که بعد از عبور از شهر ها و نقاط پرجمعیت اقتصادی کشور به دو نطقه ی انتهایی «آزاد» متصل شود تا ارتباط بین المللی با نقاط اقتصادی کشور تأمین گردد
.

 
انتخاب مسیر راه آهن به این طریق در بسیاری از کشور های دنیا مرسوم است، به طوری که هر یک از خطوط راه آهن در کشور های آمریکا و کانادا، شهر های مهم مسیر خود را، به دو نطقه ی انتهایی آزاد در اقیانوس کبیر و اطلس متصل می کنند.

ترتیب احداث راه آهن از طریق این مسیر هم از لحاظ مرتبط کردن شهر های مهم و هم از لحاظ صرفه ی اقتصادی فاجعه آمیز بود...

دروازه های ورود و خروج ایران در آن زمان به لحاظ ورود و خروج مسافر و کالا در شمال، تبریز (برای ارتباط بوسیله ی شوسه و راه آهن به اروپا از طریق روسیه و ترکیه) و بندر انزلی (انتهای خط کشتی رانی شوروی) بودند. بنابراین باید یکی از این دو شهر که نقاط آزاد بودند به عنوان نقاط انتهایی انتخاب می شدند.

به این ترتیب احداث راه آهن از طریق این مسیر هم از لحاظ مرتبط کردن شهر های مهم و هم از لحاظ صرفه ی اقتصادی فاجعه آمیز بود و سطح زندگی عمومی مردم ایران را کاهش می داد زیرا که هزینه ی آن از طریق ما یحتاج روزانه ی مردم(قند و چایی و شکر) تأمین می شد


خصلت نظامی در راه آهن
اما در رابطه خصلت نظامی و استراتژیکی این خط آهن عده ای انتخاب این مسیر را بیشتر به خاطر منافع نظامی حاصل از احداث آن برای کشور می دانستند. الول ساتن در کتاب خود به همین موضوع اشاره می کند: « منظور از ساختن این راه آهن رعایت جنبه ی سوق الجیشی و نظامی است که قادر باشند با آن در مواقع مقتضی از مازندران و تهران قشون و مهمات را به جنوب برسانند..»

برای بررسی مسیر کلی راه آهن سراسری هیچ یک از سازمان های نظامی مورد مشورت قرار نگرفتند

این استدلال درست به نظر نمی رسد زیرا که در جنوب غربی ایران خطر عمده ای که دولت را وادار به ساختن راه آهنی پر خرج با آن طول و تفصیل کند به چشم نمی خورد. بیشتر افرادی که می توانستند در جنوب مشکلاتی ایجاد کنند توسط دولت سرکوب شده بودند و عشایر و ایلات آن منطقه بدون وجود راه آهن هم از طریق راههای مختلف قابل کنترل بودند و ساختن راه آهن با آن همه دردسر و هزینه برای سرکوب عشایر اصلاً به صرفه نبود.

در آن تاریخ دو سازمان نظامی مجاز بودند که وضع راه آهن را مورد بررسی قرار دهند؛ رکن سوم ستاد کل ارتش از لحاظ طرح های عملیانی و دانشگاه جنگ از نظر آکادمیک. سرهنگ غلام رضا مصور رحمانی یکی از متخصصین نظامی در کتاب خود به این موضوع اشاره می کند و بعد از بررسی های دقیق، می گوید« در رکن سوم ستاد کل ارتش کوچکترین اثری در اینکه این این رکن در بررسی مسیر راه آهن و دادن نظریه در آن باب شرکت داشته وجود نداشت.» همچنین دانشگاه جنگ هم بعد از یک هفته تحقیق و بررسی و مسافرت با راه آهن نتایج قابل توجهی را اعلام کردند:

  •  1. برای بررسی مسیر کلی راه آهن سراسری هیچ یک از سازمان های نظامی مورد مشورت قرار نگرفته اند

 2. پایان دادن مسیر راه آهن به بندر گز، بررسی نظامی آن را از لحاظ ایران ناچار متوجه همسایه ی شمالی می ساخت که در آن اولاً تصور ادراک عمل تعرضی ایران بلا مفهوم و غیر قابل بحث شمرده می شد. ثانیاً تصور اینکه همسایه ی شمالی، ایران را از طریق گرگان مورد تعرض قرار دهد از نظر نظامی غیر قابل قبول و مباین با موازین عقلی به نظر می رسید.

مخالفت دکتر مصدق با تأسیس راه‌آهن
در زمان مطرح شدن بحث راه‌آهن در مجلس شورای هم مخالفت هایی با این طرح از جانب دکتر مصدق صورت پذیرفت که وی در کتاب خاطرات خود شرح ماجرا این چنین بیان می کند
:

«
در جلسه 2 اسفند 1305 مجلس شورا گفتم براي ايجاد راه دو خط بيشتر نيست: آن كه ترانزيت بين‌المللي دارد ما را به بهشت مي‌برد و راهي كه به منظور سوق‌الجيشي ساخته شود ما را به جهنم و علت بدبختيهاي ما هم در جنگ بين‌الملل دوم همين راهي بود كه اعليحضرت شاه فقيد ساخته بودند... و اكنون آنچه از اين راه‌آهن ايران عايد مي‌شود  مبلغي در حدود دويست وهشتاد ميليون تومان است كه پنجاه و پنج درصد آن صرف هزينه‌هاي اداري كه پانزده هزار كارمند و بيست هزار كارگر از آن استفاده مي‌كنند و چهل و پنج درصد بقيه به مصرف تعميرات رسيده است و از بابت سود سرمايه و استهلاك ديناري عايد دولت نشده و باري است كه بايد به دوش ماليات دهندگان گذارده شود. ساختن راه‌آهن در اين خط هيچ دليلي نداشت جز اينكه مي‌خواستند از آن استفاده سوق‌الجيشي كنند و دولت انگليس هم در هر سال مقدار زيادي آهن به ايران بفروشد و از اين راه پولي كه دولت از معادن نفت مي‌برد وارد انگليس كند. ... در آن روزهايي كه لايحه راه‌آهن تقديم مجلس شده بود دولت از عوايد نفت چهارده ميليون و به تعبير امروز در حدود دويست ميليون تومان ذخيره كرده بود كه من پيشنهاد كردم آن را صرف ايجاد كارخانه قند بكنند و از خريد بيست و دو ميليون تومان قند در سال كه در آن وقت وارد كشور مي‌شد بكاهند... چنانچه در ظرف اين مدت عوايد نفت به مصرف كارخانه قند رسيده بود رفع احتياج از يك قلم بزرگ واردات گرديده بود و از عوايد كارخانه‌هاي قند هم مي‌توانستند خط راه‌آهن بين‌المللي را احداث كنند كه باز عرض مي‌كنم هر چه كرده‌اند خيانت است و خيانت» 

دکتر مصدق: هر چه کرده‌اند [در زمینه تأسیس راه‌آهن] خیانت است و خیانت...

قضاوت جان فوران استاد دانشگاه کالیفورنیا به عنوان ناظری بیرونی نیز می تواند در این زمینه مفید باشد. وی در کتاب مقاومت شکننده که در آن به بررسی تاریخ تحولات اجتماعی ایران می پردازد ارزیابی خود از راه آهن را اینگونه می نویسد:

«
بخش عمده توسعه منابع دولتی صرف طرح های زیربنایی شد که بارزترین آنها راه آهن سراسری بود. احداث این خط‌آهن 850 مایلی سراسری در واقع به هدر دادن منابع بود؛ طرحی پرهزینه که پیامدهای ناگوار چندی داشت. تورم زا بود، هدف های اقتصادی چندی نداشت و از هیچ یک از شهرهای عمده کشور [ جز تهران ] عبور نمی کرد، سطح زندگی عمومی را پایین می آورد چون هزینه آن از طریق مالیات قند و چای تأمین می شد. احداث هر مایل راه آهن 35 هزار پوند استرلینگ هزینه بر می داشت؛ در حالی که احداث جاده های ماشین رو با یک تا یک و نیم درصد این هزینه امکان پذیر بود


بنابراین تأسیس راه آهن در این مسیر هیچ یک از سه خصلت نظامی، اقتصادی و ارتباطی را برای مردم ایران به همراه ندارد، البته این دلیل نمی شود که به صورت کلی منافع حاصل از راه آهن سراسری در ایران را نفی کنیم، اما جواب این سؤال که چرا راه آهنی با این همه هزینه در مسیری تأسیس می شود که کمترین نفع را برای کشور به همراه داشته باشد را باید در دخالتها و منافع قدرت های خارجی جستجو کرد.

جان فوران استاد دانشگاه کالیفورنیا: احداث این خط‌آهن 850 مایلی سراسری در واقع به هدر دادن منابع بود

تأسیس راه‌آهن شمال جنوب؛ آرزوی دیرینه‌ی انگستان
انگلستان از مدتها قبل از این در آرزوی تأسیس راه آهن شمال جنوب در ایران بود و یکی از موارد شاخص امتیاز رویترز، تأسیس راه آهن در این مسیر بود. به طوری که بیشتر بندهای این قرارداد مسئله راه آهن را تحت الشعاع قرار می داد. بند دوم این قرارداد مستقیماً به موضوع راه آهن اشاره می کند
:

 « 
دولت علیه ایران از برای مدت هفتاد سال امتیاز مخصوص و انحصاری و قطعی راه آهن بحر خزر را الی خلیج فارس به بارون جولیوس دو رویتر و به شرکاء یا به وکلای او عطا و واگذار می نماید و همچنین به ایشان حق مخصوص و انحصاری و قطعی می دهد که هر شعبات راه آهن که مناسب بدانند خواه به جهت اتصال ولایات و شهرها در داخله خاک ایران به جهت اتصال راههای ایران به راههای آهنی ممالک خارجه از هر نقطه از نقاط سر حدات رو به فرنگستان و هندوستان بسازند و به کار بیندازند

اما انگلستان به دلیل مخالفت هایی که با قرارداد رویترز شد نتوانست به این هدف خود برسد و برای همین این موضوع بار دیگر در زمان احمد شاه مطرح می شود که وی در جواب انگستان می گوید:

 «
راه آهنی که به صلاح و صرفه ایران است، راه آهنی است که از دزداب (زاهدان فعلی) شروع می‌شود و مسیر آن به اصفهان و تهران باشد و از آنجا به اراک و کرمانشاه متصل شود، یعنی از شرق به غرب ایران، چنانکه از زمان داریوش هم راه تجارت هندوستان در آسیا و سواحل مدیترانه همین راه بوده است و این راه برای ملت ایران ‌‌نهایت صرفه را از لحاظ تجارت خواهد داشت


از طرف دیگر ایران منطقه مهم و استراتژیکی برای انگلستان و حفظ مستعمره اش یعنی هند به شمار می آمد؛ ایران یکی از دروازه های حمله به هند به شمار می رفت که انگستان با نفوذ و کنترل بر ایران می توانست هند را از شر بسیاری از تهدیدات حفظ کند. همسایگی ایران با روسیه رقیب دیرینه‌ی انگستان در ایران و انقلاب بولشویکی در این کشور حساسیت موضوع را برای انگلستان دوچندان می‌کرد
.

هدف اصلی انگلستان از تأسیس این خط‌آهن
در حقیقت هدف اصلی در ایجاد راه آهن سراسری شمال جنوب، دفاع استراتژیکی هندوستان در قبال تعرض احتمالی روسیه بود. این خط آهن به گونه ای طراحی شده بود که دولت انگستان که تسلط بر دریا ها را دارا بود، نیروهای خود را به گوشه ی شمال خلیج فارس برسانند و سپس در حداقل زمان ممکن آنها را از طریق راه آهن سراسری ایران به جنوب شرق دریای خزر سوق دهند، تا بتوانند در منطقه ی گرگان متمرکز شوند


این راه آهن با مسیر معینه ی خود می توانست اولین عناصر نظامی انگستان را در ظرف چهل و هشت ساعت از جنوب غربی خلیج فارس به گرگان برساند، منطقه ای که جهت دفاع از هندوستان از طریق قطعِ خطِ عقب نشینی ارتش متعرّض به هندوستان در منطقه ی مشهد – هرات، اهمیت استراتژیکی را برای انگستان ایجاد می کرد
.

این خط آهن علاوه بر اینکه به انگستان اجازه می داد تا در صورت لزوم از نیروی نظامی خود به بهترین وجه استفاده کند، فکر تعرض به هندوستان را برای حریف کاملاً تأمل آمیز می ساخت.

سرهنگ غلام رضا مصور رحمانی در مورد چگونگی انشاء مسیر راه آهن اینگونه می گوید: «بنا بر اظهار یکی از کارمندان با سابقه ی وزارت راه، منشاء اصلی مسیر راه آهن سراسری منحصر به یک برگ کاغذ آبی رنگ بود که روی آن خطی از منتهی الیه شمال غربی خلیج فارس به تهران و جنوب شرقی بحر خزر کشیده شده بود بدون اینکه جزئیات در آن مشخص باشد. آن صفحه ی کاغذ را سفیر انگلیس به رضاه شاه داده بود و رضا شاه به دست خود آن را برای عمل مستقیماً به وزیر راه داد»

اعتراف محمدرضا پهلوی
 
نکته جالب اینجاست که خود محمد رضا پهلوی نیز این اقدام پدر خود را خیانت و به خاطر جلب رضایت انگلستان می داند. دکتر مصدق در گوشه ای از خاطرات خود از قول محمدرضا اینگونه نقل می کند
:

 «
بخاطر دارم روزي با كمال جسارت در حضور من اظهار داشت كه پدرم در اين كار [احداث راه‌آهن] خيانت كرده است. وقتي از وي دليل خواستم گفت پدر من راه‌آهن سراسري را فقط براي جلب رضايت انگليسها كه ميخواستند به روسيه حمله كنند ساخته است. از او پرسيدم كه به عقيده‌ي او آيا بايد پدرش راه‌آهن را در مسير ديگري احداث ميكرد؟ جواب او اين بود اصلاً پدرم نبايد راه‌آهن احداث ميكرد و ايران احتياجي به راه آهن نداشت»

محمدرضا پهلوی: پدر من راه‌آهن سراسري را فقط براي جلب رضايت انگليسها ساخته است

تأیید کننده ی این نظر صحبت های لرد کترزین نایب السطنه ی هندوستان ، در مجلس عوام انگستان بر سر مسئله ی راه آهن ایران است: «در مدت ۲۰ سال تأیید کردند که هندوستان باید محاط باشد، در یک حلقه کوه‌ها و صحرا‌ها که بدون تلفات زیاد و پول، غیرقابل عبور باشد. این سیاست، هندوستان را از هر حمله‌ای حراست کرده و هیچ ملتی حق عبور از این منطقه حمایت شده را نداشت؛ اما اگر این راه آهن، راه آهن غربی- شرقی ایران ساخته می‌شد، آن وقت تمام آن سیاست به خطا بوده و به ما می‌گویند، این اصول را نپذیرید که سیاست حقیقی هند عبارت است از باز کردن سرحدات آن به طرف مغرب»

بنابراین هزینه گزاف و تلاش و کوشش فراوان کارگران ایرانی بیشتر از اینکه تأمین کننده منافع مردم ایران باشد، تأمین کننده منافع انگستان بود و این کشور به شیوه‌ی غیر مستقیم و از طریق دست نشانده خود یعنی رضاخان توانست به آرزوی دیرینه خود یعنی تأسیس راه آهن سراسری شمال جنوب برسد.

 

چهارم اسفند 1305 شمسی لایحه تأسیس راه‌آهن سراسری ایران به تصویب نمایندگان مجلس شورای ملی رسید.

یکی از مهمترین لایحه هایی که در سال 1305 شمسی به مجلس ارائه شد، لایحه تأسیس راه آهن سراسری بود که بحث های فراوانی درپی داشت. این لایحه از سوی مهدی‌قلی هدایت، وزیر فواید عامه به مجلس شورای ملی ارایه شد
.

مهدی‌قلی هدایت (مخبرالسلطنه) در کتاب «خاطرات و مخاطرات» خود درباره طرح احداث خط آهن محمره (خرمشهر) به جز (بندر گز) می‌نویسد: «اول اسفند 1305 من پیشنهاد راه‌آهن را به مجلس بردم. من‌الغرائب، مصدق‌السلطنه مخالف شد که در عوض قندسازی باید دایر کرد. راه‌آهن منافع مادی مستقیم ندارد. گفتم از راه‌آهن منافع مادی مستقیم منظور نیست. منافع غیرمستقیم راه‌آهن بسیار است. نظمیه یا نظام هم منافع مادی ندارد، ضروری مصالح مملکت‌اند. قند هم به جای خود تدارک خواهد شد و اثبات شیء نفی ما عـدا نمی‌کند.» دکتر مصدق اعتقاد داشت که هزینه و زمان اجرای چنین طرحی توجیه اقتصادی و فنی ندارد
.

تا سال‌ها راه‌آهن سراسری ایران همچنان که دکتر محمد مصدق پیش‌بینی کرده بود تنها به عنوان یک خط حمل و نقل داخلی برجای ماند و به علت محدودیت روابط ایران و اتحاد شوروی هرگز به طور عمده و مقرون به صرفه از این خط استفاده نشد. دولت بریتانیا از‌‌ همان ابتدا اعتقاد داشت که این خط‌‌ آهن از شمال به جنوب کشیده شود، تا بتواند جهت حمله احتمالی به روسیه و سپس شوروی پس از انقلاب اکتبر 1917 استفاده شود
.

حسین مکی در کتاب تاریخ بیست ساله ایران نقل می کند که احمدشاه نیز در پاسخ به پیشنهاد انگلیسی‌‌ها برای مفتوح ساختن باب مذاکره در مورد کشیدن راه‌آهن گفت: « راه‌آهنی که به صلاح و صرفه ایران است، راه‌آهنی است که از دزداب (زاهدان فعلی) شروع می‌شود و مسیر آن به اصفهان و تهران باشد و از آنجا به اراک و کرمانشاه متصل شود، یعنی از شرق به غرب ایران، چنانکه از زمان داریوش هم راه تجارت هندوستان در آسیا و سواحل مدیترانه همین راه بوده است و این راه برای ملت ایران ‌‌نهایت صرفه را از لحاظ تجارت خواهد داشت، ولی راه‌آهن عراق به منجر خزر فقط جنبه نظامی و سوق‌الجیشی دارد و من نمی‌توانم پول ملت را گرفته یا از کشورهای خارج وام گرفته و صرف راه‌آهنی که فقط جنبه نظامی دارد نمایم.» و در ادامه نیز نقل می کند که نایب‌السلطنه هندوستان در سال 1291 شمسی در مجلس عوام انگلستان گفته است: «در مدت 20 سال تأیید کردند که هندوستان باید محاط باشد، در یک حلقه کوه‌ها و صحرا‌ها که بدون تلفات زیاد و پول، غیرقابل عبور باشد. این سیاست، هندوستان را از هر حمله‌ای حراست کرده و هیچ ملتی حق عبور از این منطقه حمایت شده را نداشت؛ اما اگر این راه‌آهن، راه‌آهن غربی- شرقی ایران ساخته می‌شد، آن وقت تمام آن سیاست به خطا بوده و به ما می‌گویند، این اصول را نپذیرید که سیاست حقیقی هند عبارت است از باز کردن سرحدات آن به طرف مغرب


با اینکه همگان به سودمندی راه‌آهن شرق و غرب چه از لحاظ تجاری و چه از لحاظ نظامی، آگاه بوده و اعتقاد داشتند که این مسیر کاربردهای فراوانی دارد، ولی رضاشاه آن را نپذیرفت. می‌توان تصور کرد که این موضع رضاشاه در درجه اول مربوط به نفوذ انگلیس بر ارکان دولتش بود و از سویی رضاشاه همیشه نسبت به روسیه نظر نامساعدی داشت و در آن هنگام مخالفت با شوروی را ارجح می‌دانست
.

دنیس رایت در کتاب انگلیس ها در میان ایرانیان می‌نویسد:« تا پایان دوره قاجار هیچ خط آهن طویل‌المسافتی در ایران کشیده نشده بود، در نتیجه هیچگونه قصوری که از جانب بریتانیا باشد، نبود . جولیوس دو رویتر از میان جنبه‌های متعدد امتیاز وسیع و همه جانبه‌ای که در سال 1872 از شاه کسب کرده بود، در وهله نخست به راه‌آهنی دل بسته بود که امید داشت بین دریای خزر و خلیج فارس بکشد. دولت بریتانیا از خطری که روسیه را متوجه ایران ساخته بود، بیش از پیش نگران شده بود. سخت عقیده داشت که چنانچه راه‌آهنی بین خلیج فارس و درون ایران موجود نباشد، کمک نظامی بریتانیا به ایران در صورت حمله روسیه از شمال غیرممکن خواهد بود


روز یکشنبه 23 مهرماه 1306 در بیرون دروازه گمرک، کلنگ راه آهن توسط رضاشاه بر زمین زده شد و تکمیل آن 11 سال به طول انجامید و هزینه آن عمدتا از محل مالیات ویژه‌ای که بر چای و قند و شکر تامین شد و کسری آن نیز از طریق وام‌های بانکی و اعتبارات دولتی فراهم گردید
.

اولین کمپانی که در امر نقشه برداری و ساختمان راه آهن سراسری نماینده اش را به ایران فرستاد کمپانی ساختمانی یونس آمریکایی بود. پس از بررسی های متعدد که توسط مهندسان مشاور آمریکایی انجام شد ، مقرر گردید که مرحله نخست خط آهن در جهت کلی شمال شرقی- جنوب غربی از دریای خزر به خلیج فارس احداث گردد . ملاحظات سیاسی و نظامی بیش از همه ذهن رضاشاه را مشغول کرده بود . ملاحظاتی چون پرهیز از احداث هرگونه خط شمال به جنوب و شرق به غرب و یا دوری گزیدن از مرزهای هند، عراق و ترکیه هم دوری گزیند و حتی الامکان نیز از خطوط آهن شوروی در آذربایجان شوروی و جمهوری های آسیای میانه و نیز از شبکه راه آهن بریتانیا در عراق و هند فاصله گیرد . همچنین تصمیم گرفتند که خط به هیچ شهر بزرگ به استثناء پایتخت نرود و بیشتر از مناطق چادرنشین که تسلط بر آنها برای حکومت مرکزی اهمیت شایان دارد، بگذرد
.


می توان گفت راه آهن سراسری ایران در حقیقت یک خط آهن نظامی برای امپراتوری انگلیس بود و نه یک راه آهن تجارتی و ترانزیت یا مسافرتی برای ایرانیان . امپراتوری انگلیس از اینگونه راه آهن ها در همه مستعمرات خود از جمله هند و مستعمرات آفریقایی ساخته بود و این خط آهن نیز یکی دیگر از آنها به شمار میرفت . زرنگی بزرگ انگلیسیها در این مورد آن بود که برای ساختن این راه آهن حتی یک لیره خرج نکرد
.

دولت انگلیس پس از پایان جنگ اول مهمترین دشمن خود را بلشویکهای روسیه میدانست و سعی داشت در موقعیت مناسب نفرت خود را آشکار کند . نظامیان انگلیس بهترین نقطه برای حمله ای احتمالی به شوروی را ناحیه صحراهای مسطح و کم جمعیت ترکمنستان و قزاقستان تشخیص می دادند و لذا به رضاخان تحمیل نمودند تا راه آهن را به آن ناحیه برساند تا در حداقل زمان و کوتاهترین مسیر ممکن خود را از خلیج فارس به شوروی برسانند و با ساختن بندری کوچک در نقطه انتهایی راه آهن سراسری در جنوب شرقی دریای خزر ، قطعات کشتیهای جنگی خود را سریعا به دریای خزر رسانده و با ساخت آن، دریای خزر را در اختیار بگیرند و از ناحیه شرق دریای مازندران به داخل خاک شوروی نفوذ کرده و سرزمینهای کم جمعیت این ناحیه را به سرعت تصرف کنند
.

روزنامه های غربی در آن زمان نوشتند که شاه ایران راه آهنی ساخته که از«هیچ کجا به هیچ کجا میرود» . از بندری بی نام و نشان در خلیج فارس به بندری بلا استفاده در حاشیه شرقی دریای مازندران . مسیر واقعی راه آهن شمالی جنوبی ایران که حتی از زمان قاجار پیشنهاد شده بود و سپس مجالس اول ایران آن را تصویب کرده بودند بدلیل عدم تخصیص بودجه بلاتکلیف ماند . خط آهنی که از بندر عباس به شیراز و اصفهان رفته و با عبور از تهران به مهم ترین بندر تجارتی آنزمان یعنی بندر انزلی می رفت
.

منبع: موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی                                                 
 محمد رضا عابدی

 


 

خلاصه ی مقاله

در زمان رضا شاه با هزینه ی بسیار زید خط راه اهن شمال جنوب بین بندرترکمن و بندر گز احداث شد.در کل احداث راه اهن یکی از زیر ساخت های اصلی یک کشور استولی راه اهن شمال جنوب از دو بندر که هیچ کدام زیر ساختی نداشته وخالی ازسکنه بوده و از هیچ شهر مهمی هم عبور نمی کرده توجیه اقتصادی نداشته است.

در زمان احمد شاه هم نظریه ی احداث راه اهن وجود داشته که ان راه اهن شرق به غرب یعنی تقریبا همان راه ابریشمسابق که به بندر چابهار می رسید ولی متاسفانه اجرا نشد واین خط شمال جنوب که فقط برای منافع انگلیس بود اجرا شد.

پوریا بصیری بازدید : 185 یکشنبه 27 دی 1394 نظرات (0)

 

 

دلايل اختلاف مصدق و كاشاني در ملي شدن صنعت نفت؟

پس از پيروزى قيام سى تير 1330 به رهبرى آيت الله سيد ابوالقاسم كاشانى ، دكتر محمد مصدق علاوه بر نخست وزيرى پست وزارت دفاع را نيز در دست گرفت و زمينه مساعدى فراهم آمد تا بتواند اصلاحات اساسى خود را در زمينه هاى مختلف آغاز كند. مردم نيز كه در تمامى مراحل نقش ‍ عظيمى در پيروزيها داشتند با هدايت روحانيت بعد از شروع مجدد صدارت دكتر مصدق از هيچ كوششى فروگذار نكردند و از او پشتيبانى كردند.
انتخابات دوره هفدهم مجلس شوراى ملى ، برگزار، و آيت الله كاشانى از تهران انتخاب و على رغم ميل باطنى به رياست مجلس برگزيده شد. ايشان در اين باره گفته اند: ((چون مقام رياست مجلس به وجهه اينجانب چيزى اضافه نمى كند، بلكه با شائبه هاى سياسى اين شغل بيشتر مرا لكه دار مى سازد؛ توصيه مى نمايم كه از اعضاى فراكسيون نهضت ملى ، شخصى كه شايسته باشد انتخاب كنند. ولى اگر خداى نخواسته فراكسيون نتوانست توافقى پيدا كند و اين عدم توافق امكان بروز اختلافات را بنمايد من حاضرم فداكارى كرده و اين سمت را قبول كنم . اما متاسفم كه بواسطه ضعف مزاج قادر به حضور در مجلس و اداره امور آن نيستم .))
با وجود حمايت مردم و آيت الله كاشانى از دكتر مصدق ، او در صدد توسعه قدرت و نفوذ خود برآمد و موجب تشديد برخوردهاى اختلاف برانگيز شد. در 20 مرداد 1331 لايحه اى را به مجلس فرستاد كه به موجب آن اختيار قانونگذارى را براى شش ماه در خواست كرد. دكتر مصدق براى توجيه خواسته خود، مدعى شد كه چون دولت در صدد انجام كارهاى بزرگ و موثرى است ، پس بايد رئيس دولت اختيارات كافى داشته باشد و اين اختيارات فقط در پيشبرد برنامه هاى سودبخش براى مردم است .
آيت الله كاشانى در عكس العمل به اين لايحه نامه اى به اين شرح نوشت : ((زيان بزرگ اين قانون ناهنجار و نسنجيده در اين است كه اگر قدرتهاى بزرگ خارجى به همدستى قدرتهاى داخلى پرچم مليت ايرانى را واژگون كنند، همين قانون را بر فرق مليون اين مملكت خواهند كوفت و از آن براى سركوبى ، استفاده عظيم خواهند كرد...))
سرانجام مجلس على رغم ميل باطنى موافقت كرد و بعد، لايحه جديدى را براى انتخابات تهيه كردند كه به موجب يكى از بنده هاى آن ، تعداد نمايندگان مجلس از 136 تن به 172 نفر افزايش مى يافت . در صورت تصويب اين لايحه مى بايد 87 نماينده در مجلس حضور داشته باشند، در حالى كه مجلس هفدهم فقط با 79 نفر به كار خود ادامه مى داد. چون تعداد نمايندگان موجود از حد نصاب تعيين شده كمتر بود، تصويب لايحه مزبور عملا به تعطيلى مجلس منجر مى شد.
اختيارات شش ماهه در شرف اتمام بود. مصدق با وجود داشتن اختيارات و حمايت آيت الله كاشانى ، ماده واحده تمديد يكساله اختيارات خود را در 18 دى ماه همان سال با دو فوريت تقديم مجلس كرد. هنگام طرح اين ماده ، آيت الله كاشانى كه در بيمارستان بسترى بود به گروهى از نمايندگان كسبه و اصناف گفتند كه مصدق مرد عمل نيست و تاكيد مصدق بر گرفتن اختيارات ، نقض روشن و آشكار قانون اساسى است ، آيت الله ، پيامى نيز به مجلس ارسال داشت .
مجلس به پيروى و احترام آيت الله كاشانى تعطيل شد و مصدق از فرصت استفاده كرد و با ارسال نامه اى عدم قبول اختيارات را به مثابه راى عدم اعتماد دانست و از اين طريق آيت الله كاشانى و مجلس را در تنگنا قرار داد. آيت الله كاشانى نامه اى ديگر در 30 دى به مصدق نوشت و على رغم ميل باطنى آيت الله دو روز بعد از اين نامه ، لايحه مذكور به تصويب رسيد ولى مصدق سكوت اختيار و حتى به نامه آيت الله نيز پاسخى نداد.
با اين حال ، كاشانى به منظور جلوگيرى از افزايش اختلاف و سوء استفاده نكردن دشمن ، و جهت حل اختلافات ، ملاقات با مصدق را پذيرفت . پس ‍ از اين گفتگو اعلاميه اى مشترك به شرح زير منتشر شد:
«... لازم دانستيم به اطلاع عموم هموطنان عزيز برسانيم ما همان طور كه از اوان نهضت ملت ايران همقدم بوده ايم . اكنون هم در راه مشترك ، كه تامين استقلال كشور و سعادت مردم مملكت بر آن استوار مى باشد، همواره مساعى بوده هر يك در انجام وظايف خود در حصول به مقصود، از هيچ گونه همكارى خوددارى نخواهيم داشت ...»
دكتر مصدق با داشتن اختيارات فراوان هر چه را مى خواست به صورت قانون در مى اورد و كافى بود كه امضاى خود را زير آن بگذارد و در حقيقت اصل تفكيك قوا از بين رفته بود.

خارج كردن رهبرى از دست آيت الله كاشانى 
روند حوادث ، پس از تصويب اختيارات نشان داد كه هدف از گرفتن اختيارات ، رفع سريعتر نابسامانيهاى مملكت نبوده و عملا مساله نفت تا پايان نخست وزيرى مصدق به تعويق افتاد. نابسامانى اقتصادى كشور مردم را به ستوه آورده و آن اختيارات عملا موجب بروز بحران در كشور شكاف ، چند دستگى بين مجلس و نهايتا فراهم ساختن زمينه انحلال آن شد. يكى از مهمترين پيامدهاى اين حوادث ، بى اعتبار كردن آيت الله كاشانى بود كه در اثر به راه انداختن تبليغات سوء، جنگ روانى گسترده از سوى مزدوران بيگانه و روزنامه هاى وابسته به دولت عليه آيت الله كاشانى بروز كرده بود.
دكتر مصدق بدون توجه به اين نكته كه اگر نقش و رهبرى كاشانى و حمايت روحانيون نبود، هيچ گاه نمى توانست دوباره به پست نخست وزيرى برسد، به پياده نمودن شعار ((جدايى دين از سياست )) پرداخت و دست به دستگيرى و بازداشت روحانيون و نزديكان آيت الله كاشانى زد. عوامل داخلى و خارجى نيز آن چنان شخصيت اين مرد بزرگ و شريف روحانى را لكه دار كردند كه شايد بتوان آن را در تاريخ ايران بى سابقه دانست ، اين همان چيزى بود ه استعمارگران انگليس و آمريكا مايل بودند از طريق مصدق و دوستانش عملى شود.

خروج شاه از ايران مقدمه اى براى كودتا 
روز نهم اسفند 1331، بار ديگر دكتر مصدق در صدد اجراى نقشه اى بود تا صحنه را خالى كند. او مى خواست با رفتن شاه از ايران سبب تحريك بعضى از گروه ها شود و با يك كودتاى ساختگى مطابق همان قولى كه هندرسون ، سفير آمريكا به او داده بود، با وجهه ملى كنار برود. او به يقين (يقينا) مى دانست كه با رفتن شاه ، شوراى عاليم سلطنتى تشكيل مى شود و به هر صورت ، دست دربار از امور مملكت كوتاه نمى شود و نخست وزير نمى تواند نظارت و كنترلى بر شاه كه در خارج از ايران به سر مى برد، داشته باشد. اگر واقعا توطئه اى در كار نبود، چطور اين امر را از آيت الله كاشانى كه عهده دار رياست مجلس شوراى ملى بود، مخفى نگه داشتند. زيرا به خوبى مى دانستند كه آيت الله كاشانى نمى گذرد مصدق با اين نقشه ، خود را كنار بكشد.
از اين رو، آيت الله كاشانى به عنوان رئيس مجلس و در جهت حفظ مصالح كشور و با خواهش عده اى از سران مبارز نهضت ، نامه اى به شاه نوشت و در آن گوشزد كرد كه بدون اجازه مجلس ، مملكت را ترك نكند. پس از وقايع نه اسفند، روزنامه هاى دوليت آيت الله كاشانى را به باد تهمت و افترا گرفتند، كارى كه مطابق ميل قدرتهاى بيگانه بود. وى نيز براى روشن كردن اذهان مردم و زدودن شايعات نادرست ، تنها در جلسات مذهبى ، سخنرانى مى كرد و مدعيان آزادى و دموكراسى حق دفاع را از ايشان سلب كرده بودند و سرانجام نيز با بى حرمتى منزل آيت الله را سنگ باران ، و با حمايت پليس بدانجا هجوم بردند و دو نوه وى را به اتهام قتل دستگير و بازداشت كردند.

شايعه همكارى آيت الله كاشانى با سپهبد زاهدى 
همزمان با قضيه خروج شاه و مخالفت آيت الله كاشانى با اين اقدام كه منجر به وارد آمدن اتهامات بى اساس به ايشان شد، حادثه ديگرى نيز در شرف وقوع بود.
سپهبد فضل الله زاهدى كه در كابينه مصدق ، وزير كشور بود از پست خود كناره گيرى و بظاهر در جناح مخالف مصدق و در راءس آنان قرار گرفت و به عنوان كانديداى نخست وزيرى معرفى شد و براى اين كه روند جريانات ، طبيعى جلوه كند .روز 6 / 12 / 1331 حكومت نظامى دولت مصدق ، سرلشكر زاهدى را توقيف كرد. هدف اين دستگيرى و بازداشت ، فراهم كردن زمينه و طبيعى جلوه دادن وقايع بود، تا سرانجام زاهدى بر سر كار بيايد و مصدق بدون اين كه از وجهه ملى اش كم شود خود را كنار بكشد. براى سهولت كار، قرار شد اين اقدامات بدون حضور شاه دركشور انجام گيرد؛ ولى آييت الله كاشانى اين توطئه را نيز مانند ديگر توطئه ها با ممانعت كردن از مسافرت شاه از كشور خنثى كرد، به عبارت ديگر همان كارى كه در 28 مرداد 1332 صورت گيرد، بنا بود دراين مقطع تاريخى يصورت گيرد، كه انجام آن ممكن نشد.قضيه پناهنده شدن زاهدى به مجلس ، بزرگترين نمايشى بود كه مى توانست او را معروفتر كند، تا براى اجراى كودتا نظامى آماده شود.
نقشه زيركانه مصدق اين بار هم اجرا نشد و نتوانست از زير بار مسئؤ ليتى كه داشت بگريزد. سرانجام در 29 تير 1332 پس از اين كه نظر دولت و فراكسيون نهضت ملى مبنى بر اتحلال مجلس هفدهم مسلم شد سرلشكر زاهدى با ميانجيگيرى رئيس مجلس از پناهگاه خود خارج شد، بيانگر اين واقعيت است كه مصدق مايل به زندانى كردن زاهدى نبود وتحصن او را در مجلس فقط براى آيت الله كاشانى پيراهن عثمان كرده و براى ايجاد اين ذهنيت كه آيت الله كاشانى با زاهدى ، در جريان كودتا همكارى داشته ، موضوع كانديد نخست وزير شدن زاهدى را از طرف آيت الله كاشانى شايع كردند.
در حقيقت با اين كار دو هدف را دنبال مى كردند: اول اين كه در صدد ايجاد ذهنيت براى مردم ، نسبت به همكارى آيت الله زاهدى بودند و دوم القاى اين نكته كه كاشانى مخالف سرسخت مصدق در همه زمينه هاست .

نامه آيت الله كاشانى به دكتر محمد مصدق در 27 مرداد 1332 
يك روز قبل از كودتا آيت الله كاشانى طى نامه اى ، مصدق رااز وقوع كودتا آگاه مى سازد.
«حضرت نخست وزير معظم ، جناب آقاى دكتر مصدق دام اقباله .
عرض مى شود، گرچه امكاناتى براى عرايضم نمانده ، ولى صلاح دين و ملت براى اين خادم اسلام بالاتر از احساسات شخصى است و على رعم غرض ورزيها و بوق كرناى تبليغات شما، خودتان بهتر از هر كس مى دانيد كه هم و غم ، در نگهدارى دولت جنابعالى است ، كه خودتان به بقاى آن مايل نيسند از تجربيات روى كار آمدن قوام و لجبازيهاى اخير، بر من مسلم است كه مى خواهيد مانند سى ام تير كذابى ، يك بار ديگر ملت را تنها گذاشته و قهرمانه برويد.
حرف اينجانب را در خصوص اصرارم در عدم اجراى رفراندوم نشنيديد مرا لكه حيض كرديد. خانه ام را سنگباران و ياران و فرزندانم را زندانى فرموديد و مجلس راكه ترس داشتيد شما را ببرد، بستند و حالا نه مجلس ‍ هست و نه تكيه گاهى براى اين ملت گذاشته ايد. زاهدى را كه من با زحمت در مجلس تحت نظر و كنترل نگاه داشته بودم با لطايف الحيل خارج كرديد و حالا همان طور كه واضح بوده درصدد به اصطلاح كودتاست .
اگر نقشه شما نيست ، كه مانند سى ام تير عقب نشينى و به ظاهر قهرمان بمانيد و اگر حدس و نظر من صحيح نيست كه همان طور كه در آخرين ملاقاتم در دزاشيب به شما گفتم و به هندرسون هم گوشزد كردم كه آمريكا ما را در گرفتن نفت از انگليسها كمك كرد و حالا به صورت ملى و دنيا پسندى مى خواهد به دست جنابعالى اين ثروت ما را به چنگ آورد و اگر واقعا با ديپلماسى نمى خواهيد كنار برويد، اين نامه من سندى در تاريخ ملت ايران خواهد بود كه من ، شما را با وجود همه بديهاى خصوصيتان نسبت به خودم ، از وقوع حتمى يك كودتا وسيله زاهدى ، كه مطابق با نقشه خود شماست ، آگاه كردم كه فردا جاى هيچ گونه عذر موجهى نباشد. اگر براستى در اين فكر اشتباه مى كنم ، با اظهار تمايل شما، سيد مصطفى و ناصر خان قشقايى را براى مذاكره خدمت شما مى فرستم . خدا به همه رحم بفرمايد. ايام به كام باد.
سيد ابوالقاسم كاشانى »

جواب سربالاى دكتر مصدق و پيروزى زاهدى 
در پاسخ به اين نامه تاريخى ، مصدق تنها به نوشتن اين جمله كوتاه مبادرت نمود:
((
موقومه حضرت آقا، بوسيله آقاى حسن آقا سالمى زيارت شد. اينجانب مستظهر به پشتيبانى ملت ايران هستم )) والسلام .
دكتر محمد مصدق
دكتر مصدق كه خود را مستظهر به پشتيبانى ملت مى دانست با اقداماتى از قبيل انحلال مجلس هفدهم ، رفراندم سى تير و... تنها به فكر خويش بود و به قول آيت الله كاشانى اين هدف را تعقيب مى نمود كه قهرمانانه زنده بماند و زمينه هاى لازم را براى كودتا فراهم كرده بود. مصدق با وجود اين كه از فعاليتهاى پشت پرده اطلاع دقيق و كافى داشت و نيز براى جلوگيرى از آن ابزار و قدرت كافى در اختيار داشت ، در عين حال نسبت به فرماندهان واحدهاى ارتش مستقر در تهران اعتماد كرد. وى نه تنها با اطلاع از تمام ماجرا مماشات كرد، حتى پس از شروع كودتا نيز سعى در مبارزه با كودتاچيان نكرد. مصدق حتى به درخواست دوستانش كه اصرار داشتند راديو، خبر كودتا را به مردم اعلام كند و از مردم استمداد بطلبد، توجهى نكرد و با اين كار مخالفت كرد. سرانجام زاهدى با نقشه شوم كودتا، كه توسط سازمان سيا، پس از خروج شاه از ايران طرح ريزى شده بود، موفق شد دولت ملى را از بين بيرد و مصدق فورا خود را تسليم زاهدى كرد و دريك دادگاه به سه سال حبس محكوم شد ؛ اما آيت الله كاشانى به مخالفت خود با زاهدى ادامه داد و علم مبارزه را بلند كرد و ملت را از ياد نبرد و سرانجام دستگير و زندانى شد و پسرش مصطفى نيز در اين راه به شهادت رسيد.
آيت الله كاشانى بعد از كودتاى ننگين 28 مرداد در نامه اى خصوصى ، اوضاع مملكت را چنين تشريح مى نمايد:
((...
فساد و تباهى ، وحشتزاست . يك مشت مردم بى سر و پا، به جان ، مال و ناموس ملت مسلط هستند. همان روزهايى كه از آن ترس داشتيم ، رسيده است . مصدق با خودخواهى و لجبازى همه سنگرهاى دفاعى ملت را خرد و نابود كرد شاه كه در دست ما ((موم )) بود، اكنون صدقه سر مصدق يك تازى مى كند. مصطفى را كشت . خواستم خونخواهى كنم ، مرا به زندان روانه كرد. نمى دانم شرح ما وقع را شنيده ايد يا خير؟ در استنطاقى كه كردند گفتند؛ شما محرك قتل رزم آرا هستيد. به مدعى العموم گفتم : اگر مصدق مرا با لجاج ، عناد و يا به دستور خارجى از اثر نينداخته بود، حكم نابودى يك ، يك شما را مى دادم كه مثل زالو خون ملت بيرمق را مى مكيد. در زندان خيلى صدمه خوردم . از اطراف و اكناف ، حتى آقاى بروجردى اقداماتى كردند، وگرنه شاه مى خواست مرا هم نابود كند...
ضعف ، مريضى و ناراحتى شديد از اوضاع مردم ، عنقريب مرا از پاى مى اندازد.
هر چه فرياد زدم كه دست از خودخواهى و تجاوز به قانون ، كه تنها پناهگاه ملت است بردارند، گوش شنوايى نبود. در هر زمان كه مصالح اسلام و ملت در كار بوده ، خود و شخصيتم را فراموش كردم . مگر مى دانستم كه با بوق و كرنايى كه مصدق در اختيار دارد، مخالف او حرف زدن انتحار سياسى است ؟ ولى من اگر سكوت مى كردم ! در مقابل تاريخ اين ملت مسئول بودم . تا ابدالدهر متجاوزين به قانون اساسى اين مردم ، خواهند شنيد كه كسى هم در اين مملكت بوده كه واهمه نداشته و براى دفاع از قانون اساسى كه ارثيه قيمتى مجاهدين مشروطه است ، از اسم و رسم و مقام چشم پوشيده ...))
نامه زير كه از سوى آيت الله كاشانى در تاريخ 1332/11/20 خطاب به رئيس سازمان ملل نگاشته شده است ، بيانگر موضع با قدرت ، اصولى و خير خواهانه ايشان نسبت به ملك و ملت ايران و نيز اوضاع بسيار آشفته ، هرج و مرج و تاريك روزهاى بعد از كودتا است .
جناب آقاى هامراسكيولد دبير كل سازمان ملل متحد 
بدين وسيله به اطلاع سازمان ملل متحد كه تنظيم و تصويب كننده حقوق بشر است مى رساند، تا دنياى آزاد بداند كه هيچ وقت وضعيت مملكت ايران به اين اندازه اسف انگيز و دلخراش نبوده و آزادى جز براى خائنين و عمال اجنبيانى كه در صدد تامين منافع استعمارى خود مى باشند وجود ندارد. در اين ايام كه انتخابات مجلسين (شورى و سنا) جريان دارد دولت تمام روزنامه هاى ملى بنام مخالف را توقيف كرده و با كنترل شديد چاپخانه ها بوسيله قواى مسلح امكان انتقاد و نشر حقايق را از قاطبه ملت سلب نموده است و جرائدى كه اكنون متنشر مى شود، تحت سانسور شديد بوده و حتى اجازه ندارند كه خبر قتل و كشتگانى را كه هر روز در كوچه و خيابان به دست مامورين دولت از پا در مى آيند منتشر سازند، و نيز عدم آزادى به حدى است كه مخبرين خبرگزاريهاى خارجى قادر به مخابره جريانات واقعى نبوده و به انواع تضييقات دچار و با تهديد به اخراج از كشور، نمى توانند وظيفه خود را انجام دهند. اكنون جمعى از مليون و آزاديخواهان متدين كه مورد علاقه مردم مى باشند يا در زندان بسر برده ، يا خانه و مسكن آنان تحت نظر پليس و مامورين كارآگاهى مى باشد. در همين شرايط دزدان ، جانيان ، عناصر بد سابقه و نوكران استمار خارجى در كمال وقاحت و به زور سرنيزه به عنوان نماينده ملت به مردم بى پناه اين مملكت تحميل مى شوند.
من باب نمونه انتخابات دو درجه مجلس سنا، در تهران كه توام با تقلب و تزويز و تهديد جريان يافته قابل ذكر است . چه ، علاوه بر آن كه انجمنهاى اصلى و فرعى نظارت انتخابات شامل اشخاص غير معتمد مردم و اكثرا از بستگان كانديدهاى دولتى تشكيل گرديده و قانونا مى بايست راى بطور مخفى و آزاد از طرف اشخاصى با سواد داده شود، ليست كانديداى دولتى ، بوسيله ادارات - موسسات دولتى به كارمندان (كارگران تحميل و آنها را وادار نمودند، بر طبق آن راى دهند و افرادى كه براى دادن راى به حوزه هاى انتخابيه وارد مى شدند راى آنها را اخيرا كنترل و در صورت عدم تطبيق با ليست دولتى قبل از دادن راى بوسيله رجاله و اوباش اجير شده دولتى ، مضروب و مجروح گرديده با كاميون پليس به زندان تحويل مى شدند. نيز تعداد زيادى راى از اشخاص بيسواد يا بدون شناسنامه گرفته شده و همچنين با توجه به ساعات اخذ راى و مجموع آراء موجود در صندوقها مقدار معتنابهى بالغ بر نصف كليه آراء ماخوذه از طرف متصدى مربوطه آراء قلابى به صندوقها وارد گرديده است . با كيفيت مزبور آراء ملى و طبيعى ، كسانى كه توانسته اند با وجود تضييقات و مخاطرات راى خود را بنفع كانديداهاى ملى به صندوق بريزند در موقع شمارش و قرائت آراء از منع حضور مخبرين جرائد و نظار ملى كه در تمام ادوار معمول بوده استفاده كرده و آنها را به حساب كانديدهاى دولتى احصاء و بالنتيجه آنها را حايز اكثريت نمودند.
اين مختصرى از جريانات انتخابات پايتخت مملكت است كه حديث مفصل انتخابات شورى و سناى شهرستانها را مى توان از اين مجمل فهميد.
البته ملل آزاد جهان از خود مى پرسند منظور دولت فعلى از اين همه اعمال ضد انسانى و كشتار مردم آزاديخواه و دانشجويان بيگناه دانشگاه ، كارگران آبادان ، حبس و تبعيد مخالفين رويه حكومت و ضرب و شتم معترضين به سوء جريان انتخابات و اعمال فشار چيست ؟
هدف دولت فعلى اينست كه ، براى تهيه پول به هر وسيله و به هر شرط، جز اخذ عوارض و مالياتهاى قانونى از مالكين عمده و سرمايه داران بزرگ به منظور حفظ مقام و موقعيت خود و خوراندن به دار و دسته دزد و قطاع الطريقى كه از او حمايت مى كنند اقدام نموده تا حكومت منفور تحميلى خود را به بهانه ظاهر فريب مبارزه با كمونيسم ادامه داده و انتخابات مجلسين قانون گذارى را به بهانه ظاهر حقوق ملى و قوانين موجود و سنن مشروطيت در چنان شرايطى كه نظير آن در كشورهاى ديكتاتورى هم ديده نمى شود به انجام رسانده تا با وجوه دريافتى از خارجه و تكيه به سر نيزه سلطه خود را حفظ نمايد و اميدوار باشد كه اعضاى مجلسينى كه انتصاب خود را به عنوان نماينده مردم فقط و فقط مديون مداخلات غير قانونى و بيشرمانه مى دانند از او حمايت نموده و قرار دادهائى را كه براى فروش ‍ نفت ايران و تهيه پول منعقد مى سازد و همچنين قوانينى را كه با مباينت با حيثيت و استقلال و آزادى كشور تهيه مى نمايد تصويب كنند.
بديهيست دولت حاضر در چنين شرايط و اوصافى كه تنها با توسل به وسائل غير قانونى به حكومت خود ادامه مى دهد هر قول و قرارى كه بدهد و هر قرار دادى را امضاء كند و يا قوانينى به تصويب برساند به هيچ وجه از طرف ملت ايران رسميت نخواهد داست و هر دولت يا موسسه خارجى كه پولى به اين دولت بپردازد يا اعتبارى برايش باز كند ناگزير بعدا بايد براى استرداد و تسويه حساب خود را با اشخاص طرف بداند.
ملت ايران به خود حق مى دهد به موقع در اولين فرصت ممكنه مرتكبين اين اعمال ضد انسانى و مسببين كشتارهاى دسته جمعى متجاوزين به حقوق اوليه و اساسى خويش را به شديدترين وجهى مجازات نمايد...سيد ابوالقاسم كاشانى
براي آگاهي بيشتر ر.ك
روزها و رويدادها،مركز فرهنگي تربيتي نور ولايت،انتشارات پيام مهدي(عج)،1379.
رفتارشناسي آمريكا در قبال نهضت ملي، محمد حسين جمشيدي، 
حديث پيمانه، حميد پارسانيا، 
نهضت روحانيون ايران، علي دواني.
در ادامه جهت آَشنايي بيشتر با تحولات و حوادث تاريخي آن زمان و نحوه عملكرد رهبران نهضت مقاله اي تحت عنوان ‌«تحليلى بر نهضت ملى شدن نفت ايران (29اسفند 1329)(درسها و عبرتها) ؛محمد جمال خليليان » به نقل از مجله معرفت شماره7 آورده مي شود:

مرورى برحوادث پنجاه ساله قبل‏از نهضت ملى‏شدن‏نفت
ايران، در عهد شاهان نالايق قاجار، پس از دو مرحله‏شكست در جنگهاى يازده ساله خود با روسيه تزارى و عقدقراردادهاى ننگين و اسارت‏آور گلستان و تركمنچاى با آن كشور،صحنه رقابت دولتهاى اروپايى به‏ويژه انگلستان براى گرفتن‏امتيازات مشابه از سلاطين نالايق قاجار گرديد. در اين ميان،عجيبترين قرارداد، قراردادى بود كه دولت ايران با «بارون‏ژوليوس رويتر» منعقد كرد كه به‏موجب آن، امتياز بهره‏بردارى واستفاده از كليه جنگلها، نهرها، معادن ذغال سنگ، آهن، مس،سرب، نفت و غيره، به‏مدت هفتاد سال به يك ركت‏خارجى‏واگذار مى‏شد و سهم ايران پس از بهره‏بردارى 15% از منافع‏خالص بود. (يعنى سهم صاحب ثروت تقريبا 16 بود) اين‏قرارداد، به حدى عجيب و باورنكردنى بود كه حتى «لردكرزن‏» ازسياستمداران مشهور انگلستان و از پايه‏گذاران سياست‏استعمارى آن كشور، در باره اين قرارداد، چنين مى‏نويسد:«واگذارى كليه منابع صنعتى يك مملكت‏به‏دست‏خارجى،حقيقتا عجيب و غريب به‏نظر مى‏آيد و حرارت انگليس دوستى‏در تهران در هيچ تاريخى تابه اين درجه بالا نرفته‏بود.» 
در مقابل چنين قراردادى رجال، جاهل و متملق وابسته به‏دربار، نامه‏اى به ناصرالدين‏شاه نوشته و اظهار داشتند كه درطول دوهزاروپانصد سال تاريخ ايران، چنين قدم بزرگى به‏نفع‏ملت ايران برداشته نشده‏است.! ولى با اعتراض و تظاهر مردم‏سرانجام، شاه مجبور شد صدراعظم، مشيرالدوله را كه نقش‏بسزايى در عقد اين قرارداد داشت عزل كند و عملا قرارداد«رويتر» به‏حالت تعليق درآمد; البته استعمار انگلستان از پاى‏ننشست و به‏موجب قرارداد «دارسى‏» امتياز نفت را به‏مدت‏شصت‏سال به‏دست آورد.(1901 - 1961م)با مشاهده تزلزل،در اركان حكومتى سلسله قاجار و وضع آشفته ايران، انگلستان‏رضاخان را به‏قدرت رسانيد و درصدد برآمد تا با ترويج فرهنگ‏غربى، تحت عنوان تجدد و تمدن، اسلام را كه بزرگترين مانع‏استبداد و استعمار بود از سر راه بردارد، تاديگر، مقاومتى دربرابر استعمارگرى آن كشور صورت نگيرد. جالب اين‏كه خودرضاخان درباره اين‏كه انگليسيها او را بر سركار آورده‏اند وخواهان تمديد مدت اعتبار امتياز نفت جنوب هستند، درحضور هيات هشت‏نفرى مشاورين خصوصى خود، به اين دونكته اعتراف كرده‏است.
حاج ميرزا يحيى دولت‏آبادى، در كتاب‏خاطراتش در اين باره چنين مى‏نويسد: «سردار سپه از روى‏روحيات نظامى، حرفها را صريح و به اصطلاح عوام، پوست‏كنده مى‏زند; چنان كه در يكى از جلسه‏هاى مشاوره خصوصى‏كه در خانه دكتر محمدخان مصدق السلطنه منعقد بود و ازوطن‏پرستى، صحبت‏به ميان آمد، او گفت: مثلا مرا انگليسيان‏سركار آوردند اما وقتى آمدم، به وطنم خدمت كردم...» و درجاى ديگر مى‏گويد: «انگليسيان چند مطلب از دولت ايران‏مى‏خواهند، از جمله، تمديد مدت اعتبار امتياز نفت جنوب،معروف به امتياز دارسى ...» (1) 
رضاخان ماموريت‏خود را به‏خوبى انجام داد; زيرا پس ازتحكيم پايه‏هاى حكومت‏خود و مسلط شدن براوضاع، نقاب ازچهره عوام‏فريبانه خود برگرفت و با لغو قرارداد «دارسى‏» در سال‏1312 شمسى قرارداد ديگرى كه به‏مراتب، بدتر از قرارداد اول‏بود با دستيارى تقى‏زاده و چندنفر ديگر، با دولت انگلستان‏منعقد كرد. (قرارداد مشهور به قرارداد 1933) مطابق قرارداد«دارسى‏» پس از انقضاى مدت قرارداد، كليه تاسيسات شركت‏نفت كه ميليونها دلار قيمت داشت‏به ايران تعلق مى‏گرفت، ولى‏رضا خان با انعقاد قرارداد جديد، مانع از اين امر گرديد، علاوه‏براين، سى و دو سال، به مدت قرارداد، افزود. سرانجام، باعوض شدن اوضاع و شرايط در جنگ جهانى دوم، در شهريور1320 رضاشاه، به‏دست ارباب خود سرنگون شد.
در طول‏سالهاى حكومت رضاخان، قتل‏عامهايى‏چون‏كشتارفجيع مسجدگوهرشاد و جلوگيرى از ترويج و تعليم احكام دين، كشف‏حجاب بانوان و شهيدكردن مردان بزرگى، همچون مدرس و بازگذاشتن دست افرادى همچون كسروى در كوبيدن اسلام وروحانيت، همگى به‏هدف ريشه‏كن كردن دين از قلوب مردم ونابودى روحانيت صورت گرفت، ولى نفوذ دين در ميان مردم‏مسلمان، بيش از آن بود كه انگلستان مى‏پنداشت. در نتيجه،على‏رغم تصورانگلستان، پس از شهريور 1320 احساسات ضداستعمارى مردم مسلمان به‏اوج خود رسيد. دراين شرايط جديد،مجلس دوره چهاردهم، به پيشنهاد دكتر مصدق طرحى را به‏تصويب رسانيد كه به‏موجب آن، دولتها از مذاكره درباره اعطاى‏امتيازنفت‏به خارجيان منع شده ودرصورت‏تخلف،به سه‏تاهشت‏سال حبس وانفصال ازخدمات دولتى محكوم مى‏شدند
مطلبى كه جاى سؤال و تحقيق بيشتر دارد اين است كه درهمان زمان، يكى از نمايندگان مجلس، در جلسه 12 آذر 1323ماده واحده‏اى را به مجلس پيشنهاد كرد و خواهان الغاء قرارداد1933 م. در ارتباط با امتياز نفت جنوب گرديد. براى اين‏كه اين‏طرح در مجلس مطرح شود، مى‏بايست پيشنهاد كننده، موافقت‏عده‏اى از نمايندگان را جلب كند، اما وقتى كه طراح، طرح خودرا به دكتر مصدق ارائه داد، وى از امضاى آن خوددارى كرد. (2) 
متن آن ماده واحده، پس از ذكر مقدمه‏اى چنين بود: «... مجلس‏شوراى ملى ايران، امتياز نفت جنوب را كه در دوره استبداد، به‏شركت دارسى واگذار شده‏بود و در موقع ديكتاتورى نيز آن راتمديد و تجديد نموده‏اند به‏موجب اين قانون الغاء مى‏نمايد.» (3) 
البته ممكن است گفته شود: گرچه تصويب طرح پيشنهادى‏دكتر مصدق در ممنوعيت دادن امتياز جديد، عملا تلاش دولت‏روسيه را در گرفتن امتياز نفت‏شمال (باسهم 50 - 50) به‏عنوان‏رقيب دولت انگلستان، خنثى كرد ولى او هنوز شرايط داخلى وخارجى را براى الغاى امتياز نفت جنوب مناسب نمى‏ديد
سير تحولات قبل و بعد از ملى شدن نفت ايران
پس از افشاگريهاى دكتر مصدق و بعضى ديگر از نمايندگان، درمجلس چهاردهم، حمله به انگلستان، در داخل و خارج ازمجلس ادامه داشت و دولت انگليس نيز در صدد تجديد قراردادنفت‏به‏منظور تحكيم پايه‏هاى قرارداد سال 1933 بود; زيرا بااعتراف تقى زاده (وزير دارايى زمان رضاخان هنگام انعقادقرارداد 1933 و يكى از امضاء كنندگان آن) در مجلس پانزدهم،مبنى براين كه در امضاى قرارداد مذكور، آلت دستى، بيش نبوده‏است و نيز افشاى اين مطلب كه انعقاد و تصويب آن قرارداد، درشرايط خفقان و اختناق صورت گرفته‏است، عملا اين قرارداد درداخل و خارج از ايران، بى‏اعتبار شده‏بود. در همين زمان، يعنى‏چند روز قبل از حادثه پانزدهم بهمن، آيت‏الله كاشانى، اعلاميه‏شديد اللحنى عليه شركت نفت انگليس صادر كرد و عده‏اى ازنمايندگان طرح الغاء قرارداد را به مجلس تقديم نمودند، ولى‏دولت انگلستان كه در صدد تغيير اوضاع به‏نفع خودبود، حادثه‏15بهمن‏1327 وتيراندازى (ساختگى ياواقعى) به شاه رابه‏وجود آورد. نقشه طورى طرح‏ريزى شده‏بود كه در هر صورت، (چه‏شاه كشته مى‏شد ويازنده مى‏ماند) شرايط به‏نفع انگلستان‏تغيير يابد. امابا ناكام ماندن ترور شاه، مزدورانش اين حادثه‏رامستمسك قرارداده وبه سركوبى‏آزادى خواهان پرداختند
آيت‏الله كاشانى، رهبر روحانى مبارزات سياسى آن روز،شبانه با وضع اهانت‏آميزى به‏وسيله سرتيپ متين‏دفترى، فرماندار نظامى تهران در منزلشان دستگير و به قلعه فلك‏الافلاك در خرم‏آباد و سپس به كرمانشاه منتقل و از آن جا به‏لبنان تبعيد گرديد. (4) در اين دوره، مجلس فرمايشى، مؤسسان‏تشكيل شد و با تغيير قانون اساسى، بعضى اختيارات، از جمله‏اختيار انحلال مجلس، به‏شاه واگذار گرديد و به‏منظور قانونى‏كردن قرارداد 1933 طرح خائنانه‏اى موسوم به «قرارداد الحاقى‏گس - گلشائيان‏» در اواخر دوره پانزدهم، به مجلس برده‏شد، ولى‏با نطق طولانى حسين مكى و مقاومت معدودى از نمايندگان،به تصويب نرسيد و دوره پانزدهم مجلس، به پايان رسيد. (5) مبارزات پيگير و شجاعانه ملت ادامه يافت و در اين زمان،عبدالحسين هژير، وزير دربار، به‏دست رادمردى شجاع و مؤمن‏از فدائيان اسلام، به‏نام سيدحسين امامى به‏قتل رسيد
در دوره شانزدهم مجلس، جبهه ملى كه به‏تازگى اعلام‏موجوديت كرده‏بود توانست هشت نفر از نمايندگان خود، ازجمله، دكتر مصدق را به مجلس بفرستد. با انتخاب آيت‏الله‏كاشانى از طرف مردم تهران و تلاش بعضى از علماى بزرگ،نظير مرحوم آيت‏الله العظمى بروجردى، ايشان در خرداد 1329با استقبال با شكوه و بى‏نظير مردم تهران (كه در ميان آنان دكترمصدق و نمايندگان جبهه ملى نيز بودند) به‏وطن بازگشتند. (6) دريكى از نخستين جلسات مجلس شانزدهم، پيام آيت‏الله كاشانى،مبنى براعتراض به تبعيد غيرقانونى خود و علل آن و بى‏اعتبارى‏مصوبات مجلس ساختگى مؤسسان (مجلس سناى سابق) وقرارداد تحميلى نفت، به‏وسيله دكتر مصدق قرائت‏شد.
درقسمتى از اين پيام آمده‏است: «... نفت ايران متعلق به ملت ايران‏است و بهر ترتيبى كه بخواهد نسبت‏به آن رفتار مى‏كند و قراردادقانونى كه با اكراه و اجبار تحميل شود، هيچ نوع ارزش قضايى‏ندارد و نمى‏تواند ملت ايران را از حقوق مسلمه خود محروم‏كند.» (7) با عنوان شدن ملى كردن صنعت نفت در سراسر كشور،آيت‏الله كاشانى طى اعلاميه مفصلى، كوشش در اين راه راتكليف دينى و وطنى ملت مسلمان اعلام كردند. پس از آن،علما ومجتهدين بزرگى،نظيرآيت‏الله سيدمحمدتقى خونسارى،بهاءالدين محلاتى، عباسعلى شاهرودى، سيد محمود روحانى‏قمى و كلباسى با صدور اعلاميه‏هايى و نيز در پاسخ به‏استفتائات مردم، برلزوم ملى كردن صنعت نفت و حمايت ازآيت‏الله كاشانى تاكيد كردند. (8) از اين رو، انگيزه اصلى مردم درحمايت از اين نهضت، معتقدات مذهبى آنان بود. اما در صحنه‏سياسى، پس از بركنارى ساعد و على منصور، شاه براى مقابله بابيدارى و يكپارچگى مردم، سپهبد رزم‏آرا را كه فردى ديكتاتور وحامى منافع انگلستان بود، به نخست‏وزيرى منصوب كرد. او باتلاش فراوان، سعى كرد تا قرارداد الحاقى «گس - گلشائيان‏» را به‏تصويب برساند و در مجلس، صريحا به ملت ايران اهانت كرد واداره صنعت عظيم نفت، به وسيله ايران را غير ممكن دانست;ولى سرانجام، در16اسفند1329توسط خليل طهماسبى، عضوفدائيان اسلام، به‏قتل رسيد و از صحنه سياست‏خارج شد
با كشته شدن رزم‏آرا اوضاع به‏كلى عوض شد و مردم نيز باهدايت‏آيت‏الله كاشانى وهماهنگى‏بعضى‏ازنمايندگان مجلس،تظاهرات واجتماعاتى در حمايت از ملى شدن صنعت نفت‏برپاكردند. سرانجام، لايحه ملى شدن نفت در 29 اسفند 1329 درمجلس به‏تصويب رسيد

نخست وزيرى دكتر مصدق 
پس‏از قتل رزم‏آرا،حسين‏اعلاء،وزيردربار وقت،به نخست‏وزيرى‏رسيد ولى وى پس از مدت كوتاهى استعفا داد. در اين هنگام، باپيشنهاد جمال‏امامى، سركرده اكثريت مخالف جبهه ملى، دكترمصدق، نخست وزيرى را برعهده گرفت
مساله مهم در اين‏جا اعضاى كابينه دكتر مصدق است كه‏تعدادى از آنها در كابينه قبلى نيز شركت داشتند. در اين ميان،سرلشكر زاهدى،كه لودر كودتاى 28 مرداد ونقشى اساسى وتعيين كننده در آن داشت، به‏عنوان وزير كشور و باقر كاظمى،به‏عنوان وزير امور خارجه كه در يكى از كابينه‏هاى سابق و دردروه رضاخان نيز همين سمت را برعهده داشت، معرفى شدند
بعدازمعرفى‏كابينه،يكى‏ازنمايندگان مجلس، درجلسه دوازده‏ارديبهشت 1330 چنين‏گفت: «... من‏موافقم بادكترمصدق ولى بااين وزراى فراماسون و قزاق كه در اين كابينه هست مخالفم. ماازدكترمصدق انتظار نداشتيم وزير فراماسون و قزاق بياورد... من باوزير كشورى كه نظامى باشد مخالفم، با ديكتاتورى مخالفم‏» (9) 
آيت‏الله‏كاشانى، دست دكترمصدق را درانتخاب‏اعضاء كابينه‏اش،كاملا بازگذاشت وهيچ‏گونه‏توصيه‏اى نيز نكرد. اين مطلب را طى‏اطلاعيه‏اى قبل از معرفى كابينه اعلام نمود. (10) در اين دوره(ارديبهشت 1330 تا مرداد 1331) آيت‏الله‏كاشانى، بارهاحمايت‏خود رااز دولت دكترمصدق اعلام داشت و براى مقابله‏با مشكلات و كارشكنيهاى داخلى و خارجى، تظاهرات وسخنرانيهايى برپا مى‏شد.
با پيامها و اعلاميه‏هاى آيت‏الله‏كاشانى، نقشه‏ها و توطئه‏هاى عده‏اى كه درصدد ايجاد اختلافات‏مذهبى، بين شيعه و سنى و يا با پيشنهاد اخراج زنان از ادارات، درصدد اخلال و آشوب بودند، خنثى شد; حتى وقتى كه‏انگلستان،دولت دكترمصدق را تهديدبه حمله نظامى كرد، ايشان‏با شجاعت، خطاب به خبرنگاران خارجى فرمودند: اگر اين كارصورت گيرد، حكم جهاد مى‏دهم. زمانى كه كاركنان صنعت نفت‏با تحريك توده‏ايها و ديگر توطئه‏گران داخلى و خارجى‏اعتصاب كرده‏بودند، آيت‏الله كاشانى با اعلاميه‏هايى آنها را به‏همكارى و اتحاد دعوت كردند و هنگامى كه دكتر مصدق به‏انتشار اوراق قرضه ملى دست زد، آيت‏الله كاشانى خريد آنها ويارى دولت را يك امر واجب شرعى، اعلام كرد. (11) 
قيام 30تير و بازگشت دكتر مصدق به قدرت 
در شرايط حساس آن دوران، دكتر مصدق، به‏خاطر اختلاف‏باشاه در مورد تصدى سمت وزارت جنگ، در 25 تير 1331بدون مشورت وحتى اطلاع آيت‏الله كاشانى و ديگر همرزمانش‏استعفاى خود را تسليم شاه كرد. شاه بلافاصله، قوام السلطنه راكه فردى مورد اعتماد دربار و ازكهنه‏كاران عالم سياست‏بود، برسركار آورد و او نيز شروع به ارعاب و تهديد مردم كرد. آيت‏الله‏كاشانى مردم را به مبارزه دعوت كرد و در مصاحبه با خبرنگاران، سوگند ياد كرد كه اگر قوام بركنار نشود، اعلام جهاد مى‏كند وشخصا كفن پوشيده; مردم را همراهى خواهدكرد. (12) 
در همين زمان، دو بار، دكتر امينى از طرف قوام براى‏پيشنهاداتى درباره معرفى وزارى مورد اعتماد آيت‏الله‏كاشانى به‏منزل ايشان رفت; ولى ايشان در جواب او گفتند: با بودن دكترمصدق، هيچ‏كس نمى‏تواند نخست‏وزير باشد. (13) 
از طرف ديگر، شاه‏با احساس خطر، حسين علاء، وزير درباررا در 28 تير ماه به منزل آيت‏الله كاشانى فرستاد. ايشان با تندى‏جواب دادند كه به شاه بگوييد: اگر مصدق برسركار برنگرددشخصا به خيابان خواهم‏آمد ومبارزه را متوجه دربار خواهم كرد.ايشان حتى‏ارسنجانى، معاون سياسى قوام‏السلطنة در آن زمان ووزير كشاورزى در سالهاى 40 و 41، را كه از طرف قوام،پيشنهادانتخاب شش وزير رابه‏ايشان داده‏بود، باتندى رد كردند وضمن نامه‏اى به وزير دربار نوشتند: «اگر تا فردا مصدق بر سركاربرنگردد، شخصا مبارزه را به‏طرف دربار، رهبرى خواهم كرد.» (14) 
سرانجام، با قيام ملت در 30تير، به رهبرى آيت‏الله كاشانى، شاه‏به بركنارى قوام تن داده و مصدق با سربلندى، با در اختيار گرفتن‏سمت وزارت دفاع به پست نخست‏وزيرى بازگشت
عملكرد دكتر مصدق و آغاز جداييها و اختلافات (مرداد 1331 تا مرداد 1332) 
دكتر مصدق پس از بازگشت‏به‏قدرت، سرلشكر احمد وثوق رابه عنوان معاون وزارت دفاع، يعنى معاون خود، برگزيد.سرلشكر وثوق كسى بود كه چند روز قبل از آن، به عنوان‏فرمانده ژاندارمرى، دستور شليك به كفن پوشان قيام 30تير دركاروانسراى سنگى و همچنين كفن پوشان كرمانشاه، همدان وقزوين را صادر كرده‏بود.(او پس از كودتاى 28 مرداد در همين‏مقام‏ابقاءگرديد.)ازجمله كسانى كه‏به فرماندهى يكى‏از واحدهاى‏مهم‏انتظامى منصوب گرديد،سرتيپ،متين دفترى بود
او كه در سال 1327 فرماندار نظامى تهران بود; شبانه ازطريق بام خانه آيت‏الله كاشانى وارد منزل شده وايشان را باخشونت و اهانت دستگير و تبعيد كرده‏بود. (اين واحد نظامى،بعد از كودتاى 28 مرداد 1332 قبل از ديگران وفادارى خود را به‏شاه اعلام كرد.) بر طبق اسناد به‏دست آمده از لانه جاسوسى‏انگلستان، يعنى از خانه ريچارد سدان، مديرعامل شركت نفت‏ايران و انگليس، وى نقش فعالى در برقراركردن رابطه باانگلستان و جاسوسى براى آنان داشته‏است. (15) او داماد دكترمصدق بود و در زمان سلطنت رضاخان، به‏مقام نخست‏وزيرى‏رسيد. على‏رغم اين سوابق، دكتر مصدق او را از اعضاى هيات‏ايرانى، به هنگام مسافرت به شوراى امنيت قرار داد و اعتراض‏ساير اعضاى هيات نيز به جايى نرسيد
از ديگر افرادى كه به‏موجب اسناد خانه سدان، سالها براى‏شركت نفت جاسوسى مى‏كرده‏است وازطرف دكتر مصدق به‏سمت معاون وزارت كارمنصوب شد، دكترشاپوربختيار بود.اين‏انتصابات و انتصاب بعضى ديگر، نظير دكتر اخوى به سمت‏وزارت دارايى و نصرت‏الله امينى به سمت‏شهردار تهران، مورداعتراض‏آيت‏الله‏كاشانى قرارگرفت.ايشان طى نامه‏اى خصوصى،نسبت‏به اين انتصابات كه عملا پايمال كردن خون شهداى قيام‏30تير محسوب مى‏شد اعتراض كردند; چرا كه مسببين آن‏حادثه و عاملين كشتار مردم، نه تنها به مجازات نرسيدند بلكه‏بعضى از آنها نظير سرلشكر وثوق، ترفيع درجه يافتند
در اين ميان، بعضى از اطرافيان غرب زده دكتر مصدق كه باروحانيت ميانه خوشى نداشتند نزد او از وحانيت‏بدگوييهامى‏كردند. دكتر مصدق نيز در ششم مرداد 1331 نامه تندى به‏آيت‏الله كاشانى نوشت و از ايشان خواست كه از هرگونه دخالت‏در امور سياسى كشور خوددارى كنند. (16) واقعيت اين بود كه‏دكتر مصدق پس از روى كار آمدن مجدد، روش جدايى دين ازسياست را كه قوام‏السلطنة نيز برآن تاكيد داشت پيشه خودساخت; ولى آيت‏الله كاشانى بارهاگفته‏بودند كه در اسلام، دين‏از سياست جدا نيست: اسلام، با تشكيلات كليسايى فرق دارد ومشاركت روحانيون در سياست‏به‏معناى رسيدگى به‏امورمسلمين است كه خود يك وظيفه مشخص دينى است. (17) دكترمصدق به‏گواه يادداشتهاى سياسى ارسنجانى، معاون سياسى‏قوام و رئيس تبليغات او در حكومت چهار روزه‏اش، كه در سال‏1335 منتشر گرديد، تمام قدرت خود را براى حمايت ازقوام‏السلطنة و استخلاص وى به‏كار برد. او براى لغو قانون‏تعقيب و مجازات قوام‏السلطنة به عنوان مفسد فى‏الارض ومصادره اموال او كه در تاريخ 12 مرداد 31 به تصويب مجلس‏رسيده‏بود، قانونى تحت عنوان «اجازه تعقيب قوام‏» به مجلس‏برد كه هدف او اين بود كه قانون قبلى را لغو كند. (18) 

دكتر مصدق و رابطه با آمريكا 
دكتر مصدق در زمان نخست‏وزيرى، قرارداد تاسيس لانه‏جاسوسى آمريكا به‏نام «اداره اصل چهار»، را رسما با آمريكامنعقد كرد و به جاسوسان آمريكا رسما امكان داد كه در تمام‏شؤون مالى و كشاورزى ايران مداخله كنند. و يكى از خانه‏هاى‏بزرگ خويش را در خيابان فلسطين (كاخ سابق) به مبلغ ماهيانه‏3500 تومان به لانه جاسوسى آمريكا اجاره داد. او درنامه خودبه ترومن در5 تيرماه 1330 مى‏نويسد:«...نظربه‏اينكه بين ملتين‏ايران و آمريكا همواره روابط دوستانه برقرار بوده و ملت‏بزرگ وارجمندآمريكااز طرفداران جدى آزادى و حاكميت ملل شناخته‏شده وفداكاريهاى آن ملت‏نيك نهاد،دردو جنگ اخيربهترين گواه‏اين معنى است لازم دانستم كه خاطر آن حضرت را از جريانات‏اخير مستحضر سازم و يقين دارم كه دولتهاى آزاد جهان‏خصوصادولت دوست ماآمريكادراين موضوع مهم‏از معاضدت‏به آمال ملى ايران خوددارى نخواهند كرد» (19) اين نامه در حالى‏نوشته مى‏شد كه‏يك ماه قبل‏ازآن،آيت‏الله كاشانى درپيامى،كه دراجتماع مردم، در رابطه با اعتراض به مداخلات بيگانگان دربهارستان تشكيل شده‏بود قرائت گرديد، چنين آورده‏بودند:«...ملت مسلمان ايران اكنون به‏فضل الهى از خواب غفلت‏بيدارشده و به حقوق خود آشنا گرديده، تا اساس استقلال كامل‏سياسى و اقتصادى خود را مستقر نكند، از پاى نخواهد نشست‏وعموما تنفر خود را از مداخلات استقلال شكنانه انگلسيها وآمريكاييهابه سمع عالميان مى‏رساند». (20) 
دكتر مصدق در مسافرت خود به آمريكا چهل و دو روز درآن كشور اقامت كرد و پس از بازگشت در قسمتى از گزارش سفرخود چنين گفت: «... در واشنگتن مدت بيست و پنج روز با آقاى‏ژرژمك‏گى، معاون وزارت خارج آمريكا، در تماس بودم. اوبعضى‏روزها دوبار به‏ديدن من مى‏آمد... بنده صاف وپوست‏كنده عرض كنم كه آقاى ژرژمك‏گى با من در اين مدت‏بيست و پنج روز مثل يك برادر صميمى بود...» (21) لازم به ذكراست كه شخص مذكور، مامور شركتهاى نفتى آمريكا بوده‏است‏و روابط حسنه دكتر مصدق با آمريكاييها آن چنان بود كه گاهى‏بين او و لويى‏هندرسن، سفير كبير آمريكا، ملاقاتهاى هفت‏ساعته صورت مى‏گرفت. (22) او با پذيرش و تمديد قرارداد «جم- آلن‏» ارتش ايران را تحت تسلط مستشاران آمريكايى نگه‏داشت و امور اقتصادى ما بيش از پيش در قبضه آنان قرارگرفت. (23)
لويى هندرسن، سفير آمريكا در ايران، در گزارش‏فروردين ماه 1331 خود، راجع به وضعيت‏سياسى ايران براى‏مقامات وزارت خارجه و دستگاههاى جاسوسى آمريكامى‏نويسد: «دكتر مصدق چه در مورد قبول شرايط بانك‏بين‏الملل براى حل مساله نفت ايران و چه درباره قرارداد نظامى‏ايران و آمريكا حسن نيت‏به‏خرج داده و با نظرات آمريكاييهاروى موافق داشته‏است، ولى در اين جريانات فقط يك عامل‏مزاحم مداخله كرده كه مانع حل قضيه به‏نفع آمريكا شده‏است واين عامل مزاحم كه مانع تسليم ايران به‏نظرات بانك بين‏الملل وادامه همكارى بين ايران و آمريكا مى‏باشد آيت‏الله كاشانى‏است...» (24) بعد از ترومن، آيزنهاور رئيس جمهور آمريكا شد ودكتر مصدق در قسمتى از نامه خود به او چنين نوشت: «اكنون‏كه در اثر اقدامات ركت‏سابق و دولت انگلستان، ملت ايران دربرابر مشكلات اقتصادى و سياسى بزرگى قرار گرفته‏است كه‏ادامه اين وضع از نظر بين‏الملل نيز ممكن است عواقب خطيرى‏داشته‏باشد واگر دراين موقع كمك مؤثر و فورى به اين مملكت‏نشود شايد اقداماتى كه فردا به‏منظور جبران غفلت امروز به‏عمل‏آيد خيلى دير باشد ... ملت ايران اميداوار است كه با مساعدت وهمراهى دولت آمريكا موانعى كه در راه فروش نفت ايران ايجادشده برطرف شود و چنانچه رفع موانع مزبور براى آن دولت‏مقدور نيست كمكهاى اقتصادى مؤثرى بفرمايند تا ايرن بتوانداز ساير منابع خود استفاده نمايد...» (25)
اعتماد بيش از حد دكترمصدق به آمريكاييها در حالى كه آنها درصدد تصاحب منابع‏نفتى ايران و گرفتن ماهى از آب گل‏آلود بودند از سياستمداركهنه‏كارى چون مصدق (26) دور از انتظار بود. جاى تعجب است‏كه نخست‏وزيرى كه او را به‏صورت قهرمان ملى و رهبر نهضت‏ملى شدن نفت معرفى كردند در مقابل رئيس‏جمهور آمريكا اين‏چنين دست تكدى دراز كند و حكومت‏خود را آن چنان ضعيف‏بشمرد كه تنها راه نجات كشور را كمك آمريكا بداند

زمينه‏هاى كودتاى 28 مرداد و عوامل شكست نهضت
1-
با اينكه دكتر مصدق قبل از رسيدن به مقام‏نخست‏وزيرى بارها ضمن نطقهايى در مجلس، مخالفت‏خود رابا واگذارى اختيارات قانونگذارى به يكى از وزرا يا دولت اعلام‏كرده و آن را مخالف قانون اساسى مى‏دانست در تير ماه 1331 ازمجلس تقاضاى اختيارات قانونگذارى به‏مدت شش ماه را نمودكه مجلس، در آن موقع با اين تقاضا موافقت نكرد و او تحت‏عنوان اختلاف با شاه بر سرگرفتن پست وزارت جنگ در 25تيرماه استعفاء كرد، ولى سرانجام پس از به‏قدرت رسيدن مجدددر 21 مرداد 1331 اين اختيارات را از مجلس گرفت وبراى باردوم در دى ماه همان سال تقاضاى تمديد اين اختيارات را كرد.در آن موقع، آيت‏الله‏كاشانى كه رئيس مجلس شوراى ملى بودندطى نامه‏اى به مجلس لايحه مزبور را ناقض اصول 11، 13، 24،25، 27 قانون اساسى و اصول 7، 27، 28 متمم آن دانسته و به‏شدت با اين امر مخالفت كردند و از اصل تفكيك قوا به‏عنوان‏ضامن بقاى دموكراسى و آزادى ملت دفاع كردند
2-
عدم دستگيرى و مجازات مسببين كشتار مردم در 30 تيرماه 1331 و نجات قوام‏السلطنة از اعدام و مصادره اموال، باحمايت دكتر مصدق كه قبلا بدان اشاره شد. اين انتصابات وكوتاهيها در مجازات جنايتكاران، مردم انقلابى را از مجاهدت وجانفشانى در راه نهضت دلسرد مى‏كرد و اعتراض جامعه‏روحانيت‏به‏ويژه آيت‏الله كاشانى را درپى داشت، ولى دكترمصدق به گونه‏اى عمل كرد كه عوامل حزب توده و روزنامه‏هاى‏جيره‏خوار دولت، زشت‏ترين ناسزاها و تهمتها را به آن روحانى‏مجاهد نسبت دهند. به‏عنوان مثال، وقتى كه ايشان در اسفند،1331 با خروج شاه از كشور مخالفت كرد، زيرا آن را توطئه‏حساب شده دربار و عوامل خارجى مى‏دانستند، ايشان را به‏سازش با دربار متهم كردند. لازم به‏ذكر است كه دكتر مصدق باخروج شاه موافق بود و حتى مخارج سفر او را به‏ميزان ده‏هزاردلار تامين كرد. (27) 
3-
دكتر مصدق با اين كه براى بار دوم، اختيارات ويژه‏قانونگذارى را از مجلس گرفت و با اين كه در دادن اين اختيارات‏به او پنجاه نفر از هشتاد نماينده مجلس آن دوره، راى مثبت‏داده‏بودند و انتخابات اين دوره از مجلس در زمان خود دكترمصدق انجام گرفته‏بود، پس از برگزارى انتخابات، درباره آن‏گفت: «بااين حال، اطمينان كامل دارم كه 80 % از نمايندگانى كه‏به مجلس مى‏روند، نماينده حقيقى ملت‏خواهند بود و جزبه‏صلاح مملكت كارى نمى‏كنند. (28) 
باوجود همه اين مسايل، اوبراى از بين بردن مصونيت پارلمانى نمايندگان مخالف، در صددانحلال مجلس برآمد; زيرا عده‏اى از نمايندگان مجلس در مقابل‏خلافكاريهاى دولت‏سكوت نمى‏كردند و چند نفر از آنان طرح‏استيضاح دولت رامطرح كردند.دكترمصدق مدعى شدكه مجلس‏در كار دولت كارشكنى مى‏كند و باعذرهاى گوناگون از حضور درمجلس و جواب، خوددارى كرد و سرانجام با رفراندمى عجيب‏و غريب در 12 مرداد 1332 مجلس را منحل كرد
جالب اين كه كودتاى 28 مرداد تنها شانزده روز پس ازانحلال مجلس به‏اجراء درآمد چرا كه ديگر، سنگرى به‏نام‏مجلس براى افشاى نقشه‏ها و توطئه‏هاى دشمنان وجود نداشت‏و دست‏شاه و حاميان داخلى و خارجى‏اش براى اجراى نقشه‏كودتا به سركردگى سرلشكر زاهدى باز بود
بامطالعه حوادث سيزده‏ماهه، بين‏نخست وزيرى مجدد دكترمصدق تا كودتاى 28 مرداد، به اين نتيجه مى‏رسيم كه استعمارانگلستان با همكارى ظاهر و پنهان مقامات آمريكايى و دستگاه‏جاسوسى اين كشور، تنها راه غلبه بر نهضت ملى مردم ايران و به‏شكست كشاندن آن را جدا كردن مردم و دولت دكتر مصدق ازروحانيت مبارز، كه پرچمدار مبارزات سياسى - مذهبى آن‏آيت‏الله كاشانى بود، تشخيص داد. از اين رو نقشه‏هاى وسيعى‏براى ايجاد اختلاف و بدبينى در ميان اين دو قشر، به اجراء درآمد و در اين راه از عوامل حزب توده و چپ گرايان تاروشنفكران غرب زده وابسته به‏خود، حداكثر استفاده را بردند.دكتر مصدق نيز به عمق فاجعه‏اى كه بعد از كنار گذاشتن آن‏روحانى مجاهد، پيش خواهد آمد پى نبرد و همواره فكر مى‏كردكه دولت او براى هميشه، حمايت توده‏هاى مردمى را با آن‏اتحاد و همبستگى سى‏تير 1331 به‏دنبال خود دارد. وقتى كه‏آيت‏الله كاشانى مقدمات كودتا را مشاهده كرد و توطئه دربار به‏سركردگى سرلشكر زاهدى و هماهنگى آمريكا و انگليس باهدايت ژنرال «شوراتسكف‏» (عامل سيا در تهران) و «هندرسن‏»سفير كبير آمريكا و ديگر عوامل مزدور داخلى را جهت‏سرنگونى دكتر مصدق محرز ديد، يك روز قبل از كودتا با لحن‏تلخ و شكوه‏آميزى كه از خاطر رنجيده‏اش حكايت مى‏كردحتمى بودن وقوع كودتا را طى نامه‏اى به‏وى اطلاع داد. درقسمتى از اين نامه آمده‏است
«...
صلاح دين وملت‏براى‏اين خادم اسلام بالاترازاحساسات‏شخصى است و على‏رغم غرض ورزيها وبوق وكرناى تبليغات‏شما، خودتان بهتر از هركس مى‏دانيد كه هم و غمم در نگهدارى‏دولت جنابعالى است كه خودتان به بقاى آن مايل نيستيد. ازتجربيات روى‏كارآمدن قوام ولجبازى‏هاى‏اخير،برمن مسلم‏است‏كه مى‏خواهيد مانند سى‏ام تير كذايى يك بار ديگر ملت را تنهاگذاشته و قهرمانانه برويد». زاهدى را كه من با زحمت در مجلس‏تحت نظروقابل‏كنترل‏نگاه داشته‏بودم‏بالطايف‏الحيل‏خارج كرديدوحالا همان طوركه واضح بوده،در صددبه‏اصطلاح، كودتاست
اگر نقشه شما نيست كه مانند سى‏ام تير عقب نشينى كنيد وبه ظاهر قهرمان زمان بمانيد و اگر حدس و نظر من صحيح‏نيست كه همان طور كه در آخرين ملاقاتم به شما گفتم و به‏هندرسن هم گوشزد كردم كه آمريكا ما را در گرفتن نفت ازانگليسها كمك كرد و حالا به‏صورت ملى و دنياپسندى‏مى‏خواهد به دست جنابعالى اين ثروتها را به چنگ آورد و اگرواقعا با ديپلماسى نمى‏خواهيد كنار برويد اين نامه من سندى درتاريخ ملت ايران خواهد بود كه من شما را با وجود همه بديهاى‏خصوصى‏تان نسبت‏به خودم‏از وقوع حتمى يك كودتا به وسيله‏زاهدى كه مطابق با نقشه خود شماست آگاه كردم كه فردا جاى‏هيچ گونه عذر موجهى نباشد». 
متاسفانه دكترمصدق‏به‏جاى‏اقدامات فورى و پيشگيرانه جواب‏زير را خدمت آيت‏الله‏كاشانى ارسال كرد: «27 مرداد، مرقومه‏حضرت آقا به وسيله آقاحسن آقاسالمى زيارت شد، اينجانب‏مستظهر به پشتيبانى ملت ايران هستم والسلام. (29) 
با توجه به جواب دكتر مصدق، به اين نكته پى مى‏بريم كه‏يكى از عوامل ديگرى كه در شكست نهضت ملى مؤثر بود،سياست مماشات و سازش در مقابل توطئه‏گران بود. به عنوان‏مثال، سرلشكر زاهدى دو نوبت (يكى در شهريور 1331 وديگرى در اوايل اسفند 1331) به‏اتهام شركت در طرح كودتاعليه دولت مصدق وكمك به ايل‏بختيارى براى شورش،دستگير (30) ولى هر بار با وساطت دربار آزاد شده‏بود. اين‏سياست‏به حدى در سرنگونى دولت او مؤثر بود كه حتى يكى‏از شيفتگان دكتر مصدق نسبت‏به او انتقاد كرده و مى‏نويسد
باوجود اين‏كه دكتر مصدق از فعاليت پشت پرده اطلاع كافى‏داشت ... با پيروى از سياست هميشگى خود كه مبنى بر عدم‏قاطعيت و مماشات بود، حتى پس از شروع كودتا، تا عمق‏حادثه را درك نكرد حاضر نشد كه حتى بنابر درخواست و اصراربعضى از ياران صديقش با اعلام راديويى از مردم استمدادبطلبد. (31) از اين رو مى‏بينيم، كه در سى‏ام تير با اين‏كه شاه بر سرقدرت و دكتر مصدق بركنار شده‏بود، اما وحدت و يكپارچگى‏مردم با هدايت روحانيت، شاه را به زانو درآورد و مصدق به‏قدرت بازگشت ولى در 28 مرداد با اين كه شاه فرارى بود ومصدق با سمت وزارت دفاع بر سرقدرت بود، كودتا به‏وقوع‏پيوست‏بعد از وقوع كودتا و روى كار آمدن سرلشكر زاهدى، وقتى كه دولت مذاكره را با دولت انگلستان آغاز كرد
آيت‏الله‏كاشانى به مبارزه با حكومت‏برخاسته و نسبت‏به وضع اختناق‏آميز آن روز و بى اعتبارى مصوبات مجلس هيجدهم وقراردادهاى نفت‏باكنسرسيوم، به سازمان ملل نامه‏اى نوشتند. دراعلاميه‏اى كه در رابطه با عقد قرارداد با كنسرسيوم صادر كردندصريحا به سياستهاى آمريكا و همكارى و تجديد رابطه بادولت انگلستان حمله كردند. (32) بنابراين مى‏بينيم كه مبارزات‏ايشان حتى پس از كودتاى 28 مرداد عليه دولت زاهدى ومذاكرات او با آمريكا و انگلستان جهت عقد قراردادهاى نفتى ومحوآثارنهضت ملى كردن نفت ادامه داشت. سخنگوى دولت‏زاهدى ازايشان به عنوان شخص مجهول الهويه‏اى كه مى‏خواهدجنجال راه‏بيندازد ونظم‏رابرهم زندنام‏برد وبانقشه حساب‏شده‏اى‏فرزندجوانش، سيدمصطفى رامسموم كرد.سپس‏با دستگيرى وزندانى كردن‏آن عالم مجاهد،ايشان راتاآستانه اعدام پيش بردند واگرايستادگى جامعه روحانيت،به ويژه‏آيت‏الله العظمى‏بروجردى، قدس‏سره، نبودازآن مهلكه،نجات‏نمى‏يافتند. (33) 
البته دربار شاه در هرزمان سعى مى‏كرداز وجهه علماى دين‏و مراجع و روحانيون مورد اعتماد و علاقه مردم به‏نفع خوداستفاده كرده و يا حداقل، حيثيت آنها را لكه‏دار كند. به همين‏دليل مى‏بينيم كه بعد از كودتاى 28 مرداد، سرلشكر زاهدى‏بدون اطلاع قبلى وبه‏طورناگهانى به منزل آيت‏الله‏كاشانى رفته وسوگند ياد كرد كه راه مصدق را در مساله نفت ادامه دهد و آيت‏الله كاشانى از او خواستند كه براى اثبات صداقت‏خود، دستورآزادى افراد دستگير شده را صادر كند و مطبوعات نيز آزاد باشند.و... ولى‏به محض مخالفت واثبات سرسپردگى زاهدى به آمريكاو انگلستان، ايشان مخالفت و مبارزه خود را با دولت او شروع‏كردند و شاه در آخرين لحظات عمر ايشان براى بدنام كردن آن‏عالم مجاهد، بدون اطلاع قبلى، به عنوان عيادت به منزل ايشان‏آمد، ولى ايشان از او روى گردانده و با او صحبتى نكردند. (34) 

نتيجه‏گيرى:
از آنجا كه يكى از نيرنگهاى قديمى استعمار، در مقابله بانهضتهاى انقلابى و مردمى، اين است كه وقتى متوجه شود كه‏ديگر نمى‏تواند رو در روى ملت‏بايستد و ديگر كارى از دست‏عوامل مزدور وشناخته شده داخلى ساخته‏نيست،عوامل‏خود رادرصفوف انقلابيون،به عنوان چهره‏هاى ملى و دلسوز محرومين‏جازده‏تا رفته رفته‏انقلاب را ازدورن تهى كرده و به سوى اهداف وخواسته‏هاى خود بكشاند. از اين رو، وقتى كه پيروزى انقلاب‏شكوهمند اسلامى‏ايران درسال 57 نزديك بود استعمار غرب به‏سركردگى آمريكا در صدد علم كردن و جازدن چهره‏هايى از اين‏قبيل برآمد. به عنوان مثال، براى جلوگيرى از پيروزى انقلاب ونگه‏داشتن شاه بر سرقدرت، شاهپوربختيار رابه‏عنوان يك چهره‏ملى، مبارز ودلسوز ملت‏بر سر كار آوردند، در حالى كه او اززمان دكتر مصدق و قبل از آن براى شركت‏سابق نفت جاسوسى‏مى‏كرده‏است واسنادآن در سال 1330 از خانه ريچارد سدان كه‏در آن زمان، لانه جاسوسى انگلستان نام گرفت، كشف شده‏بود.او كسى بود كه قبل از روى كار آمدن و زمانى كه هنوز عضوجبهه ملى بود خطاب به سپهبد مقدم، رئيس ساواك چنين‏مى‏گويد: «خمينى پيش افتاده است و فعلا كارى نمى‏شود كرد،ما براى اين كه بتوانيم رهبرى جنبش را از اختيار او خارج كنيم‏بايد منتظر فرصت و زمان باشيم، اما تا آن موعد نرسيده ما بايدحتى‏المقدور، دوش به دوش خمينى حركت كنيم و پس از آن درفرصت مناسب او را كنار زنيم و خودما آن توانايى را پيدا كنيم كه‏مستقلا عمل كنيم. اين خواست همه ماست.» (35) 
و هم از اين روست كه مى‏بينيم رهبر كبير انقلاب و بنيانگذارجمهورى اسلامى حضرت امام خمينى(قدس‏سره) بارها در طى‏دوران حياتشان، درباره عوامل پيروزى انقلاب اسلامى ايران‏صحبت فرمودند كه در يكى از آن سخنان، عامل مهم پيروزى‏انقلاب اسلامى و تداوم آن را اسلامى بودن نهضت و فداكارى وجانفشانى براى مكتب ذكر كردند و عامل شكست و ناتمام‏ماندن نهضت ملى شدن نفت در دوران دكتر مصدق را تكيه برملى‏گرايى بيان فرمودند. (36)
ايشان بارها ملى گرايى را نكوهش‏كرده و مى‏فرمودند: ما اسلام را مى‏خواهيم و از ملى‏گرايى سيلى‏خورده‏ايم و... ماچقدر سيلى از اين مليت‏خورديم، مانمى‏توانيم تحمل كنيم به اين كه هر كس، هر جورى دلش‏مى‏خواهد، خير، من دلم مى‏خواهد كه حالا دمكرات باشد، من‏دلم مى‏خواهد كه ملى باشد، من دلم مى‏خواهد كه ملى واسلامى باشد» ما از اينها ضربه ديده‏ايم، ما اسلام را مى‏خواهيم‏غير اسلام را نمى‏خواهيم ... (37) از عوامل مهم شكست نهضت‏ملى، در آن عصر اين است كه هيچ يك از رجال سياسى ومذهبى، مبارزه خود را متوجه دربار و شخص شاه كه عامل فسادو توطئه و وابستگى كشور به اجانب بود نكرد. شايد بتوان دراين‏باره چنين گفت كه آنان يا آن ديد وسيع سياسى و گسترده رانداشتند و يا شرايط اجتماعى را مناسب براى چنين اقدامى‏نمى‏ديدند. در اين زمينه رهبر كبيرانقلاب امام خمينى(قدس‏سره) در قسمتى از سخنان خود، در باره دوران نهضت ملى‏شدن‏نفت فرمودند: «... قدرت دست دكتر مصدق آمد ليكن اشتباهات‏هم داشت، او براى مملكت مى‏خواست‏خدمت كند لكن اشتباه‏هم داشت‏يكى از اشتباهات او اين بود كه آنوقتى كه قدرت‏دستش آمد اين را (شاه) خفه‏اش نكرد كه تمام كند قضيه را. اين‏براى او كارى نداشت‏بلكه ارتش دست او بود همه قدرتها دست‏او بود و اين همه اين ارزش را نداشت. آن وقت اين طور نبود كه‏آدم قدرتمندى باشد، مثل بعد كه شد، آن وقت ضعيف بود لكن‏غفلت‏شد و غفلت ديگر اين كه مجلس را ايشان منحل كرد... (38) 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پى‏نوشتها

1- شهيد سيد حسن‏آيت، چهره حقيقى مصدق‏السلطنة،به نقل‏از: حيات يحيى،ج 4، (قم: دفتر انتشارات اسلامى، 1363)، ص 343 و 328 
2و 3- همان، ص 43 و 192-200 
4- گروهى از هواداران نهضت اسلامى ايران واروپا، روحانيت واسرار فاش نشده ازنهضت ملى شدن صنعت نفت، (قم:دارالفكر،1358)،ص 72 
5-خواندنيها، شماره 37، تيرماه، 1328 
6-روزنامه اطلاعات، 21 خردادماه، 1329 
7-روحانيت واسرار فاش‏نشده، پيشين، ص 80 
8-روزنامه‏اطلاعات،17 و23 و24 و26 و27;اسفند 1329;9فروردين 1330 
9-مذاكرات مجلس، جلسه 143 روز يكشنبه 22 ارديبشهت 1330 
10و11 و12- روحانيت واسرار فاش نشده،پيشين،ص 21-25 و122 
13و 14 و 15 و16- سيدحسن آيت، پيشين، ص 284،ص 283 و ص 64 
17-روزنامه اطلاعات، 26 اسفند 1329 و 15 خرداد 1330 
18و 19- شهيد سيد حسن آيت، پيشين، ص 67 و 79 و 80 
20-روحانيت واسرار فاش نشده، پيشين، ص 124 
21و22 و23 و24- شهيد سيد حسن آيت، پيشين، ص 69 و 70 
25و26- مهدى بهار، ميراث خواراستعمار،(تهران:اميركبير،1357)، ص‏2764- روزنامه اطلاعات،19اسفند 1331 و13 و23اسفند 1331 
28و 29- سيدحسن آيت، پيشين، ص 81 و 215 
30-روحانيت واسرار فاش‏نشده،پيشين، ص 220; ص 187 و ص 40-51 
31و32- جامى،گذشته چراغ راه‏آينده‏است،(تهران:ققنوس،1362)، ص‏658 و689 
33و34 و35- روحانيت واسرار فاش نشده،پيشين، ص 187 وص 40-51 
36-امام خمينى(ره)،17/آبان/1372،صداى جمهورى اسلامى‏ايران
37و38-امام خمينى(ره)، صحيفه نور، ج 12، (تهران: وزارت ارشاد اسلامى، 1361)، ص 256; ج 3، ص‏36 (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبري، كد: 44/200473)

 

پوریا بصیری بازدید : 105 یکشنبه 27 دی 1394 نظرات (0)

تحليل انقلاب سفيد محمدرضا پهلوي

نخست‌وزیری علی امینی در سال 1339 آغازگر دور جدیدی از اصلاحات در ایران از بالا بود که هدف

از آن – به ویژه اصلاحات ارضی- جلوگیری از وقوع انقلاب کمونیستی در ایران به شمار می‌رفت.

امینی وزارت کشاورزی را به حسن ارسنجانی واگذار کرد و او نخستین گام جدی به منظور تقسیم اراضی

در سرتاسر ایران را با قانون اصلاحات ارضی سال 1341 و با هدف ایجاد طبقه‌ای از کشاورزان مستقل

برداشت .در بخش دوم از گزیده کتاب «سیاست در ایران »نگاشته جیمز آلن بیل که با ترجمه علی

مرشدی‌زاد توسط نشر اختران چاپ شده است، برنامه اصلاحی سال 1341 كه بخشي از آن مربوط به

اصلاحات ارضي است؛ شرح داده می‌شود.

بزرگ‌ترين تهديد سازمان‌يافته عليه نخبگان سياسي از سوي حزب توده بود كه از ميان ناراضيان موجود

در تمامي طبقات عضوگيري مي‌كرد .اما رهبري اين حزب در دست اعضاي طبقه متوسط در حال

شكل‌گيري و رشد بود .با وجود اين، حتي حزب توده نيز در سازمان خود به ميزان زيادي براساس

شخص‌گرايي، پارتي و رقابت دائمي بنيان يافته بود .نه تنها رهبران اين حزب دچار انشقاق بودند، بلكه

شكافي نيز بين رهبري و توده‌هاي عادي اين حزب وجود داشت .رهبراني از حزب توده مانند [نادر ]

شرميني، [احمد ]قاسمي و [نورالدين ]كيانوري كوشيدند حلقه‌هايي از چاپلوسان گرد خود به وجود آورند،

حال آنكه روابط بيشتر به صورت رقابت درون‌حزبي بود .حزب دو جناح به وجود آورد كه يكي متشكل از

دانشجويان و جوانان بود كه در چپ و ديگري رهبري و توده‌ها بودند كه در راست قرار داشتند .اين

تقسيم‌بندي دروني باعث بي‌تصميمي در مقاطع حساس از حيات حزب توده شد و در پايان به شكست آن

انجاميد.

هنگامي كه حزب توده را در قالب روابط قدرت مورد تحليل قرار مي‌دهيم، آسان‌تر مي‌توان دريافت كه

چگونه افرادي كه در دهه 1320 اعضاي مشتاق حزب توده بودند، در دهه‌هاي 1330 و 1340 به كسوت

نخبگان سياسي و پليس مخفي شاه درآمدند .با اين همه، آنها پيوسته درون همين نظام شبكه‌اي عمل

كرده‌اند.

از آنجا كه مخالفاني كه در دهه 1320 برآمدند با الگوهاي سنتي در ارتباط بودند، تهديدي را متوجه ساختار

طبقاتي يا روابط جاري نمي‌كردند .بنابراين واكنش شاه به سمت تقويت موقعيت شخصي با اعلام برنامه‌اي

شخصي متمايل بود .وي در آن زمان نتوانست با بنيان نهادن اصلاحاتي وسيع‌تر طبقه بالا را بيگانه سازد .

طبقه بالا همواره از نظام سنتي حمايت مي‌كردند، هرچند اعضاي خاصي از اين طبقه در آن زمان از

ارتباط با شاه در قالب اطاعتي زيردستانه امتناع ورزيدند.

چنانكه نقل قول ارائه شده از روزنامه داريا نشان مي‌دهد، اعلام اين اصلاحات به دنبال فشار زيادي براي

انجام همين اصلاحات پديد آمد .طي دوره‌اي پرتلاطم از اغتشاش‌هاي سياسي، به دنبال ترور رزم‌آرا

نخست‌وزير و ظهور مصدق، اصلاحات اعلام شد .اين اعلام طليعه دوره‌اي جديد و چالشي نو براي نظام

شبكه‌اي بود.

طي دوره نخست‌وزيري دكتر مصدق، نظام سنتي با چالشي بسيار جدي‌تر از آنچه در دهه 1320 اتفاق

افتاده بود روبه‌رو شد .طبقه متوسط ايران كه با موج ملي‌گرايي و ملي كردن نفت به حركت درآمده بود،

گرد بيرق مصدق صف‌آرايي كرد .در همان حال، مصدق وعده اصلاحات اجتماعي اساسي را داد و متعهد

شد كه انقلابي در نظام سياسي ايران پديد آورد .جنبش وي را نمي‌توان تنها در قالب شخصيت‌ها به خوبي

تبيين كرد زيرا اين جنبش مبتني بر حمايت تمامي طبقات اجتماعي بود .روشنفكران حرفه‌اي -ديوان‌سالار

به سرعت در حال تبلور در مركز اين نيروي حمايتگر قرار داشتند .اين روشنفكران بخشي از يك ائتلاف

طبقاتي بودند كه بورژوازي نيز در آن نيرويي مهم محسوب مي‌شد .هنگامي كه اين طبقه متوسط بورژوا به

خاطر فشارهاي مربوط به رفاه اقتصادي و تهديد نفوذ روزافزون حزب توده صحنه را ترك كرد، نظام

سنتي توانست از بحران مصدق جان سالم به در برد .هنگامي كه كسب‌وكار بازاريان دچار مشكل شد و

عقايد مذهبي مورد تهديد قرار گرفت، بازاريان حمايت خود را از مصدق برگرفتند.

دوره مصدق نقطه عطف مهمي در مبارزه شاه براي حفظ موقعيت خود درون نظام شبكه‌اي سنتي است .

طي اين دوره بود كه شاه نه‌تنها به بيرون از شبكه سياسي ملي بلكه تقريبا به خارج از كشور رانده شد .

بيشتر اين امر به خاطر اين واقعيت بود كه كل نظام شبكه‌اي به شدت به لرزش درآمد و اين صرفا به دليل

چالش‌هاي شخصي نبود .اين تجربه روشن ساخت كه براي حفظ موقعيت شخصي و روابط قدرت سنتي

لازم است كاري بيش از سبقت جستن بر شخصيت‌هايي خاص انجام داد .بايد سياست مناسبي انديشيده

مي‌شد تا بتوان به وسيله آن بر گروه‌هاي اجتماعي چالشگر فائق آمد.

برنامه اصلاحي سال 1341 و شكل‌گيري تدريجي انقلاب

با سقوط مصدق در ماه مرداد سال 1332، شاه به گروه‌بندي مجدد نيروهاي خود دست زد و بلافاصله به

بازسازي كادر سياسي بدون ترديد و مورد اعتمادي اقدام كرد .شبكه پليس مخفي دقيقي به وجود آمد و

نيروهاي نظامي نيز گسترش يافتند .اين نيروها به اقدام بر ضد تمامي كساني مبادرت كردند كه نظام

شبكه‌اي را مورد چالش قرار مي‌دادند و هر نوع مخالفتي را سست و ضعيف كردند .اما طبقه متوسط

جديدي كه ابتدا در دهه 1320 ظهور يافته و طرح اعتراض‌هاي پراكنده‌اي را عليه نظام شبكه‌اي آغاز

كرده و در اوايل دهه 1330 براي حمايت از مصدق تبلور يافته بود، در سال 1338 سكوت دوره سركوب

را شكست و بار ديگر نظام سنتي را مورد چالش قرار داد .بين دي 1338 و دي 1341، چند حادثه عمده به

صورت برگزاري راهپيمايي‌ها، شورش‌ها و تظاهرات در خيابان‌هاي تهران با هدايت طبقه متوسط

حرفه‌اي اتفاق افتاد .دانشجويان و معلمان از شركت‌كنندگان عمده در اين حوادث بودند .در دي‌ماه 1338

در شورش‌هايي در اعتراض به سختگيري در مقررات امتحاني، سه دانشجو كشته و پنجاه تن ديگر زخمي

شدند .در ارديبهشت 1340، در تظاهراتي براي افزايش حقوق، يك معلم كشته و دو تن زخمي شدند .در

دي‌ماه دانشجويان اعتصابي خواستار انتخابات آزاد و استعفاي اميني نخست‌وزير شدند .به دنبال ورود

كماندوها به دانشگاه تهران يك دانشجو كشته، دويست دانشجو زخمي و سيصد نفر ديگر دستگير شدند.با

آغاز دهه 1340 دامنه و تعداد تقاضاهاي روشنفكران حرفه‌اي ديوان‌سالار چنان افزايش يافت كه الگوهاي

قدرت سنتي را با تهديدي جدي مواجه كرد .اعضاي اين طبقه نه تنها الگوي حكومت شاه را مورد تهديد

قرار دادند، بلكه به رويارويي با ساختار طبقاتي نيز پرداختند .برخلاف دهه 1320 اكنون چالشي جدي در

سطح طبقاتي وجود داشت .شاه و نخبگان سياسي در اين فضا مجبور شدند سياستي را ارائه دهند كه در

بنيان خود با ژستي كه شاه در سال 1330 گرفته بود تفاوت داشت .برنامه دو قسمتي زير اتخاذ شد (:1 )

اعضاي اصلي طبقه جديد بايد به درون نظام شبكه‌اي سنتي كشيده شوند و (2 )طبقاتي كه الگوهاي سنتي را

مي‌پذيرند و از آنها حمايت مي‌كنند بايد تقويت شوند .اگرچه دولت پهلوي در برنامه‌هاي پيشين خود

همواره سياست نخست را در پيش گرفته بود، آنها هيچ گاه به سياست دوم نپرداخته بودند.

نخبگان سياسي در تلاش براي متقاعد ساختن روشنفكران حرفه‌اي -ديوان‌سالار به پذيرش روابط سنتي،

انگيزش‌هاي مختلفي به ويژه داراي ماهيت اقتصادي ارائه كردند .پيشنهادهاي سياسي نيز گهگاه به صورت

مكمل، حول محور حزب ايران نوين و سازمان‌هاي مختلف امنيتي مطرح مي‌شدند .اين سياست باعث

متلاشي شدن اين طبقه جديد شد؛ زيرا بسياري از بند‌و‌بست‌چيان براي بهره‌مندي از اين امتيازات هجوم

آوردند .البته آنها در انجام اين كار با بهره‌گيري و تقويت فرآيندهاي قديمي، آشكارا يا پنهاني به آن نظام

شبكه‌اي پيوستند.

با وجود اين، با اغتشاش‌هاي اوايل دهه 1340 آشكار شد كه بخش‌هاي رو به رشد طبقه متوسط حرفه‌اي

از پيوستن امتناع كرده‌اند .در چنين وضعيتي تصميم بر اين شد كه طبقاتي كه اعضاي‌شان از الگوهاي

سنتي حمايت مي‌كنند، تقويت شوند و ارتباط نزديك‌تري با نخبگان سياسي پيدا كنند .اعتقاد بر اين بود كه

طبقه كشاورز چنين نيرويي است، بنابراين در بهمن سال 1341 شاه ايران «انقلاب سفيد »يا «انقلاب شاه و

مردم» را ارائه كرد. از اين حيث شاه مي‌نويسد:

«تشخيص دادم كه ايران نيازمند انقلابي عميق و بنيادي است و در عين حال لازم است تمامي

نابرابري‌هاي اجتماعي و تمامي عوامل بي‌عدالتي، ستم و بهره‌كشي و تمامي جنبه‌هاي ارتجاع كه مانع

پيشرفت مي‌شوند و جامعه را عقب نگه مي‌دارند از ميان برداشته شوند.»اين انقلاب نه تنها باعث حمايت

توده‌هاي كشاورز از شاه و نخبگان سياسي مي‌شد، بلكه به روشنفكران كه سال‌هاي زيادي براي منافع

طبقات پايين فعاليت مي‌كردند امتيازاتي ايدئولوژيك مي‌داد .شاه در 20 دي‌ماه سال 1341 اصول برنامه

شش ماده‌اي اصلاحات را برشمرد .اين برنامه در 6 بهمن 1341 به رفراندوم گذاشته شد و انقلاب سفيد به

وجود آمد .شش ماده اوليه به اضافه شش برنامه ديگر اساس اين انقلاب را تشكيل مي‌دادند .اين دوازده ماده

عبارت بودند از:

1- اصلاحات ارضي

2- ملي كردن جنگل‌ها و مراتع

3- فروش كارخانه‌هاي تحت مالكيت دولت به مردم براي تامين هزينه اصلاحات ارضي

4- واگذاي [بخشي از] سهام كارخانه‌ها به كارگران

5- اصلاح قانون انتخابات و دادن حق راي به زنان

6- ايجاد سپاه دانش

7- ايجاد سپاه بهداشت

8- ايجاد سپاه ترويج و آباداني

9- ايجاد خانه انصاف در روستاها

10- ملي كردن آبراه‌ها

11- نوسازي ملي

12- انقلاب آموزشي و اداري

اگرچه تبليغات زيادي روي اين برنامه‌ها صورت گرفت و به جهان معرفي شد، كمتر تحليلي جدي درباره

اجرا و تاثير آن به عمل آمد .به عنوان مثال يكي از واقعيت‌هاي بسيار مهم اين است كه نخبگان سياسي

تاكيد زيادي بر اصلاحات ارضي و سپاه دانش كردند، حال آنكه ديگر برنامه‌ها تنها به وجود آمدند و اقدام

چنداني براي اجراي آنها به عمل نيامد.

نخبگان سياسي ايران با به وجود آمدن اين برنامه اصلاح، صحبت كردن به زباني انقلابي را آغاز كردند و

بر ضرورت تغيير پاي فشردند .شاه نوشت كه عصر ايدئولوژي‌هاي خشك و متصلب به پايان رسيده است،

زيرا «آنها نمي‌توانند به نيازهاي جامعه‌اي پاسخ گويند كه در وضعيت انقلاب دائمي است ».هويدا

نخست‌وزير ابراز كرد كه «ساختار قديمي بايد كاملا ويران شود .تنها در اين صورت مي‌توان نظامي

جديد به وجود آورد. نمي‌توانيد با فرمول قديم، چيز جديدي به وجود آوريد.»

طبقه بالا و اعضاي سازمان‌هاي سياسي مختلف اين زبان را برگزيدند .در سال 1344اين زبان در

مطبوعات، راديو و سخنراني عمومي به صورت زبان مسلط درآمد و در ميان تمام كساني كه از نظام

شبكه‌اي حمايت مي‌كردند رواج يافت .در واقع هدف از انقلاب سفيد اين بود كه به جاي تغيير روابط بين

شخصي، بين گروهي و بين طبقاتي، آنها را حفظ كند .شواهد بسياري در اين خصوص وجود

دارد.ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در: وب نوشت پنگان

اتحاد شاه با روستايي‌ها عليه طبقه متوسط

هدف از انقلاب سفید در دهه چهل در ایران چه بود و محمدرضا شاه چه هدفی را در اجرای آن دنبال

می‌کرد .با نقل بخش دیگری از گزیده کتاب سیاست در ایران، نوشته جیمز آلن بیل که با ترجمه علی

مرشدی‌زاده توسط نشر اختران به چاپ رسیده است، هدف شاه از این رفرم و دستاوردهای آن را مرور

می‌کنیم.

تمامي ايده‌هاي مربوط به «انقلاب »از جمله شروع و اجراي آن در تمامي سطوح به شاه نسبت داده شد .

داستان‌هايي درباره نحوه شكل‌گيري آن در ذهن شخصيتي كه در مركز نظام سياسي ايران قرار گرفته بود

خلق و منتشر شد .بسياري از افراد جاه‌طلب و خلاق، نكات جديدي را براي اصلاح ابداع كردند و كوشيدند

آن را به اطلاع شاه برسانند تا شايد بتوانند آن را بخشي از انقلاب سفيد وي سازند .به افرادي كه نقشي حياتي

در اجراي اصلاحاتي خاص داشتند اجازه داده نشد كه به موفقيتي زياد دست يابند و معروف شوند؛ زيرا اين

امر باعث از هم‌گسيختن شبكه سياسي مركزي مي‌شد .حسن ارسنجاني، معمار واقعي كل برنامه اصلاحات

ارضي، به دليل مسافرت‌هاي زيادي كه به مناطق روستايي ايران داشت و فعاليت‌هايي كه براي روستاييان

انجام مي‌داد از محبوبيت زيادي در ميان آنها برخوردار شد .هنگامي كه در سال 1342 ارسنجاني مجبور

به استعفا شد با انتصاب به سفارت ايران در رم بلافاصله از صحنه حذف شد .از آن زمان، در تمامي

مطالب انتشار يافته رسمي مربوط به اصلاحات ارضي نام و تصوير ارسنجاني پاكسازي و حذف شد .نقش

مهم ارسنجاني در برنامه اصلاحات ارضي از تاريخ رسمي ايران محو شد و به اين ترتيب شاه توانست بر

اين چالش فائق آيد.

دستگاه اداري انقلاب سفيد طبق روابط سنتي قدرت شكل گرفته است .به عنوان مثال، كل برنامه

سوادآموزي تحت هدايت مستقيم قدرتمندترين نخبگان سياسي از جمله خواهر شاه و وزير دربار قرار دارد .

وزير آموزش و پرورش نيز به همراه معاونان مختلف خود مسووليت برنامه‌هاي رقيبي را عهده‌دار بودند .

وزارتخانه‌هاي كشاورزي، كشور و دارايي براي كسب كنترل بر يكي از سطوح برنامه اصلاحات ارضي

تا حدود زيادي هماهنگي داشتند، حال آنكه شاه بخش اصلاحات ارضي جداگانه‌اي در سطحي ديگر به

وجود آورد .با حضور نقاط قدرت متعدد ديگري از جمله بانك‌هاي كشاورزي و اعتباري، شركت‌هاي

تعاوني، ديوانسالاري استاني و ژاندارمري اين تصوير، پيچيدگي بيشتري يافت .تمامي آنها در رقابتي درهم

تنيده با یكديگر تعامل داشتند .حادثه عمده‌اي كه برنامه اصلاحات ارضي را در دستگاه اداري نظام

شبكه‌اي عمق بخشيد استعفاي حسن ارسنجاني بود كه در سال 1342 روي داد .ارسنجاني فردي بود كه با

لحني انقلابي سخن مي‌گفت و برنامه‌هايي انقلابي را دنبال مي‌كرد .وي از موقعيت خود به عنوان تابع و

تملق‌گوي شاه ناراضي بود و بنابراين تهديدي خطرناك عليه نظام شبكه‌اي پهلوي، محسوب مي‌شد .شاه به

جاي وي تيمساري نظامي را منصوب كرد كه هدايتگر آرماني برنامه‌اي بود كه قرار بود به حفظ روابط

سنتي بپردازد.

پيشنهادهاي اصلاحي سال 1341 نيز همانند حوادث سال‌هاي 1330 تا 1332 به دنبال خود دوره‌اي از

فعاليت‌هاي خشونت‌بار را پديد آورد .از جمله اين فعاليت‌ها شورش‌هاي مردمي در خيابان‌هاي تهران

در خرداد سال 1342، ترور حسنعلي منصور، نخست‌وزير، در بهمن 1343 و سوءقصد به جان شاه در

فروردين سال 1344 بود .مخالفتي كه در آستانه اعلان اين برنامه اصلاحي چشمگير اتفاق افتاد از چند منبع

نشات مي‌گرفت .كساني احساس مي‌كردند كه اين تغييرات نظام سنتي را واقعا برخواهد انداخت و به اين

دليل مخالف آن بودند .از سوي ديگر، برخي اين تغييرات را تلاشي براي حفظ روابطي مي‌دانستند كه

مي‌بايست برانداخته مي‌شد .به عنوان مثال، توده‌هايي كه در خرداد سال 1342 دست به شورش زدند

نماينده نيروهايي مانند روحانيت، به همراه عناصر تندرو مانند دانشجويان و معلمان بودند .اين واكنش‌هاي

پس از اصلاح نشان‌دهنده عمق ارتباط موضوع تغيير در اين روابط بنيادين با زندگي اين افراد است .

ماهيت تشكيل و مديريت برنامه اصلاح سال 1341 به روشني نشان دهنده هدف آن مبني بر حفظ اين روابط

بنيادي است .اما شواهد ديگري را نيز مي‌توان از تحليل جهت‌گيري اين برنامه استخراج كرد .اين برنامه

به ويژه براي ايجاد و تقويت طبقاتي طراحي شده بود كه از نظام شبكه‌اي سنتي حمايت مي‌كردند.

سياست اصلاحات ارضي و كشاورزي

محمدرضا شاه بارها بر اعتقاد خود به طبقه كشاورزان ايران تاكيد كرده است .وي مي‌نويسد «:ميليون‌ها

نفر از مردمان روستايي ما از ويژگي‌هاي برجسته‌اي برخوردارند كه از جمله آنها وطن‌پرستي است .»با

وجود اين باور، تلاشي جدي براي انجام اصلاحاتي كه به نفع طبقه پايين باشد صورت نگرفت .رضاشاه

برنامه توسعه اقتصادي خود را بر دوش كشاورزان بنيان نهاد و چنانكه امين بناني اشاره دارد، وي «مقدار

نامتوازني از امتيازات را به سمت زمين‌داران سرازير كرد و به اين ترتيب بر تنش‌هاي اجتماعي در

مناطق روستايي افزود ».پسر رضاشاه تا اوايل دهه 1340 تلاشي جدي براي بهبود شرايط زندگي

كشاورزان ايران به عمل نياورد .بيش از نيمي از مواد به وجود آورنده برنامه انقلاب سفيد مستقيما به

كشاورزان مربوط مي‌شد و جوهر اين برنامه، اصلاحات ارضي بود .تهديد اوليه طبقه متوسط جديد و

تحصيلكرده در دهه 1330 باعث به وجود آمدن تلاشي مشخص براي توزيع اراضي سلطنتي شده بود .اما

در سال 1342، اين تهديد تا به‌آنجا شدت يافته بود كه شاه و نخبگان سياسي به اتحاد طبقاتي برخاستند.

تاريخ اروپا انباشته از نمونه‌هايي است كه پادشاهان در مقابل اشراف كوشيدند اتحادهايي به وجود آورند .

در عين حال ظهور طبقه متوسط بورژوا نيز تهديدي عليه آنها بود .به عنوان مثال در آلمان قرن نوزدهم

بورژواها بودند كه شكوفايي يافتند و قدرت اقتصادي عظيمي به دست آوردند .اين طبقه نه تنها تهديد سياسي

رو به رشدي بود، بلكه نماينده نيرويي محسوب مي‌شد كه در رشد صنعتي و امنيت ملت نقشي حياتي داشت .

پادشاهان در اروپا اغلب در مقابل اشرافيت و نيز براي جلوگيري از تهديدات آني طبقه متوسط با يكديگر

متحد مي‌شدند .چند نمونه موفق «انقلاب از بالا »هنگامي اتفاق افتاد كه پادشاه، حاكم يا نخبگان سياسي با

ارائه امتيازاتي اساسي به طبقه متوسط، ائتلافي را با اين طبقه در حال گسترش به وجود آوردند.

انقلاب سفيد در ايران نماينده تلاشي جديد و محاسبه شده براي اصلاح از بالا با هدف حفظ الگوهاي قدرت

سنتي است .شاه از طريق اصلاحات ارضي، با قطع پيوند زمين‌داران با مناطق روستايي آنها را در شهرها

متمركز كرده است .وي سپس به اتحاد با كشاورزان عليه طبقه متوسط حرفه‌اي مبادرت ورزيده است .اقدام

نخست با هدف تقويت موقعيت شاه در اين نظام به بهاي تضعيف فرصت چالشگران طبقه بالا طراحي شده

است. ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در: وب نوشت پنگان

تحليل انقلاب سفيد محمدرضا پهلوي

مشكلات شاه براي تامين منابع مالي اصلاحات ارضي

اصلاحات ارضی در ایران به گفته جیمز آلن بیل در کتاب  «سیاست در ایران»، مشابه اصلاحات انجام شده

در روسیه بود که در نهایت به انقلاب 1917 در این کشور منجر شد .نگارنده در این کتاب یکی از

مشکلات این اصلاحات را تنش‌های بین طبقاتی ناشی شده از آن نام می‌برد .اينجا، در نقل سومین بخش از

گزیده کتاب «سیاست در ایران» نتایج اصلاحات ارضی در ایران بررسی می‌شود.

بيشتر وقت و توان شاه صرف دفع چالش‌هايي شده است كه از سوي افرادي با نام‌هاي قوام، قشقايي،

بختيار و اميني وارد شده است .بزرگ‌ترين تهديد رو به رشد و از جمله تهديدات نظام‌مند، اما نه صرفا

شخصي، از سوي روشنفكران حرفه‌اي -ديوانسالار وارد آمده است .شاه اميدوار بوده است كه حمايت

كشاورزان را در مقابل اين طبقه به دست‌ آورد و در اين حال و هوا است كه برنامه اصلاحات ارضي و كل

برنامه انقلاب سفيد ارائه شده است .مثال هدايتگر ما در خصوص اين سياست در 4 بهمن 1341 هنگامي

اتفاق افتاد كه دولت ايران اين داستان را مطرح كرد كه 15000 نفر از كشاورزان در حمايت از برنامه

اصلاحات شاه دست به راهپيمايي زده‌اند.

قانون اصلي اصلاحات ارضي در 3 بهمن 1340 به امضا رسيد .طبق اين قانون، هر زمين‌دار تنها مجاز

به داشتن يك روستا بود .دولت باقي مانده روستاهاي وي را در ده قسط مساوي سالانه خريداري مي‌كرد .

ارزش گذاري زمين‌هاي خريداري شده بر اساس ماليات‌هاي آن اراضي بود كه زمين‌داران در دوره‌هاي

گذشته پرداخت كرده بودند .دولت اين زمين‌ها را در ميان كشاورزان توزيع مي‌كند و آنها مي‌بايست مبلغ

آن را طي پانزده قسط سالانه پرداخت كنند .وزارت كشاورزي تعاوني‌هايي به وجود مي‌آورد كه اين

مالكان جديد بايد به آنها تعلق و در آنها عضويت داشته باشند .توزيع بذر، كود و آلات و ابزار كشاورزي از

طريق اين تعاوني‌ها صورت مي‌گيرد .اين قانون از زمان ظهور مورد بازنگري‌هاي چندي قرار گرفته

است .يكي از تغييرات عمده محدودسازي حق مالكيت اراضي زمين‌داران بين 30 تا 150 هكتار، بسته به

ميزان حاصلخيزي منطقه بوده است .اين امر تاثير اصلاحات ارزي را بسيار زياد كرد و بسياري از

زمين‌داران متوسط را مجبور كرد زمين‌هاي باقي مانده خود را بر اساس معيار قديمي تقسيم كنند، آنها را

يك جا به كشاورزان بفروشند يا به آنها اجاره دهند.

دولت ايران بين سال‌هاي 1341 تا 1348 به صورت پيوسته حساب تعداد روستاهايي را كه تحت تاثير

برنامه اصلاحات ارضي قرار گرفته بودند، نگه مي‌داشت .در سال 1346 اعلام شد كه دو مرحله نخست

برنامه تكميل شده و 52818 روستا تحت تاثير قرار گرفته و تغيير يافته‌اند .اگر چه اين آمار ارائه شده از

سوي دولت به لحاظ صحت سوال‌برانگيز بود، اشاره آنها به اينكه گام‌هايي واقعي در جهت توزيع اراضي

در سراسر روستاهاي ايران صورت گرفته است، درست بود .اما مشكلاتي جدي در كل برنامه وجود داشت

و چند مورد از اين مشكلات مستقيما با مطالعه طبقه و تغيير در ارتباط بود.

يكي از نخستين موانع موفقيت اصلاحات ارضي كمبود سرمايه مورد نياز براي تامين مالي اين برنامه بود .

تامين هزينه چنين اقدامي نيازمند مبالغي نجومي از پول بود .بايد غرامت زيان‌هاي زمين‌داران پرداخت

مي‌شد؛ شركت‌هاي تعاوني بايد به وجود مي‌آمدند و كارمنداني را به استخدام درمي‌آوردند؛ بانك‌هاي

خاصي بايد بنيان نهاده مي‌شدند؛ پرسنلي سازماني و مديريتي بايد استخدام مي‌شدند، آموزش مي‌ديدند و

مورد حمايت قرار مي‌گرفتند .به عنوان مثال در نوامبر سال 1963 دولت 8052 روستا را به مبلغ

4.715.000.000 ريال (62.866.667دلار )خريد .496.000.000 ريال (6.613.333 دلار )از اين مبلغ

بايد به عنوان قسط اول به زمين‌داران پرداخت مي‌شد .در همان حال، بيش از 2000 شركت تعاوني با

سرمايه 251.000.000 ريال (3.346.677 دلار )و اعتبارهاي كشاورزي و بانك توسعه روستايي با

سرمايه 251.000.000 ريال (3.346.677 دلار )ديگر به وجود آمدند .از آن زمان با گسترش مستمر

اصلاحات و با سر رسيد موعد پرداخت به زمين‌داران سابق، هزينه‌ها پيوسته افزايش يافت .روستاييان

قدرت پرداخت‌ قسط‌هاي خود را نداشتند و اين امر وضعيت را پيچيده‌تر كرد .بسياري از آنها اعتبارات

داده شده را صرف خريد لباس نو، راديو ترانزيستور و ابزار كرده‌اند .در بهار سال 1967، حدود 240

روستايي در منطقه قزوين به دليل امتناع از پرداخت قسط سالانه دستگير و زنداني شدند .دولت به رغم

داشتن درآمدهاي نفتي هنگفت مشكلاتي جدي در تامين مالي اصلاحات ارضي داشت .ديگر برنامه‌هاي

حفظ نظام نيز نيازمند مبالغ كلاني از پول بودند و از جمله آنها سازمان‌هاي نظامي امنيتي و پرداخت‌هايي

بود كه به شخصيت‌هاي وفادار به نظام شبكه‌اي صورت مي‌گرفت .يكي از پيامدهاي ناخواسته و جدي

برنامه اصلاحات ارضي ايران شكاف رشديابنده بين طبقاتي است كه در فصل نخست به آن اشاره شد .اين

تقسيم بندي بين نسق‌داران كه حق (نسق )كار كردن بر روي قطعه زمين خاصي را داشتند و خوش‌نشينان

كه از چنين حقي بي‌بهره بودند، وجود داشت .خوش‌نشينان نيروهاي كار كشاورزي و پرولتارياي

روستايي هستند كه در واقع اكثريت جمعيت روستا را تشكيل مي‌دهند .آنان هميشه فقيرترين، فاقد

امنيت‌ترين و محروم‌ترين گروه در طبقه كشاورز بوده و از نداشتن شغلي ثابت رنج مي‌برده‌اند.

قانون اصلاحات ارضي به گونه‌اي فرمول‌بندي شده بود كه به نسق‌داران كه تنها كشاورزاني بودند كه

زمين دريافت مي‌كردند، مدد رساند .خوش‌نشينان به طور كلي خارج از اين برنامه قرار مي‌گرفتند و در

نتيجه وضعيت آنها پيوسته رو به وخامت مي‌گذاشت و اين در حالي بود كه وضعيت كشاورزان نو مالك تا

حدودي بهبود يافته است .نتيجه امر افزايش تنش بين اين دو گروه كشاورز روستايي بوده است .اين امر در

ذات خود دربردارنده دلالت‌هاي مهمي براي شاه و نخبگان سياسي‌اي بود كه خواستار حفظ الگوهاي سنتي

از طريق ائتلاف با كشاورزان بودند .الگوي مشابهي نيز در روسيه تزاري در آغاز قرن [بيستم ]شكل

گرفت و نتيجه آموزنده‌اي به بار آورد.

پيتر استوليپين (peter stolypin)، وزير كشور روسيه، بين سال‌هاي 1906 و 1911 برنامه اصلاحات

ارضي گسترده‌اي را در اين كشور مهندسي كرد .اما وي با اين كار طبقه‌اي از كشاورزان ثروتمند

(كولاك‌ها )را به وجود آورد، حال آنكه وضعيت توده كشاورز همچنان دست نخورده باقي ماند .بنابراين در

شورش‌هاي دهقاني سال 1917 توده‌هاي عظيم كشاورز نه تنها عليه زمين‌داران، بلكه ضدكشاورزان

زمين‌دار و ثروتمند طغيان كردند .در برنامه اصلاحات ارضي روسيه كه به عنوان تلاشي براي انقلاب از

بالا ناكام ماند، حتي عناصري كه از اين اصلاح منتفع شده بودند نيز تمايلي به حمايت فعالانه از نظام قديمي

و نخبگان سياسي از خود نشان ندادند .بنابراين اصلاحات كشاورزي استوليپين براي تقويت يك نظام متزلزل

در نهايت با شكست روبه‌رو شد و يكي از دلايل عمده اين امر آن بود كه تنها اقليتي از كشاورزان روسيه –

كساني كه استوليپين آنها را نيرومند و هوشيار مي‌ناميد -از اين اصلاح بهره‌مند شدند .تنش‌هاي بين

طبقاتي به وجود آمده در اثر اصلاحات ارضي در ايران بسيار شبيه تنش‌هايي است كه در روسيه اتفاق

افتاد و اگر چاره‌اي براي اين وضعيت انديشيده نشود همواره اين احتمال وجود دارد كه نتيجه‌اي مشابه

روسيه به بار آيد .تقسيم‌بندي ناخواسته در نيرويي كه شخص تصميم به اتحاد با آن مي‌گيرد ممكن است به

جاي آنكه باعث حفظ شود به ويراني بينجامد.

تحول مهم ديگر در اجراي برنامه اصلاحات ارضي به ترديدي مربوط مي‌شود كه كشاورز در روي

آوردن به مقامات دولتي در مقابل زمين‌دار از خود نشان مي‌دهد .پس از قرن‌ها در امان بودن

زمين‌داران در مقابل كارگزاران دولتي، اكنون كشاورزان نمي‌توانند به كساني كه مي‌گويند براي كمك به

آنها آمده‌اند، اعتماد كنند .كشاورز در الگوي سنتي مي‌دانست كه مي‌تواند در قالب رابطه‌اي مبتني بر

چانه‌زني شخصي با زمين‌دار ارتباط برقرار كند .كارگزاران كشوري و لشكري دولت همواره براي به

اطاعت واداشتن روستاييان به آنجا مي‌رفتند .اصلاحات ارضي كه مامور دولت را جايگزين زمين‌دار

كرده است، روستايي را در وضعيتي ناخوشايند قرار داده است كه نمي‌داند چگونه با اين گروه جديد ارتباط

برقرار كند .كشاورز در برخورد با زمين‌دار هميشه مي‌دانست چه زماني مي‌تواند فشار وارد كند و

چگونه مي‌تواند آنچه را نياز دارد بگيرد .او در برخورد با زمين‌دار و زندگي طبق الگوي سنتي كاركشته

شده بود.

شايد بزرگ‌ترين مشكلي كه در برنامه اصلاحات ارضي (و نيز كل انقلاب سفيد )با آن مواجه بوده است،

كمبود جدي نيروي انساني فني مديريتي و سازماني است .گروه‌هاي بزرگ موجود درون طبقه متوسط

حرفه‌اي از اينكه خود را در اختيار برنامه‌اي قرار دهند كه نخبگان سياسي طراحي كرده بودند و از آن

حمايت مي‌كردند، سرباز زدند .در بسياري از موارد عدم همكاري اين گروه‌ها به اندازه عدم تعهد آنها در

قبال اين برنامه براي دولت گران تمام نمي‌شد .7600 شركت تعاوني روستايي در اواسط سال 1346

تاسيس يافته بود و با وجود اين تنها 1200 مدير و دستيار مدير براي اداره اين شركت‌ها وجود داشتند .اين

افراد به صورتي شتابان طي دوره‌اي سه ماهه و شش ماهه آموزش ديدند .كمبود نيروي انساني آموزش

ديده براي هدايت اصلاحات ارضي چندان شديد شد كه نيروهاي سپاه ترويج و آباداني به مقامات اصلاحات

ارضي تبديل شدند.

نخبگان سياسي به تلاشي ابتدايي و آشكار براي به دست آوردن وفاداري و تعهد مقامات اصلاحات ارضي

دست زدند .اين امر با تشكيل مجلس بيست و يكم در سال 1342 اتفاق افتاد .بلوكي متشكل از حدود پنجاه

نماينده از مقامات دولتي درگير برنامه اصلاحات ارضي بودند .بسياري از آنها فارغ‌التحصيل دانشكده

كشاورزي كرج بودند و جملگي به رغم اين واقعيت كه به لحاظ سياسي ناشناخته بودند به نمايندگي مجلس

انتخاب شده بودند اگرچه اين سياست تعدادي از افراد را براي فعاليت در امر اصلاحات ارضي متقاعد كرده

بود، نتوانست در بسياري از كساني كه در سطح استان‌ها مسووليتي در خصوص اصلاحات ارضي داشتند

حس فداكاري و تعهد پديد آورد .كانال‌هاي خبري ايران بين سال‌هاي 1343 و 1349 گزارش‌هاي

متعددي در خصوص شكست مقامات اصلاحات ارضي در حين كار ارائه دادند .چند ده نفر از اين مقامات

در نواحي خمين، سنندج، كرمان، گيلان، كردستان، طوالش، داراب، اليگودرز، آباده، ميانه، قم و كرمانشاه

از سمت‌هاي خود بركنار و به بدرفتاري، فساد و بي‌لياقتي متهم شدند .در وضعيت كمبود بسيار زياد

نيروي انساني، بي‌علاقگي و نبود تعهد در ميان پرسنل موجود ضعف مضاعفي به وجود مي‌آورد اما اين

بي‌علاقگي و عدم تعهد بيشتر هنگامي به وجود آمد كه برنامه بر اساس الگوهاي قديمي قدرت سازمان

يافت .روشن است كه يكي از مشكلات بنيادين بر سر راه اجراي برنامه اصلاحات ارضي نبود حمايت و

تعهد فني و مديريتي بوده است .اين امر تنها مي‌توانست از سوي نيروهايي كه بيشترين تهديد را متوجه

نظام شبكه‌اي سنتي مي‌ساختند- يعني روشنفكران حرفه‌اي- ديوان‌سالار- ارائه شود.

مشاركت بدون نمايندگي

ماده چهاردهم از قانون انتخابات مجلس مصوب سال 1907 بيان مي‌دارد كه شش طبقه در نظارت بر

رويه‌هاي انتخاباتي ملي نظارت دارند .اين طبقات عبارتند از :روحانيون، اشراف، زمين‌داران، كسبه،

تجار و كشاورزان .نبود طبقه‌اي حرفه‌اي در بين آنها چندان تعجب‌برانگيز نيست، زيرا در آن زمان چنين

طبقه‌اي وجود نداشت .اما با افتتاح اين برنامه شش ماده‌اي در سال 1341 اشراف و زمين‌داران از اين

فهرست حذف شدند و جاي خود را به كارگران و كشاورزان دادند .هيچ گونه اشاره‌اي صورت نگرفت كه

طبقه متوسط حرفه‌اي را نيز وارد سازند .اين حذف نشان‌دهنده‌ موضع نخبگان سياسي در خصوص

روشنفكران بود و جهت‌گيري انقلاب سفيد را نشان مي‌داد .ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در :وب نوشت

پنگان

رشوه به روشنفكران

انقلاب سفید محمدرضا شاه در سال‌های ابتدایی دهه چهل از سوی بسیاری از اندیشمندان و روشنفکران به

عنوان رشوه‌ای به این طبقه قلمداد می‌شد.

آنها این رفرم را تلاشی آشکار برای قرار دادن کشاورزان در مقابل طبقه متوسط حرفه‌ای و تحکیم نظام

شبکه‌ای سنتی قلمداد می‌کردند .در بخش چهارم از گزیده کتاب سیاست در ایران نوشته جیمز آلن بیل،

درباره اهداف نخبگان سیاسی ایران از این رفرم و نتایج آن سخن گفته می‌شود.

به طور كلي اعضاي طبقه متوسط حرفه‌اي ايران احساس مي‌كنند كه تعمدا از اين برنامه اصلاحي كنار

گذاشته شده‌اند .آنها به فهرست اصلاحات اشاره مي‌كنند و مدعي هستند كه هيچ كدام از اين اصلاحات به

سمت آنها جهت‌گيري نشده و خواسته‌هاي آنها در خصوص ايجاد تغييرات بنيادين در نظام سياسي و نيز

در حوزه‌هاي بهداشت، آموزش و عدالت ناديده گرفته شده است .ماحصل اين وضعيت در آذر سال 1345

در مطبوعات ايران ظهور يافت .برگزيده مهم‌ترين آنها در مجله نگين منتشر شد و در مجله خواندني‌ها به

چاپ مجدد رسيد .اين مطالب نشان‌دهنده نگرش اعضاي اين طبقه جديد در خصوص جايگاه‌شان در ايران

معاصر به طور كلي و در انقلاب سفيد به طور خاص است.

«با وجود اين، خلايي باقي مي‌ماند -خلايي كه براي مغزهاي پرورش يافته وجود دارد .خب، شما براي اين

مغزها چه كرده‌ايد؟

بله، مغزها نيز داراي حقوقي هستند و شايد ضرورت زمانه اين باشد كه حقوق اين افكار و ايده‌ها داده شود .

در غير اين صورت، بار ديگر طعم تلخ واقعيت را در آينده خواهيم چشيد.

اگر شما به مغزها فرصت دهيد، اگر به آنها حق ابراز وجود دهيد، اگر آنها را تشويق كنيد كه آزادانه

بينديشند، فردايي روشن و درخشان براي كشور و نسل آگاهي را پديد آورده‌ايد كه حق‌شناسانه به شما

خدمت خواهند كرد.

در نظام‌هاي دموكراتيك، افراد متفكر با استقلال، قدرت اراده و اعتماد به نفس رشد مي‌يابند و

كشورهايشان هيچ گاه كمبود فكر و شخصيت پيدا نمي‌كنند .اما در ديگر نظام‌ها، وضعيت كاملا برعكس

است .تمامي متفكران از ميان مي‌روند و كشورشان از انسان واقعي بي‌بهره مي‌ماند و در اينجاست كه هر

كس خود را گوسفندي آرام و مطيع مي‌يابد و به دنبال چوپاني مي‌گردد كه به او تكيه كند به اميد آنكه آن

چوپان وي را از گرگان آدمخوار نجات دهد .به اين دليل است كه مي‌پرسيم :براي مغزها چه كرده‌ايد؟

مطمئنا اساسي‌ترين مساله ملي در اين واقعيت نهفته است كه موفقيت تمامي اصلاحات در صنعت،

كشاورزي، اقتصاد و ماليه بستگي به بنيان مستحكمي از مغزهاي تربيت‌يافته دارد ولاغير .آيا به اندازه

كافي اين بنيان‌ها را در كشورمان مستحكم كرده‌ايد؟»

اين مقاله، كه نوشته يكي از اعضاي طبقه متوسط حرفه‌اي است، با اين گفته به پايان مي‌رسد «:هنگامي كه

هوا در اطراف چراغ كم شود، چراغ شروع به دود كردن مي‌كند و سپس شعله آن مي‌ميرد .»يك هفته پس

از انتشار اين مقاله در مجله خواندني‌ها، نخبگان سياسي در همان مجله در نامه‌‌اي به سردبير با امضاي

يكي از نمايندگان مجلس پاسخ گفتند .پاسخ آنها همراه با ارعاب بود و نشان مي‌داد كه پس از اين، چنين

بحث خيانت‌آميزي در مطبوعات ايران صورت نخواهد گرفت .آنچه در زير مي‌آيد بخشي از آن پاسخ

است:

«واقعا خطاب شما متوجه كيست؟ آيا اين نخبگان حاكمي كه از آنها مي‌خواهيد به مردم حق آزادي بيان

بدهند ...خود از مغزهاي متفكر نيستند؟ پس حضرتعالي كي هستيد؟ من كي هستم؟ همكاران شما چه كساني

هستند؟

اگر شما محروم سازي فئودال‌ها و مرتجعان را از آزادي و ساكت كردن قلم‌ها و دهان‌هايي را كه بلندگوي

ارتجاع هستند ...نوعي محدوديت آزادي اجتماعي مي‌دانيد، همان بهتر كه به جامعه جوانمان اجازه دهيد

مسير خود را در اين آزادي محدود بپيمايد .اجازه دهيد آن قلم‌هاي اقناع‌كننده، بيان‌هاي دلپذير و مغزهاي

مشعشع كه عليه محروميت توده‌هاي محروم مورد استفاده قرار مي‌گيرند لحظه‌اي بياسايند...

آقاي سردبير !به نظر شما كدام خائن به ميهن و چه بيگانه‌پرست و مخالف انقلاب آزادي‌بخشي بيش از اين

مقاله مي‌تواند حمله‌اي جدي و بزدلانه به پيروزي‌ها و اهداف انقلاب ايران وارد كند!»

در سال 1349 با انتشار سرمقاله‌اي در شماره 25 آبان روزنامه آيندگان كه بر ناتواني روشنفكران از

مشاركت در اين انقلاب تاسف خورده بود، بار ديگر اين موضوع انفجاري مطرح شد .نخبگان اين امر را

به حماقت، غرور، منفي‌بافي و فردگرايي روشنفكران نسبت دادند .اين نمونه‌ها تبيين‌كننده ماهيت شكافي

است كه طبقه متوسط حرفه‌اي را از نخبگان سياسي جدا مي‌كرد .نخبگان سياسي روشنفكراني را كه

صراحتا دست به انتقاد مي‌زدند «خائن به وطن »ناميدند .با وجود اين، همين نخبگان سياسي مي‌پذيرند كه

مشاركت اين طبقه جديد امري ضروري در موفقيت اين برنامه اصلاحي است .به دشواري مي‌توان بدون

برخورداري از استعدادهاي مديريتي – فني ماهر به اصلاح اجتماعي دست زد .بنابراين سياست نخبگان

سياسي اين بوده است كه بكوشند مشاركت روشنفكران را جلب كنند و امتيازات داده شده عمدتا داراي

ماهيت اقتصادي بوده‌اند.

هيجان انگيزترين موفقيت نخبگان معاصر ايران در حوزه اقتصادي اتفاق افتاده است .ايران در سال 1349

صحنه نرخ رشد اقتصادي سالانه‌اي بوده است كه تنها بعد از ژاپن قرار دارد .صنعت نفت سالانه يك

ميليارد دلار براي ايران درآمد به بار آورده و اين رقم پيوسته به سرعت رو به افزايش است .ايران اكنون

سومين توليدكننده نفت جهان است .توسعه صنعتي در حوزه‌هاي كشاورزي -تجاري، مس، گاز طبيعي و

پتروشيمي نشان‌دهنده آن است كه پويايي اقتصادي دهه 1340 به دهه 1350 نيز انتقال يافته است .اين نوع

ثروت نخبگان ايراني را با منبع عظيمي مواجه كرده است كه مي‌توانند با آن به جلب روشنفكران از خود

بيگانه بپردازند.

پيشنهادها معمولا در قالب طرح‌هاي كلان، شغل و سمت‌هاي مشورتي است .نه تنها پرداخت خوبي در اين

موارد صورت مي‌گيرد، بلكه باعث مي‌شود كه روشنفكران به كاري مشغول باشند .اين تشويق‌ها به هر

عضوي از طبقه متوسط جديد، صرف نظر از اينكه برانداز، فن سالار، يا بند و بست‌چي باشد، داده

مي‌شود. به اين ترتيب، شايع‌ترين و كلي‌ترين سياست براي كسب مشاركت روشنفكران

حرفه‌اي – ديوان‌سالار است .اين امر كمترين تهديد را متوجه نظام موجود مي‌سازد؛ زيرا به آساني

مي‌توان مشاغل و ثروت را درون شبكه قديمي تخصيص داد .نيازي نيست كه افراد قبل از دريافت

اولويت‌هاي مالي – شغلي، نظام شبكه‌اي را بپذيرند .نتيجه موردنظر و رايج اين است كه فرد چالشگر با

پذيرش اين مشوق‌ها، از تهديد روابط سنتي دست برمي‌دارد.

پيشنهادهاي سياسي نيز وجود دارد، اما مهم‌ترين پاداش‌هاي سياسي به بند و بست‌چيان داده مي‌شود .

نخبگان سياسي به‌ويژه مواظب هستند كه تنها اعضايي را از طبقه متوسط حرفه‌اي به سمت‌هاي مهم

بگمارند كه روش مسلط قدرت را پذيرفته باشند .به اين ترتيب در اينجا فرآيند تصفيه ماهرانه‌اي وجود

دارد .طي اين فرآيند است كه فرد بايد پيوسته سلسله‌مراتب قدرتي را كه حاميان نظام هستند مجاب سازد .

تعداد زيادي از روشنفكران برنامه اصلاح را برنامه‌اي بر ضد خود مي‌دانند .آنها هيچ كدام از اين

برنامه‌ها را در جهت منافع خود قلمداد نمي‌كنند و مدعي هستند كه سياستمداران با وجود اين از طبقه

متوسط تحصيلكرده خواستار مشاركت و از خودگذشتگي هستند .آنها اين امتيازات پراكنده و تبعيض‌آميز

اقتصادي و سياسي را رشوه‌هايي موقت در جهت كسب حمايت براي برنامه‌اي مي‌دانند كه از سوي

مخالفي ستيزه‌جو ارائه شده است .محافل معيني از انديشمندان كل اين برنامه را «رشوه دادن به

روشنفكران »و انقلاب سفيد را تلاشي آشكار براي قرار دادن كشاورزان در مقابل طبقه متوسط حرفه‌اي و

تفوق بخشيدن به نظام شبكه‌اي سنتي در بلندمدت مي‌دانند.

نخبگان سياسي در تلاش براي جلب تعهد تعداد زيادي از روشنفكران حرفه‌اي – ديوان‌سالار براي اجراي

انقلاب سفيد، در واقع منازعه درون طبقه‌اي را كه مشخصه اين طبقه است تشديد كردند .درست همان گونه

كه روشنفكران وضعيتي از روابط از هم گسيخته را در سطح طبقاتي ارائه دادند، خودشان نيز از درون

دچار شكاف و انشقاق شدند.

درعين حال يكه‌براندازان و فن‌سالاران همواره بزرگ‌تر و پرتعدادتر ظاهر مي‌شوند، بند و بست‌چيان

نيز از منابع زيادي برخوردارند .اين مبارزه درون طبقاتي حول محور كساني در جريان است كه مايل

هستند الگوهاي سنتي را براندازند و كساني كه سعي در حفظ آنها دارند .نخبگان سياسي با آغاز انقلاب سفيد

مقاومت كساني را تشديد كرده‌اند كه به حفظ نظام تمايل دارند :در درجه نخست، لحن انقلابي و نياز

اجتماعي به اصلاحات ارضي باعث شده است كه افراد معيني از طبقه متوسط به اين نتيجه برسند كه بايد از

نظام موجود حمايت كرد .دوم اينكه، نياز نخبگان سياسي به مشاركت حرفه‌اي به نوبه خود باعث شده است

كه آنها تلاش خود را براي متقاعد ساختن روشنفكران به همكاري مضاعف سازند .به اين ترتيب جاذبه‌هاي

اقتصادي بيشتر و جذاب‌تري ارائه شده است.

نخبگان سياسي ايران دريافته‌اند كه چالشي شديد عليه نظام سنتي هم در سطح بين‌طبقاتي و هم در سطح

درون‌طبقه در جريان است .آنها كوشيده‌اند با ارائه راه‌حل‌هايي در هر دو سطح به اين چالش توجه كنند

كه خود را در قالب تقسيم‌بندي شديد در هر دو سطح درون‌طبقه‌اي و بين طبقاتي ظاهر مي‌سازد .آنها با

ارائه پاداش و با تشويق بند و بست‌چيان به ترويج و تقويت روابط قديمي درون‌طبقه جديد پرداخته‌اند .در

سطح بين‌طبقاتي، تلاش هماهنگي صورت گرفته است براي ايجاد اتحاد با طبقه‌اي كه به طور كلي حامي

نظام شبكه‌اي سنتي است. تمامي اين گونه تلاش‌ها محدود به برنامه‌ انقلاب سفيد است.

پيامدهاي ناخواسته سياست حفظ نظام

آغاز انقلاب سفيد در ايران نماينده تلاشي دراماتيك براي حفظ روابط سنتي قدرتي بود كه نظام شبكه‌اي را

انباشته ساخته بود .اين مطلب به اين دليل درست است كه اين انقلاب راه‌حلي طبقاتي را در وضعيتي ارائه

مي‌كند كه در آن روابط طبقاتي قرن‌ها است در ميان چالش‌هاي خشونت‌بار دوام آورده است .با وجود

ظهور و سقوط شاهان، قبيله‌ها و سلسله‌ها روابط طبقاتي در ايران در مقابل تغيير مقاومت كرده است .با

ظهور روشنفكران حرفه‌اي – ديوان‌سالار كه مشخصه آن تعداد زياد افرادي است كه مخالف الگوهاي

موجود بودند، محافظان اين الگوها مجبور شدند تاكتيك‌هاي اساسا متفاوتي اتخاذ كنند .با به وجود آمدن

برنامه اصلاحات ارضي و نيز با فرستادن سپاهيان رفاه به روستاها، اميد آن مي‌رفت كه نخبگان سياسي

كه در مركز نظام سياسي قديمي عمل مي‌كردند بتوانند اتحادي با توده‌هاي روستايي برقرار سازند .

توده‌هاي روستايي قرن‌ها طبق نظام شبكه‌اي قديمي زندگي كرده بودند و به نظر مي‌رسيد كه حمايتي

اساسي از اين نظام به عمل آورند .مقصود از اين سياست تضعيف اشرافيت زمين‌دار بود كه تهديدي مستمر

عليه هر پادشاهي محسوب مي‌شود .مهم‌تر اينكه تمايل بر اين بود كه كشاورزان را در مقابل طبقه متوسط

حرفه‌اي كه نماينده تهديدي بنيادين عليه الگوهاي سنتي بودند، تقويت كنند و نخبگان سياسي از اين رهگذر

به خواسته خود دست يافته و موجوديت خود را حفظ كنند .اما برنامه انقلاب سفيد نيز در بردارنده پيامدهاي

ناخواسته گسترده‌اي است .بسياري از اين پيامدها شروع به ظاهر شدن كرده‌اند حال آنكه پيامدهاي ديگر

احتمالات مهمي هستند كه نيازمند تحليل انتقادي هستند .با آغاز واقعي بسياري از اين برنامه‌هاي اصلاحي،

نخبگان سياسي ايران قدم در راهي بدون بازگشت گذاشتند.

تبليغات روزمره اين اصلاحات را پذيرفته و راديوي ايران بي‌وقفه به بيان منافعي پرداخته است كه اين

برنامه براي كشاورزان دارد .زمين‌داران به شكلي خشن مورد انتقاد و تنبيه قرار گرفتند و تمام بدهي‌ها و

رنج‌هاي گذشته به آن نسبت داده شد.  ماخذ:دنیای اقتصاد/تهیه شده در: وب نوشت پنگان

چالشگران حفظ الگوي سنتي

اصلاحات ارضی در ایران گرچه اصلاحاتی به ضرر طبقه متوسط بود، اما در نهایت موجب رشد این طبقه

در کشور شد به این ترتیب طبقه‌ای که الگوهای سنتی را تهدید می‌کرد دقیقا همان طبقه‌ای است که باید

برنامه اصلاحات را کنترل و هدایت کند .در بخش پایانی از گزیده کتاب سیاست در ایران، نتایج اصلاحات

ارضی شرح داده می‌شود.

دولت مقالات و گزارش‌هايي را منتشر كرد كه بر بي‌رحمي زمين‌داران تاكيد داشتند و تصاويري را به

نمايش گذاشت كه نشان‌دهنده شلاق زدن و شكنجه كشاورزان از سوي زمين‌داران هستند .اين مبارزه كه با

آغاز اين برنامه اصلاح با آن همراه شده است به تدريج كشاورز را درخصوص احتمالاتي كه براي وي

وجود دارد هوشيار ساخته و انتظار دارد كه با اصلاحات ارضي و با سواد شدن، زندگي جديدي را آغاز

كند .يكي از آخرين كارهاي ارسنجاني وزير كشاورزي قبل از ترك سمت خود دعوت براي برگزاري

ميتينگ كنگره ملي كشاورزان در دي‌ماه سال 1341 در تهران بود .اين ميتينگ حقوق و موقعيت جديد

كشاورزان را به آنها گوشزد كرد و به آنها راه سازمان‌دهي را نشان داد .برنامه اصلاحات روستايي از

زمان آغاز پيوسته نيرويي را در خود انباشته ساخته و كنترل و هدايت آن بسيار دشوار شده است.

به عنوان مثال، تقسيم‌بندي‌هاي پيش‌بيني‌نشده‌اي درون طبقه كشاورز به وقوع پيوسته است، به اين

صورت كه كشاورزان معيني از اين برنامه منتفع و ديگراني از اين تغييرات دچار رنج و زحمت شده‌‌اند .

دستگاه اداري اصلاحات ارضي ضعيف و ناكافي بوده است و كمبود مديران، متخصصان اقتصاد

كشاورزي، مهندسان كشاورزي و نيروهاي اداري باعث شده است كه برنامه به سمت مسيري

غيرقابل‌كنترل منحرف شود .شبكه مهم تعاوني‌ها صرفا روي كاغذ آمده است و ناظران و مديران تعاوني

بسيار اندك و كم‌تجربه هستند .در سال 1349، نظام بديل شركت‌هاي كشت و صنعت به صورت آزمايشي

به اجرا گذاشته شد.

در همان حال، روستاييان تقاضاهاي خود را افزايش داده و انتظارات جديدي را مطرح كرده‌اند .برنامه

سوادآموزي باعث شده است كه نوسوادان خواستار آموزش رسمي و حق شركت در دبيرستان و هنرستان

شوند .حضور پراكنده اما سراسري سپاه بهداشت باعث شده است كه روستاييان تقاضاي پزشك، درمانگاه و

بيمارستان كنند .به اين ترتيب نه تنها بسياري از اين برنامه‌ها داراي نتايجي ناخواسته بوده‌اند، بلكه مردمي

كه قرار بود از اين برنامه‌ها منتفع شوند .خواسته بيشتري را مطرح مي‌سازند .نخبگان سياسي ايران در

چنين وضعيتي نيازمند نيروي انساني ماهر براي هدايت و كنترل نيروهايي هستند كه به تازگي آزاد شده‌اند .

تنها روشنفكران حرفه‌اي – ديوان‌سالار مايل به مشاركت و متعهد از عهده اين كار برمي‌آيند.

اما طبقه متوسط جديد تعهدي در قبال اين برنامه ندارد؛ زيرا بسياري از اعضاي آن از مشاركت در حفظ

نظامي كه عليه آنها كار مي‌كند سرباز زده‌اند .انقلاب سفيد كه خود براساس الگوهاي سنتي به اجرا درآمده

است يادآور باقي ماندن گذشته در سراسر جامعه است .براندازان و فن‌سالاران مطمئنا نسبت به پيوستن به

چنين برنامه‌اي ترديد دارند .حتي بند و بست‌چياني كه سمت‌هايي را در دستگاه اداري اصلاحات ارضي

پذيرفته‌اند، تعهدي در قبال وظايف موجود ندارند، بلكه بيشتر سرگرم منازعه شخصي و خصوصي هستند

كه مشخصه نظام شبكه‌اي سنتي است .يكي از جدي‌ترين دلالت‌هاي انقلاب سفيد اين است كه مي‌كوشد با

الگوهاي سنتي شخص‌گرايي، پارتي‌بازي و تنش فراگير اصلاحات موفقي به وجود آورد .نبود نهادها و

عقلانيت باعث عدم‌امنيت و ناكارآمدي شده است كه هم‌اكنون در جاي‌جاي روستاهاي ايران مشاهده شود .

اين امر باعث از خودبيگانگي بسياري از روستاييان شده است كه به آنها گفته شده بود قرار است زندگي

جديدي آغاز كنند، اما در واقع خود را قربانيان كارگزاران دولتي مي‌بينند.

اما حتي در جاهايي كه برنامه اصلاحات قرين موفقيت بوده، مشكلات جديدي به وجود آمده است .فرزندان

روستاييان از طريق باسوادي و اصلاحات ارضي به ابزاري دست يافته‌اند كه به آنها امكان مي‌دهد بيشتر

و به تعداد بيشتري به درون طبقه متوسط راه يابند .يكي از عميق‌ترين پيامدهاي ناخواسته انقلاب سفيد رشد

شتابان طبقه متوسط حرفه‌اي است .اين دقيقا همان طبقه‌اي است كه الگوهاي سنتي را مورد تهديد قرار

مي‌دهد و دقيقا همين طبقه است كه بايد اين برنامه اصلاحات انفجاري را كنترل و هدايت كند .به اين ترتيب

معمايي كه نخبگان سياسي ايران با آن روبه‌‌رو هستند درست در ذات همان برنامه اصلاحاتي قرار دارد

كه آنها براي تقويت نظام سنتي به وجود آوردند.

نخست اينكه نخبگان براي به اجرا درآوردن و كنترل اصلاحات، نيازمند مشاركت و تعهد همان طبقه‌اي

هستند كه آنها را تهديد مي‌كند، دوم آنكه بسياري از كشاورزاني كه از اين اصلاحات منتفع مي‌شوند به

سمت طبقه متوسط حرفه‌اي در حال گسترش تحرك مي‌يابند و در اينجا است كه سطح جديدي از انتقادات و

تقاضاها پيدا مي‌شود. جبر زمانه اجتناب‌ناپذير بودن تفوق طبقه متوسط حرفه‌اي را آشكار مي‌سازد.

آخرين پيامد ناخواسته سياست محمدرضاشاه و نخبگان سياسي ايران به تلاش خاصي براي وارد كردن اين

طبقه جديد به درون شبكه قديمي الگوهاي قدرت مربوط مي‌شود .تاثير شكاف‌هايي را كه درون طبقه

متوسط حرفه‌اي به وجود آمده و تشديد شده است مي‌توان پس از گذشت مدت زماني طولاني از دستيابي

اين طبقه به قدرت سياسي احساس كرد اين امر مطمئنا باعث پيچيدگي مبارزه‌اي مي‌شود كه اعضاي

خاصي از طبقه جديد به منظور ساختن الگوها و فرآيندهايي براي آماده‌ ساختن جامعه ايران در برخورد با

چالش مستمر تغيير اجتماعي به آن وارد خواهند شد.

تجربه ايران نشان داده است كه سطح طبقه، اهميت زيادي در سياست تغيير اجتماعي و سياست حفظ و تغيير

نظام دارد .همچنين اين واقعيت كه شخصيت‌ها، نخبگان و گروه‌ها از درون طبقات اجتماعي سر بر

مي‌آورند، داراي اهميت است و تبيين‌‌كننده بخشي از پيوندهايي است كه بين فرد، گروه و روابط طبقاتي

وجود دارد .طبقات نماينده تجربه جمعي و رايج در روابط قدرت هستند و اعضاي هر طبقه به همين

روش‌ها از اين قدرت براي درگير شدن با تغيير استفاده كرده‌اند.

طبقات به ويژه نماينده نيروهايي قدرتمند هستند؛ زيرا جامعه نيازمند تعهد و مشاركت گسترده به منظور

برخورد با چالش‌هاي شديد تغيير است .تغيير روابط طبقاتي امري دشوارتر است و بخشي از آن به اين

دليل است كه طبقات از مجموعه بزرگي از افراد تشكيل يافته‌اند، اما در عين حال از نو بافتن و بازسازي

اين روابط در زماني كه دستخوش دگرگوني شده دشوارتر است.

چالش با نظامي سنتي كه داراي روابط طبقاتي از هم گسيخته است نيازمند سياست اساسا متفاوتي از سوي

كساني است كه در صدد حفظ الگوهاي سنتي هستند .درست همان گونه كه ترفندها و حيلت‌انديشي‌هاي

شخصيت‌ها به ندرت باعث تغييري بنيادين در الگوهاي طبقاتي مي‌شود، اين امر نمي‌تواند روابط طبقاتي

را نيز حفظ كند .از هم گسيختن پيوندها در سطح طبقاتي نماينده تهديدي است كه بايد در همان سطح به آن

پرداخت.

با وجود اين، ولو اينكه تلاشي در قالب طبقه صورت گيرد، احتمال چنداني وجود ندارد كه بتوان گسستي را

كه در روابط طبقاتي پيش آمده است به گونه‌اي درمان كرد كه الگوهاي موجود حفظ شوند .بيشتر علت اين

امر در اين است كه يك سياست حفظ [نظام موجود ]در مقابل تقاضا براي تغيير در بردارنده پيامدهاي

ناخواسته متعددي است .اين مطلب به ويژه در وضعيت‌هايي صدق مي‌كند كه اين سياست حول محور و

عليه طبقاتي باشد كه از ايجاد ارتباط براساس روابط سنتي امتناع مي‌ورزند .سياست حفظ نظام در جهاني

به سرعت در حال تغيير امري مخاطره‌آميز و پرهزينه است .ارتجاعي‌ترين و دوام‌آورترين الگوها به

ناچار تحت‌فشار نيروهاي اجتماعي جديد فرو مي‌ريزند .در ايران، گروه‌ها و طبقات جديد در فرآيند به

چالش كشيدن الگوهاي سنتي سياست قرار دارند.

پوریا بصیری بازدید : 304 یکشنبه 27 دی 1394 نظرات (0)

 

 

 

 

وضع اقتصادی مردم در زمان شاه بیشتر بود یا این انقلاب (اکنون) بدون در نظر گرفتن مسائل رادیکال! می خواهم مقایسه ای داشته باشم بین این زمان و آن زمان چون خیلی ها حسرت زمان شاه رو میخورند.

در یک مقایسه دقیق و علمی لازم است در موارد متعدد و با استفاده از آمارها و شاخص های صحیح و با در نظر گرفتن الگوی علمی سنجش موفقیت یک نظام (کارآمدی نظام = اهداف + امکانات + موانع(به تحلیل و ارزیابی پرداخته شود ، در ادامه تلاش می نمائیم تا برخی از مهمترین را مورد تحلیل و ارزیابی قرار دهیم :
یکی از نکاتی که در قضاوت افراد نسبت به وضع موجود تاثیر منفی بر جای گذاشته ، ارزانی قبل از انقلاب و گرانی بعد از انقلاب است . این مسئله از دو جهت باید مورد توجه قرار گیرد .

الف)از جهت سیاست های اقتصادی توسعه ای کشور ، این سوال مطرح می شود که چرا قبل از انقلاب ، قیمت کالاها ارزان بوده و بعد انقلاب گران شده است ؟ بررسی ها نشان می دهد یکی از عمده ترین دلایل این امر ، اعمال تعرفه های گمرکی پایین از سوی دولت نسبت به کالاهای وارداتی خارجی در قبل از انقلاب و افزایش این تعرفه ها بعداز انقلاب بوده است . به عبارت دیگر در نتیجه اعمال تعرفه های گمرکی پایین ، کالاهای خارجی به وفور و با قیمت بسیار نازل در بازار یافت می شد این سیاست اقتصادی نامناسب ، در جهت تضعیف تولیدات داخلی ، افزایش وابستگی اقتصادی کشور به قدرت های صنعتی و تامین بازار برای آنان بوده است زیرا در چنین شرایطی تولید کننده نوپا و کم تجربه داخلی امکان رقابت با تولید کننده توانمند و مجرب خارجی را نمی یابد و به سهولت از صحنه رقابت خارج می شود و حضور در عرصه تولید را مقرون به صرف نمی یابد .
به همین جهت است که ارزانی کالاها (به معنای عرفی آن ) یکی از بزرگ ترین موانع رشد و توسعه اقتصادی در جوامع ، به خصوص در جوامع در حال در حال توسعه تلقی می شود ؛ ارزانی غیر معقول ، موجب تضعیف موقعیت تولید کننده و در نهایت ، تضعیف تولیدات داخلی می شود . از همین رو در اکثر کشورهای پیشرفته اقتصادی ،گرانی وجود دارد . برای مثال ،بانک جهانی برای چندمین بار ، توکیو پایتخت ژاپن را به عنوان گران ترین شهر جهان اعلام کرده است حتی در این کشورها گاه با ارزانی مبارزه نیز می شود ، زیرا با واقعی شدن قیمتهاست که می توان از تولید کننده داخلی حمایت کرد و حمایت از تولیدکننده داخلی نیز در نهایت تامین منافع مصرف کننده داخلی را به همراه دارد .

ب) این مسئله از جهت قدرت خرید اکثریت افراد جامعه نیز قابل تامل و توجه است . بسیار می شنویم که گفته می شود در گذشته مثلا قیمت گوشت فلان مقدار بوده با قیمت تخم مرغ چنان بود و درمقایسه با قیمت های کنونی که بسیار افزایش یاقته در این گونه نتیجه گیری می شود که چون قدرت خرید مردم کاهش یافته ، وضعیت معیشت مردم بدتر شده است ؛
در پاسخ باید توجه کرد که هم ، مشاهده عینی وضعیت جامعه و هم آمارها ، نشان از بهتر شدن نسبی وضعیت معیشت اکثریت افراد جامعه دارد . به عبارت دیگر ، درست است که در گذشته قیمت ها پایین بوده ولی قدرت خرید مردم بسیار پایین تر از آن بوده است آمارها و بررسی های رسمی و غیر رسمی گویای آن است که به غیر برخی اقشار جامعه ؛ اکثر مردم به خصوص صاحبان مشاغل آزاد از وضعیت معیشتی مناسب تری نسبت به قبل از انقلاب برخودار می باشند . لکن به دلایل متعددی همچون تغییر الگوی زندگی (الگوی مسکن ، خوراک ، پوشاک و لوازم منزل(و به تبع آن ، افزایش سطح انتظار آنها از زندگی ، ابراز نارضایتی و احساس محرومیت در آنان افزایش یافته است .
به عنوان مثال امروزه الگوی مسکن عموم مردم نسبت به قبل تر از انقلاب و سال های اول انقلاب تغییر یافته است . در گذشته اکثر خانواده ها گسترده بودند ، اما اکنون هسته ای شده اند . مثلا در گذشته اگر عروس یا دامادی به خانواده اضافه می شد ، در یکی از اتاق های همان خانه جای میگرفت ؛ اما اکنون عموماً زوج های جوان به زندگی در مسکن مستقل روی می آورند .
در خصوص الگوی خوراک نیز شاهد تغییرات اساسی در جامعه خودمان در سال های اخیر هستیم . در حدود ۳۰ سال پیش ، قوت غالب خانواده های ایرانی نان بوده و برنج غذای اعیانی محسوب میشده در حالی که امروز الگوی خوراک اکثریت جامعه تغییر یافته و عموما برنج در غذای روزانه آنان جایگاه خاصی پیدا کرده است.
آمارهای جهانی نیز گویای بهتر شدن وضعیت رفاه مردم ما در سالهای پس از انقلاب است . بر اساس آمار بانک جهانی ، ۴۶ درصد مردم ایران در سال ۱۳۵۶ زیر خط فقر بودند ؛ اما این رقم در سال ۱۳۷۸ به ۱۶ درصد کاهش یافته یعنی بیش از ۸/۲ برابر وضعیت رفاه جامعه بهتر شده است ؛ البته در این خصوص مباحث فراوان دیگری قابل طرح است که پرداختن به آنها در این مجال نمیگنجد.

* عوامل دخیل در قضاوت منفی افراد نسبت به وضع موجود:
سوالی که در اینجا مطرح میشود این است که چرا با وجود این دستاوردها و تلاش های غیرقابل انکار از سوی کارگزاران نظام جمهوری اسلامی،  عده ای از مردم و حتی نخبگان از وضعیت موجود اظهار نارضایتی میکنند؟
در پاسخ باید گفت که عوامل متعددی در این قضاوت منفی دخیل بوده است. از جمله:
۱٫تغییر الگوی مصرف جامعه و بهتر شدن نسبی سطح زندگی مردم، به خصوص از دهه دوم انقلاب به بعد، که به تدریج باعث افزایش سطح انتظارات آنان از زندگی شده است.
۲٫افزایش چشمگیر سطح آگاهی های اجتماعی و اقتصادی افراد جامعه پس از انقلاب و در نتیجه، آرمانگرایی و توجه بیشتر آنان به نقاط ضعف و نارسایی های وضع موجود به جای توجه به نقاط قوت آن.
۳٫ترویج و حاکمیت فرهنگ نادرست اجتماعی در جامعه در سال های اخیر، به صورتی که افراد، رفع تمامی مشکلات را تنها از حکومت و دولت- آن هم در کوتاه مدت- انتظار دارند.
۴٫انعکاس نیافتن مناسب دستاوردها و عدم ارائه آمارهای دقیق، شفاف و تطبیقی از ابعاد اقدامات و تلاشهای صورت پذیرفته از سوی کارگزاران نظام جمهوری اسلامی، به خصوص در مقایسه با قبل از انقلاب و کشورهای منطقه.
۵٫عدم اطلاع رسانی مناسب به مردم در خصوص مشکلات موجود از جمله کاهش شدید درآمد سرانه نفتی کشور و ورود خسارت های هنگفت به دلیل جنگ تحمیلی که در کاهش توان و عملکرد کارگزاران نظام و کارآمدی آنان بسیار موثر بوده است.
۶٫توجیه نکردن مردم در خصوص سیاست های اقتصادی دولت (همچون واقعی کردن قیمتها) که در نگاه آنان، بی توجهی دولت به مشکلات مردم، تداعی شده است. (که البته این سه عامل اخیر به تنهایی بیانگر ابعادی از ناکارآمدی کارگزاران نظام – در تبیین عملکرد و توجیه وضعیت فراروی نظام- میباشد
۷٫فضاسازی و فعالیت گسترده تبلیغاتی مخالفان داخلی و خارجی نظام در سیاهنمایی وضع موجود و بزرگنمایی مشکلات.
۸٫افزایش سطح توقعات و مطالبات جمعیت روستایی کشور تحت تاثیر رسانه ها و برنامه های تلویزیونی و بالا رفتن سطح معلومات و ارتباطات فراگیر آنان با شهرها.
۹٫جوان بودن جمعیت کشور- ۶۰ درصد جمعیت زیر ۳۰ سال- که ایجاد نیاز روزافزون جهت تخصیص بودجه و امکانات در حوزه های آموزشی و تحصیلی- تفریحی و رفاهی، مسکن و به ویژه اشتغال و ازدواج را به دنبال دارد.
آنچه باعث تاسف میشود این است که امروزه به هنگام اظهارنظر درباره وضع موجود کشور، جدا از برخی تحلیل های مغرضانه و جهت دار دشمنان، بخشی از تحلیلها و قضاوتهای دوستان نیز منصفانه و واقعبینانه ارائه نمیشود. موارد منفی بزرگنمایی شده و بسیاری از اقدامات و دستاوردهای مثبت نادیده گرفته میشود؛ حتی تلاش جهت دار و معنی داری در خصوص القای این نکته به مردم و بخش بزرگی از فرهیختگان و خواص جامعه صورت میگیرد تا وضعیت اقتصادی و درجه توسعه یافتگی کشور حتی در مقایسه با قبل از انقلاب نیز بدتر نشان داده شود ولی تامل واقع بینانه و تحلیل علمی تحولات پس از انقلاب، به وضوح نشان میدهد که با توجه به شرایط و محدودیت های موجود، جمهوری اسلامی در مدت عمر خود توانسته ضمن مقاومت در برابر فشارها و تجاوزات بیگانگان، در اصلاح و بهبود وضعیت معیشتی و اجتماعی مردم خود نیز توفیقات فراوانی به دست آورد.
و البته پرداختن به اقدامات مثبت نظام، به معنی نفی یا نادیده گرفتن معضلات و نواقص موجود نیز نمیباشد. مشکلات موجود، اکثرا محسوس و مشهود برای عموم مردم است اما ممکن است نگاه و ذهنیت آنها تنها از زاویه کمبودها و نواقص شکل گرفته باشد، بنابراین، در این بحث، سعی گردید به منظور تعدیل و تصحیح نگرش افراد نسبت به وضع موجود، تلاشها و اقدامات انجام گرفته، مدنظر قرار گیرد و مواردی که لازم است جهت قضاوت منصفانه لحاظ گردد، بیان شود.
در عین حال باید اذعان کرد که اگر مقصود و تعریف ما از کارآمدی، «تخصیص بهینه امکانات در جهت دستیابی به اهداف تعیین شده از سوی انقلاب و نظام جمهوری اسلامی برای تحقق الگوی مطلوب از یک جامعه دینی، انقلابی و انسانی برخوردار از حداکثر مواهب مادی و معنوی» باشد، در این صورت، قطعا تا تحقق آن آرمان مطلوب و مدینه فاضله، فاصلهای بسیار داریم و ضروری است برای رسیدن به آن وضعیت، ضمن نقد وضع موجود به علتیابی مشکلات و بررسی دلایل عدم تحقق برخی از اهداف و آرمانها بپردازیم و با ارائه راهکارها و پیشنهادها جهت رفع آنها اقدام کنیم .

خدمات و فعالیت های نظام جمهوری اسلامی در ابعاد داخلی، گستره بسیار وسیعی دارد و می توان آنها را به چند حوزه تقسیم کرد که عبارت اند از:
۱_ خدمات و دستاورد های نظام در حوزه اقتصادی
۲_ خدمات و دستاوردهای نظام در حوزه فرهنگی، علمی و اجتماعی
۳_ خدمات و دستاوردهای نظام در حوزه سیاسی

در ادامه ی بحث به گوشه ای از خدمات بیشمار اشاره میکنیم.

 

 

1_ خدمات و دستاوردها ی نظام در حوزه ی اقتصادی

با اینکه ملموس ترین و گسترده ترین فعالیت های نظارت جمهوری اسلامی در حوزه اقتصادی است، امّا نظام تبلیغاتی کشور نتوانست آن را به طور شایسته ای به افکار عمومی منعکس کند. مطالعه آمار و ارقام این فعالیت ها مؤید این نکته است:
1-1- نفت
صنعت نفت ایران نسبت به پیش از پیروزی انقلاب اسلامی با تحول عظیمی همراه بوده است؛ زیرا اکنون ایران اسلامی مالک منابع نفتی خود است و کارشناسان ایرانی مدیریت اجرایی عملیات صنعت نفت را در همه بخش ها اعم از: اکتشاف، حفاری، بهره برداری، ‌صادرات، پالایش و انتقال بر عهده دارند؛ این امر در حالی است که این صنعت پیش از انقلاب به طور کامل وابسته بود.
از طرف دیگر، فعالیت های اکتشافی صنعت نفت پس از پیروزی انقلاب با جهش چشمگیری همراه بوده است.
1-2- گاز
حجم ذخایر گاز طبیعی شناسایی شده ایران در آغاز سال ۱۳۸۵ حدود ۶/۲۶ تریلیون متر برآورد شد که این میزان معادل ۱۷% از کل ذخایر جهان و ۷/۴۷% از ذخایر منطقه خاورمیانه است.
پیش از پیروزی انقلاب اسلامی تنها پنج شهر، نعمت گاز داشتند؛ در حالی که اکنون نه تنها بیشتر مناطق شهری کشور از این نعمت بهره مندند، بلکه در مناطق روستایی نیز از این نعمت خدادادی به کشور استفاده می گردد.
طبق آخرین آمار مرکز آمار کشور در پایان سال ۱۳۸۵، میزان استخراج گاز معادل ۴۶۴میلیون مترمکعب در روز بوده است. همچنین تا پایان آن سال، از مجموع ۱۰۱۶شهر کشور، ‌۶۱۵ شهر (۶۱%) گازرسانی شد و ۸۲ شهر در حال گازرسانی بوده است.
1-3- پتروشیمی
میزان تولیدات پتروشیمی در سال ۱۳۵۷، ۷/۴ میلیون تن بود که با وجود تخریب آن به دست رژیم بعثی عراق در جنگ تحمیلی، طبق آمارهای موثق درآمد کشور از این راه، از صادرات گاز به بیش از ۷ میلیارد دلار در سال ۸۴ ‌رسیده است.
1-4- فناوری هسته ای و انرژی هسته ای
جمهوری اسلامی به رغم تحریم های شدید امریکا و فشار به کشورهای دیگر برای نداشتن همکاری در طرح هسته ای ایران، توانست چرخه سوخت هسته ای را با دستان دانشمندان داخلی به صورت چشمگیری افزایش دهد تا جایی که تعجب جهانیان را برانگیزد. در این خصوص، نظام جمهوری اسلامی توانست با کشف و استخراج اورانیوم طبیعی در یزد و فناوری آن در اردکان یزد و سپس تبدیل آن به سه ماده: «هگزا فلوراید اورانیوم، «اکسید اورانیوم» و «تترا فلوراید اورانیوم» را در «پایگاه هسته‌ای اصفهان»، بزرگترین گام های چرخه سوخت هسته ای بردارد و سپس با تأسیس پایگاه در «نطنز» با استفاده از دستگاههای سانتریفوژ به غنی سازی اورانیوم دست یابد. این امر، ایران را به ردیف دهمین کشور با فناوری هسته ای ارتقا داده است.
همچنین، طراحی رئاکتور آب سنگین در اراک و به مرحله نهایی رسیدن نیروگاه اتمی در بوشهر، گام های دیگری بود که نشان داد مدیریت انقلابی نظام جمهوری اسلامی را به کشوری پیشرفته تبدیل می کند.
1-5- برق
برق رسانی را می توان یکی از افتخارآمیزترین فعالیت های اقتصادی ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی قلمداد کرد.
پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و در اوج فعالیت های رژیم طاغوت، تنها ۱/۳ میلیون مشترک برق – اعم از خانگی، عمومی، صنعتی و کشاورزی – وجود داشت؛ این در حالی است که هم اکنون حتی بسیاری از روستاهای کشور و دورترین مناطق از نعمت برق است.
میزان تولید ناخالص برق کشور در پایان سال ۱۳۸۵، بیش از ۱۹۲ میلیارد کیلووات ساعت بود و تاکنون بیش از ۵۰ هزار روستا در کشور از نعمت برق برخوردار شدند. همچنین، تعداد مشترکان برق مؤسسه های تابع وزارت نیرو در این سال، حدود ۲۰۶۲۴ هزار مشترک بوده است.

1-6- صنایع نظامی
ایران که قبل از انقلاب تقریبا تمام تسلیحات نظامی خود را از خارج وارد میکرده در زمره یکی از کشورهای تولید کننده تسلیحات پیشرفته نظامی در جهان قرار گرفته و در کنار کشورهایی چون هند، برزیل و یوگسلاوی مطرح شده است و تولیدات خود را به بیش از ۳۰ کشور جهان صادر میکند. تولید محصولات الکترونیکی و راداری، ادوات و تجهیزات خاص از این جمله است. اکنون ایران در زمینه صنایع زرهی و ساخت انواع نفربر در بین ده کشور برتر دنیا قرار گرفته است. به برخی از اقدامات انجام شده در صنایع نظامی اشاره میکنیم:
ساخت هواپیمای جنگنده آذرخش، طراحی و ساخت لانچر (پرتابکننده) چهار موشکی با قابلیت شلیک همزمان و تکتک، ساخت چرخبال آموزشی و چرخبال دو موتوره، طراحی و ساخت تانک پیشرفته ذوالفقار و راهاندازی خط تولید انبوه آن، ساخت تانک مدرن ، طراحی و ساخت خودرو تانکبر (ببر ۴۰۰)، ساخت انواع شناورها و یدککشها، ساخت زیردریایی و اسکله شناور، ساخت موشک فاتح ۱۱۰ (از موفقترین موشکهای زمین به زمین در جهان) و موشکهای دوربر شهاب (با سرعتی سه برابر موشک اسراییلی)، راهاندازی خطوط تعمیرات اساسی و بازسازی هواپیمای نظامی و خودکفایی در زمینههای ساخت و یا تعمیر بسیاری از تجهیزات و قطعات نظامی که در جنگ الکترونیکی کاربرد دارد.

1-7- صنایع
در بخش صنعت، کشوری که قبل از انقلاب تقریبا تمام کالاهای صنعتی خود را از خارج وارد میکرده و معدود کالاهای ساخت داخلش نیز عموما از کیفیت و مرغوبیت پایینی برخوردار بوده، هم اکنون در بسیاری از زمینه ها به تولیدکننده تبدیل شده و تولیداتش نیز در بسیاری از موارد، از جهت کیفیت و استاندارد، قابل رقابت با مشابه خارجی میباشد و در برخی از صنایع- همچون صنایع ساختمانی- سالهاست که به مرز خودکفایی رسیده است.
جمهوری اسلامی وارث صنعتی است که میزان وابستگی آن به خارج بسیار زیاد بوده به همین سبب، صنایع کشور پس از انقلاب، به دلیل محاصره اقتصادی و تامین نشدن مواد اولیه و واسطه ای، دچار رکود شدید شد. از سوی دیگر، صاحبان و مالکان این صنایع که آنها را با استفاده از اعتبارات بانکی تاسیس کرده بودند، از کشور گریختند.
دولت توانست پس از انقلاب در زمینه کاهش وابستگی شدید به مواد اولیه وارداتی، کالاهای سرمایهای خارجی، تخصصهای فنی و اطلاعات و دانش فنی خارجی- که تهدیدی برای صنعت به شمار میرود- اقدامات در خور توجهی انجام دهد. به همین علت پس از انقلاب اسلامی، ظرفیتهای وسیعی در کشور پدید آمد و تولید مواد اولیه، ایجاد صنایع تبدیلی، صنایع تکمیلی و پر کردن حلقههای مفقوده صنعت جدی گرفته و گامهای بلندی در این راه برداشته شد. تقویت و گسترش صنایع پتروشیمی را میتوان در همین ارتباط ارزیابی کرد. میزان تولیدات پتروشیمی کشور که در سال ۱۳۵۷ حداکثر ۷/۴ میلیون تن بوده در سال ۱۳۸۱ به ۵/۱۲ میلیون تن افزایش یافته است.
امروزه ایران در عرصه صنایع موشکی و مخابراتی به درجهای از پیشرفت رسیده که به توان ساخت ماهواره دست یافته و وارد باشگاه چند کشور محدود پرتاب کننده ماهواره گردیده است. این موفقیت در حالی به دست آمده که ما در زمینه محصولاتی که قابلیت استفاده در صنایع موشکی و الکترونیک نظامی دارند، در تحریم به سر می بریم تا جایی که حتی در برخی مواقع از یا چیپ ساده الکترونیکی به ما ممانعت به عمل میآید.
در زمینه سدسازی امروزه در بین ۳ کشور برتر دنیا قرار داریم؛ به طوری که پس از پیروزی انقلاب حدود ۱۳۰ سد ساخته شده و یا در حال ساخت است. در صنایع کشاورزی، هماکنون، تراکتورهای ساخت ایران به بیش از ۳۰ کشور جهان صادر میشود.
در صنایع نفت و گاز، پروژه صددرصد ایرانی فاز یک منطقه عسلویه به عنوان بزرگترین پروژه نفت و گاز کشور در آبان ۸۳ به بهره برداری رسید که با بهره برداری فازهای دیگر آن سالانه حدود یک میلیارد دلار درآمد نصیب کشور خواهد کرد

1-8- وضعیت روستاها
فقر و نابسامانی جوامع روستایی از مسائل و معضلات مهم و اساسی کشورهای توسعه نیافته و در حال توسعه به شمار میرود. به همین جهت برخلاف رژیم گذشته که تنها به توسعه و آبادانی تهران و شهرهای بزرگ اکتفا میکرد، بعد از پیروزی انقلاب، توجه به روستاها و مناطق محروم کشور برای دولت و برنامهریزان از اولویت خاصی برخوردار شد. در اینجا به بخشی از شاخصهای برخورداری روستاها در سالهای پس از انقلاب اسلامی اشاره میکنیم:
تعداد مراکز بهداشتی و درمانی روستایی در سال ۳۵۷، ۱۵۰۰ واحد بوده که در سال ۱۳۸۱ به ۷۳۴۵ واحد رسیده تعداد خانههای بهداشت از ۲۵۰۰ واحد در سال ۱۳۵۷به ۱۶۵۶۱ واحد در سال ۱۳۸۱ افزایش یافته است.
برقرسانی به روستاها و مناطق محروم و ایجاد تاسیسات زیربنایی از قبیل توسعه شبکه راههای روستایی، مخابرات و… در این مناطق از اقدامات موفقیتآمیز پس از انقلاب به شمار میرود.
تعداد روستاهای برخوردار از برق از ۴۳۲۷ روستا در سال ۱۳۵۷ به ۴۵۳۵۹ روستا- بیش از ۱۰ برابر – در سال ۱۳۸۰ افزایش یافته است. همچنین طی دوره ۱۳۵۷- ۱۳۱۷تنها ۸۰۰۰ کیلومتر راه روستایی کشیده شده بود. اما این رقم بعد از انقلاب به ۸۶۰۰۰ کیلومتر رسیده است (بیش از ۱۰ برابر در مدتی تقریبا ۱۰ ساله). تعداد روستاهای بهرهمند از شبکه مخابرات از ۳۱۲ روستا در سال ۱۳۵۷ به ۱۰۴۲۹ روستا در سال ۱۳۷۴- بیش از ۳۰ برابر- افزایش یافته. تعداد واحدهای پستی روستایی هم از ۱۸۰ واحد در سال ۱۳۵۷ به ۴۹۱۲ واحد در سال ۱۳۷۴- بیش از ۲۵ برابر- رسیده است.

1-9- کشاورزی و دامداری
بخش کشاورزی از مهمترین و استراتژیکترین بخشهای اقتصادی کشور است. در حیطه کشاورزی و دامداری، طبق آمار رسمی دولت در سال ۱۳۵۶، دولت فقط توانایی تامین مواد غذایی مردم خود برای ۳۳ روز در سال را داشت و مجبور بود باقی مواد غذایی را از خارج وارد کند. برای مثال مرغ را از فرانسه، تخممرغ را از اسرائیل، سیب را از لبنان، پنیر را از دانمارک و… وارد میکرد؛ هماکنون کشورمان به رغم دو برابر شدن جمعیت، به مرز خودکفایی رسیده است؛ به گونهای که با توجه به اینکه تولید گندم در سال ۱۳۵۶، ۱/۵ میلیون تن بوده و کشور ما سالها از بزرگترین واردکنندههای گندم در دنیا محسوب میشده در سال ۸۳ با تولید بیش از ۱۴ میلیون تن- بعد از چهل و اندی سال- توانست به خودکفایی در عرصه این محصول استراتژیک دست یابد.
میزان تولید شلتوک برنج در سال ۱۳۵۶، معادل ۱/۱ میلیون تن بود. این رقم در سال ۱۳۷۹ به ۷/۲ میلیون تن افزایش یافت. تولید جو از ۹۰۰ هزار تن به ۳/۳ میلیون تن و سبزیجات و محصولات جالیزی از ۷/۲ میلیون تن به ۱۵ میلیون تن رسید. در بخش دام نیز رشد قابل توجهی در تولید پدید آمده است؛ به گونهای که تولید تخممرغ از ۲۱۵ هزار تن به در سال ۱۳۵۶ به ۵۵۵ هزار تن در سال ۱۳۸۱ افزایش یافته است. تولید گوشت مرغ، از ۶۳ هزار تن به ۷۲۴ هزار تن، گوشت قرمز از ۵۸۷ هزار تن به ۹۴۷ هزار تن، عسل از ۶ هزار تن به ۲۸ هزار تن و شیر خام از ۶۲۰/۲ میلیون تن به ۸۷۷/۵ میلیون تن رسیده است.
براساس گزارش سازمان خواروبار کشاورزی سازمان ملل متحد،- فائو- ایران در سال ۲۰۰۴ رتبه نخست صادرات کشاورزی را در میان کشورهای خاورمیانه کسب کرده است.

1-10- آب
در سال ۱۳۵۷ میزان تولید آب ۵/۱ میلیارد مترمکعب و تعداد انشعاب ۷/۲ میلیون بود، امّا این رقم در سال ۱۳۷۷ به ۹۷۶/۳ میلیارد مترمکعب و ۷ میلیون فقره انشعاب افزایش یافت.
آمارها در پایان سال نشان می دهد که انشعاب آب ۶۵۰ شهر را در پوشش قرار داده است؛ یعنی ۴۳ میلیون نفر در پوشش مصرف آب شهری و روستایی قرار گرفته اند.
در سال ۱۳۸۵، بیش از ۵ میلیارد و ۹۴ میلیون مترمکعب آب در مناطق شهری شرکت های آب و فاضلاب شهری و بیش از یک میلیارد مترمکعب آب در مناطق روستایی شرکت های آب و فاضلاب روستایی تولید شده است.
در مناطق شهری، طول شبکه های توزیع آب، حدود ۱۲۰ هزار کیلومتر و تعداد انشعاب آب، بیش از ۱۰ میلیون فقره بوده است.
در مناطق روستایی،‌ طول شبکه های توزیع آب، حدود ۱۲۰ هزار کیلومتر و تعداد انشعاب آب، بیش از ۳ میلیون فقره بوده است.
1-11- توسعه مخابرات و تلفن
آمار دقیق تلفن های کشور در سال ۱۳۵۷، ۸۵۰ هزار شماره بود؛ در حالی که این رقم در مرداد ماه سال ۸۲ بالغ بر ۵۹۹/۱۳ میلیون شماره رسید و تا آخر تابستان امسال بالغ بر ۲۳۴۱۹۵۸۶ شماره بوده است.
تولید تجهیزات مخابراتی تا پیش از انقلاب، تنها به تولید سوئیچ های الکترونیکی EMD و دستگاههای مخابراتی رومیزی و برخی از دستگاههای مخابراتی محدود بود، امّا پس از انقلاب – بخصوص پس از سال ۶۸ – تغییرات شگرفی در فناوری تولید تجهیزات مخابراتی صورت گرفت.
شبکه فیبر نوری یکی از مهمترین تحولات است. در کنار توسعه و گسترش تلفن های واگذارشده تلفن همراه تا مرداد سال ۱۳۸۲ به ۲۵۲۱۶۴۹ خط رسید. این تعداد تا پایان تابستان سال جاری به ۲۰۷۸۶۸۸۰ خط رسید که انتظار می رود تا پایان سال به ۲۶۰۰۰۰۰۰ برسد.
همچنین، راه اندازی شبکه های اطلاع رسانی و اتصال به بزرگراههای اطلاعاتیهمچون: اینترنت – نیز از خدمات انقلاب در بخش مخابرات کشور است.
1-12- تحولات در بخش راه و ترابری
به اعتقاد کارشناسان، پیشرفت در صنعت حمل و نقل کشور، انقلابی در این بخش محسوب می شود؛ زیرا در ۲۵ سال پیش از پیروزی انقلاب ۹۰ هزار کیلومتر راه آسفالتی و شوسه روستایی و ۷۶ هزار کیلومتر جاده و راه اصلی و فرعی در شهرهای گوناگون احداث شد؛ در حالی که در سال ۵۷ مجموع راههای اصلی و فرعی کشور حدود ۳۶ هزار کیلومتر بود.
حال آنکه در پایان سال ۱۳۸۵ مجموع راههای اصلی و فرعی کشور حدود ۱۰۰۷۱۹۸ کیلومتر بوده است.
در شبکه ریلی کشور نیز در حال حاضر ۶۱۰۰ کیلومتر شبکه اصلی و بیش از ۲۰۰۰ کیلومتر شبکه فرعی راه آهن وجود دارد و در واقع به همت متخصصان داخلی سالانه ۶۰۰ کیلومتر راه آهن احداث می شود که در آینده نزدیک به ۱۰۰۰ کیلومتر امکان افزایش دارد و در بخش حمل و نقل هوایی نیز توسعه چشمگیری صورت گرفت. در سال ۸۱ بالغ بر ۲۰ میلیون و ۲۰۰ هزار نفر از طریق فرودگاههای کشور جا به جا شده اند؛ این رقم در سال ۱۳۸۵ به ۲۶۱۱۱۹۲۰ نفر رسیده است. دستیابی متخصصان داخلی به توانایی پیشرفته ترین سطح تعمیر اساسی هواپیماهای پهن پیکر یکی از موارد پیشرفت در صنعت هواپیمایی است.
ساخت هواپیماهای ایران ۱۴۰ با هزینه هر فروند ۵/۸ میلیون دلار و توانایی ساخت ۱۲ فروند در هر سال، نمونه چشمگیری از پیشرفت هایی است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی صورت گرفته است.
ساخت هواپیماهای آموزشی، بالگرد و هواپیماهای بدون سرنشین از هواپیماهای ۴ نفره «فجر-۳» از دیگر عملکردهای سازمان صنایع هواپیمایی است.
تأسیس فرودگاهها در مناطق دورافتاده و محروم کشور از امتیازهای کشور پس از پیروزی انقلاب است.
1-13- میانگین رشد اقتصادی
دستیابی به میانگین رشد اقتصادی بیش از ۴% در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی با وجود فشارهای خارجی، تحریم، جنگ تحمیلی، تنش های منطقه ای و بین المللی و …، موفقیت چشمگیری است. با آنکه برخی از کارشناسان برای کشور در حال توسعه ای همچون ایران، تحصیل رشد اقتصادی سالانه بیش از ۶% برای یک دوره ۲۰ ساله را ضروری قلمداد می کنند تا آثار عقب افتادگی های گذشته جبران شود و مسیر توسعه هموار گردد.
رشد اقتصادی ایران در نخستین برنامه پنج ساله توسعه اقتصادی به حدود ۸% و در برنامه دوم به ۵% رسید.
انتظار می‌رود در چارچوب چشم انداز ۲۰ ساله مقام معظم رهبری، میانگین رشد اقتصادی شش درصدی تحقق یابد؛ البته باید توجه داشت که با وجود پیشرفت های حاصل شده در عرصه های گوناگون علوم و فناوری، کشاورزی، صنعت، خدمات وبرنامه اصلاح ساختار اقتصادی کشور – که از اواسط دهه ۷۰ به بعد به آن بیش از گذشته توجه شده است – همچنان با موانع جدی رو به روست که باید با تدبیری کارشناسانه به رفع آنها همت گمارد.
یکی از آنها، وابستگی شدید اقتصادی ملی به نفت و صادرات آن و دیگری در بخشهای مدیریتی و تصحیح زیرساخت های کلان اقتصادی است که باید بیش از پیش در این زمینه کوشا بود.
دستیابی به آرمان های انقلاب بویژه در بخش اقتصادی، تنها در سایه عزم و بسیج ملی برای جهش صادرات غیرنفتی تحقق می یابد که تضمین کننده توسعه پایدار و حیات اقتصادی و عدالت اجتماعی است.

1-14- جمعیت
جمعیت ایران در سال ۱۳۵۶ بالغ بر ۷/۳۴ میلیون نفر بود. این رقم در سال ۱۳۸۵ به ۷۰۴۹۵۷۸۲ میلیون نفر رسیده است و نظام جمهوری اسلامی توانسته است پاسخگوی این افزایش جمعیت باشد.
اگر تنها به میزان خوراک، پوشاک، مسکن، مدرسه، بیمارستان و حمل و نقل آنها توجه کنیم، درمی یابیم که چه خدمات گسترده ای انجام شده است.
1-15- توزیع درآمد
مطابق آخرین آمارهای مربوط به توزیع درآمد در سالهای ۱۳۵۷-۱۳۵۶، میزان ۱۰% از ثروتمندترین مردم ایران نسبت به ۱۰% فقیرترین آنها به ترتیب ۱۶/۳۲ برابر و ۶۰/۲۴ برابر اختلاف درآمد داشتند که شکاف آن بسیار است، امّا این رقم با اقدام هایی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی صورت گرفت، به ۶۰/۲۰ برابر در سال کاهش یافته است.
با اینکه پس از انقلاب شکاف درآمدی ثروتمندترین فرد با فقیرترین، ۵/۱۱ برابر کمتر شده است و البته این موضوع توفیقی برای انقلاب محسوب می شود، امّا از سوی دیگر، بیانگر این است که هنوز هم شکاف طبقاتی و درآمدی وجود دارد و متأسفانه پس از گذشت ۲۹ سال از پیروزی انقلاب اسلامی به دلیل وجود مشکلات متعدد، هنوز وضعیت توزیع درآمد در کشور مناسب نیست و فشار اصلی این توزیع ناعادلانه درآمد در قالب فقر ـ که بارها مقام معظم رهبری مسئولان را به مبارزه با آن فراخوانده اند ـ به قشر حقوق بگیر و مستضعف جامعه وارد می شود.

 

2_ خدمات و دستاوردهای نظام در حوزه فرهنگی، علمی و اجتماعی

به موازات توسعه در بخش های اقتصادی، در حوزه فرهنگی، علمی و اجتماعی نیز اقدام های شایسته ای پس از پیروزی انقلاب صورت گرفته است که در این مقاله با رعایت اختصار مهمترین آنها را شرح می دهیم:/
2-1- میزان سواد
میزان باسواد جمعیت ۶ ساله و بالاتر کشور، از ۷/۲۸% در سال ۱۳۵۵ به ۵/۷۹% در سال ۱۳۷۵ و به بیش از ۸۰% در سال ۱۳۸۰ رسیده است.
بر اساس نتایج سرشماری عمومی نفوس و مسکن ۱۳۸۵، از میان حدود ۶۴ میلیون نفر جمعیت ۶ ساله و بالاتر کشور، بیش از ۵۴ میلیون نفر باسواد بودند؛ به این ترتیب، میزان باسوادی در کشور بیش از ۸۴%است.
از مجموع باسوادان کشور، ۲۸ میلیون و ۸۳۵ هزار نفر را مردان (۷/۸۸%) و ۲۵ میلیون و ۲۴۷ هزار نفر را زنان (۳/۸۰%) تشکیل داده اند.
همچنین، در آن سال، حدود ۱ میلیون و ۳۴۷ هزار سوادآموز در دوره های مختلف سازمان نهضت سوادآموزی مشغول به تحصیل بوده اند.
همچنین، پیش از پیروزی انقلاب اسلامی (سال تحصیلی ۱۳۵۷-۱۳۵۶) در کل کشور ۷۷۴۵۸۲۵نفر دانش آموز وجود داشت که این رقم در سال تحصیلی ۱۳۸۰-۱۳۷۹ به بالغ بر ۱۸۳۱۴ میلیون نفر افزایش یافته است.
در سال تحصیلی ۱۳۸۶-۱۳۸۵، حدود ۱۵ میلیون نفر دانش آموز در کشور وجود داشت که بیشترین تعداد دانش آموزان، مربوط به دوره ابتدایی با ۵ میلیون و ۸۲۷ هزار نفر دانش‌آموز است.
در این سال تحصیلی، تعداد پذیرفته‌ شدگان مراکز آموزش عالی و دانشگاه آزاد حدود ۶۱۰ هزار نفر بودند که از این تعداد، حدود ۲۸۷ هزار نفر مرد و ۳۲۲ هزار نفر زن بوده اند.
در سال تحصیلی ۱۳۸۶-۱۳۸۵، حدود ۲۸۲۹ هزار نفر در مراکز آموزش عالی، دانشگاه آزاد اسلامی و دانشگاه پیام نور در حال تحصیل بوده اند که نسبت به سال تحصیلی گدشته ۴/۱۸% افزایش داشتند.
همچنین، از این تعداد، ۵۲% را زنان و ۴۸% را مردان تشکیل داده اند. با بررسی این سال تحصیلی، ۷۳۷ هزار نفر (۱/۲۶%) در مقطع کاردانی، ۱۹۱۱ هزار نفر (۶/۶۷%) در مقطع کارشناسی، ۱۱۸ هزار نفر (۱/۴%) در مقطع کارشناسی ارشد و ۶۳هزار نفر (۲/۲%) در مقطع دکترای حرفه ای و تخصصی مشغول به تحصیل بوده اند.
جدول آمار دانش آموزان اعزامی به المپیادهای بین‌المللی و مدال‌های به دست آمده توسط آن‌ها

تعداد افراد اعزامی به المپیادهاتعداد مدال‌های کسب شده
ریاضی فیزیک کامپیوتر شیمی زیست طلا نقره برنز
۲-۲-مبارزه با مواد مخدر
از دیگر موارد قابل اشاره موفقیت بسیار چشمگیر نظام جمهوری اسلامی در مبارزه با مواد مخدر و سوداگران مرگ میباشد. طبق آمارهای بینالمللی بیش از ۸۰درصد مواد مخدر مکشوفه در سطح جهان در مرزهای ایران کشف و منهدم میشود که به همین جهت نیز ایران بارها از سوی مجامع جهانی مورد تقدیر قرار گرفته است و کمیته مبارزه با مواد مخدر سازمان بهداشت جهانی، مرکز آموزش منطقهای خود را ایران قرار داده است. البته باید بالا بودن و بالا رفتن آمار معتادان کشور را یکی از نقاط ضعف عملکرد کارگزاران نظام محسوب کرد.

۲-۳-فرهنگ و هنر
در حوزه هنری و فرهنگی یکی از موارد قابل اشاره، سینمای ایران است که قبل از انقلاب به اعتراف تمام صاحبنظران، به هیچ وجه در دنیا مطرح نبوده و به حساب نمیآمده لکن امروزه، به عنوان سینمایی صاحب سبک و جذاب، در بین ۱۰ سینمای برتر جهان مطرح میباشد. در صنعت دوبلاژ نیز ایران جزء سه کشور برتر دنیاست.
همچنین در این حوزه میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
۱٫رونق چشمگیر صنعت چاپ و نشر و انتشار گسترده مطبوعات و کتب؛
۲٫توسعه گسترده شبکه های صدا و سیما و تولید وسیع برنامه ها خصوصا از سال ۷۳به بعد به گونه ای که از دو شبکه سیما و چند شبکه صدا با ساعات محدود هم اکنون به ده ها شبکه داخلی و خارجی به صورت تمام وقت و شبکه های استانی گسترش یافته است.
۳٫توسعه و گسترش چشمگیر شبکه های خبررسانی و خبرگزاری داخلی و بینالمللی به گونهای که امروزه دیگر ما مجبور نیستیم برای کسب خبر- همانند گذشته- متکی به خبرگزاریهای خارجی همچون: آسوشیتدپرس، رویترز، دویچله وله و امثال آن باشیم

۲-۴-بهداشت و سلامت
یکی از شاخصهای متعارف توسعه یافتگی، کاهش نرخ مرگ و میر کودکان است. طی سالهای اخیر سازمان بهداشت جهانی دو بار ایران را به عنوان موفقترین کشور جهان در کاهش نرخ مرگ و میر کودکان مورد تقدیر قرار داده است. به گونهای که مرگ و میر کودکان زیر یک سال از ۱۱۱ مورد در هر هزار تولد زنده در سال ۱۳۵۶به ۶/۲۸ مورد از هر هزار تولد)( زنده در سال ۱۳۸۱ رسیده به عبارت دیگر بیش از چهار برابر کاهش یافته است.
از ۲۳۷ نفر در هر ۱۰۰ هزار (همچنین کاهش مرگ مادران ناشی از عوارض باروری تولد زنده در سال ۱۳۵۵ به حدود ۳۷ نفر در سال ۱۳۸۰ رسیده یعنی ۵/۶ برابر کاهش یافته است.
از دیگر شاخصها، افزایش سن امید به زندگی است. در نتیجه اقدامات و آموزشهای بهداشتی، اصلیترین شاخص سلامت (سن امید به زندگی) که قبل از انقلاب در حدود ۵۵ سال بوده و در سال ۸۲ به مرز ۴/۷۱ رسیده است براساس آمار دیگری سن امید به زندگی طی ۲۰ سال (۱۳۶۰ تا ۱۳۸۰) ۱۰ سال افزایش یافته، یعنی در مورد مردان از سال ۵۸ به ۶۸ سال و در مورد زنان از ۶۰ سال به ۷۰ سال ارتقا یافته است.
همچنین سازمان بهداشت جهانی، ایران را در سال ۲۰۰۴ به عنوان موفقترین کشور آسیایی در کنترل و مقابله با ایدز معرفی کرد.

۲-۵-سایر موارد
_
پیشرفت کمی و کیفی شبکه های رادیویی و تلویزیونی و تأسیس و راه اندازی شبکه های برون مرزی مانند: شبکه سحر، جام جم و صبا و پرس تی وی و العالم و
_
گسترش مراکز هنری و فرهنگی
_
توسعه و رشد علمی مانند فناوری هسته ای، سلولهای بنیادی جنینی و
_
گسترش تأمین اجتماعی و انواع بیمه های حمایتی

 

3_ خدمات و دستاوردهای نظام در حوزه ی  سیاسی

انقلاب اسلامی در حوزه سیاسی تأثیر و تحولات بسیار مثبتی را بر جای گذاشته است؛ اگر چه این آثار و نتایج مثبت در پشت ابرهای جنجال های سیاسی و تبلیغات رسانه های بیگانه پنهان مانده است، امّا نمی توان آنها را رد و نفی کرد.
انسانها همواره قدر نعمت را در هنگام نبودن آن بیشتر درک می کنند، امّا در عین حال یادآوری و تذکر آن ممکن است همان نتیجه را به ارمغان آورد.
امام عظیم الشأن و به تبع ایشان، مقام معظم رهبری همواره چنین خط مشی هایی داشته اند. در این خصوص نتایج، پیامدها و آثار انقلاب را همانا تحول در نهادهای سیاسی-اجتماعی، آزادی، استقلال، گسترش مشارکت سیاسی و جایگزینی ارزشهای اسلامی و … می‌دانستند.
3-1- استقلال سیاسی
یکی از مهمترین دستاوردهای انقلاب اسلامی، استقلال سیاسی آن است؛ در حالی که رژیم طاغوت به هیچ وجه از استقلال در همه سطوح برخوردار نبود.
همچنین، نظام جمهوری اسلامی در مقایسه با کشورهای منطقه و بسیاری از کشورهای دنیا مستقل‌ترین کشور محسوب می‌شود. سیاست «نه شرقی، نه غربی»، ایران اسلامی را که در دوران معاصر همواره در نفوذ قدرت های استعماری و بیگانه بود، به کشوری نفوذناپذیر و کاملا مستقل تبدیل کرده است.
3-2- قانون اساسی
«
قانون اساسی» یکی از مهمترین دستاوردهای انقلاب اسلامی به شمار می آید. اهمیت این دستاورد از این نظر است که نحوه تعامل مردم و دولت، حقوق شهروندی و نقش مؤثر مردم در اداره حکومت در آن به طور واضح و کامل دیده شده است.
3-3- تحول در نهادهای سیاسی-اجتماعی
در خصوص تحول در نهادهای سیاسی-اجتماعی، حضرت امام بیشترین تأکید را بر پیدایش دولت خدمتگزار به صورت دستاورد عمده انقلاب اسلامی داشتند.
به نظر امام، ایجاد دولتی مردمی – که مظهر اتحاد و همدلی و ملت به شمار می آید – از برکات انقلاب محسوب می شود.
3-4-ولایت فقیه
از آن جایی که اساس نظام بر مبنای ولایت فقیه استوار شده است و با توجه به ویژگی ها و مختصات ولی فقیه، نظام جمهوری اسلامی امکانت خاصی دارد که آن را سایر نظامهای سیاسی ندارند. از همین رو، امام راحل همواره تأکید می کردند که از ولایت فقیه پشتیبانی کنید تا به نظام آسیبی نرسد.
3-5-آزادی
امام راحل، آزادی بیان، قلم، فکر و اندیشه را از دستاوردهای مهم انقلاب می دانستند؛ در حقیقت نیز در هر قضاوت منصفانه در مقایسه با بسیاری از کشورهای دنیا، آزادی در ابعاد گوناگون، از دستاوردهای مهم انقلاب اسلامی است.

3-6- مشارکت سیاسی
یکی دیگر از نتایج انقلاب، مشارکت سیاسی آحاد ملت در همه مسائل کشور است.
مردم ایران پس از انقلاب، همه نهادهای سیاسی را به طور مستقیم تعیین می کنند و شرکت آزادانه مردم در انتخابات و میزان مشارکت آنان – که مردم در انتخابات مختلف داشته اند – بیانگر اهمیت و جایگاه این مسئله در نظام جمهوری اسلامی و شناسایی نقش مردم به صورت سرچشمه قدرت است.
3-7-سایر موارد
_
ایجاد نظام مردم سالاری دینی
_
گسترش گروهها و احزاب سیاسی
_
انتقادپذیری
_
تفکیک قوا
_
رشد سیاسی و آگاهی های عمومی و حضور آنها در صحنه های مختلف
_
برابری همه آحاد ملت (مسئول و غیرمسئول) در برابر قانون
_
گسترش کمی و کیفی حوزه های علمیه و مراکز دینی
_
گسترش نشریات و کتب دینی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منابع

۱-روزنامه کیهان سه شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۶–فرصت ظهور علم ایرانی در عرصه جهانی پیروزی انقلاب اسلامی؛ آغاز تحول در علم و دانش بخش نخست /ایرج نظافتی
۲-سایت www.aftab.ir مقاله دست آوردهای انقلاب نوشته ی : علیرضا تاجریان
۳-www.teletext.irib مقاله دستاورد های انقلاب
۴-www.15khordad.com  مقاله ی انقلاب اسلامی برای ایران چه کرد؟

 

تعداد صفحات : 7

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 33
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 13
  • بازدید ماه : 82
  • بازدید سال : 348
  • بازدید کلی : 12,582