loading...
انقلاب اسلامی
پوریا بصیری بازدید : 108 چهارشنبه 09 دی 1394 نظرات (0)

درس انقلاب اسلامی

اشرف پهلوی در کتاب خاطراتش ضمن بیان رویداد تولدش از احساس بی علاقگی پدر و مادرش به خود صحبت میکند و یاداور میشود که در تمام طول عمر این احساس را با خود همراه داشته است.او در ادامه به بیان زندگی سخت پدرش میپردازد که منجر به ایجاد خصوصیات خاصی در او شده بود که البته این ویژگی ها در نهایت میتوانست شایسته ی یک فرمانده باشد نه بیشتر.

وی وضع ایران را در زمان قاجار بسیار نکبت بار و تحت سلطه ی بیگانگان توصیف میکند و همچنین بسیاری از روحانیون را همدست با قدرتهای خارجی میداند.

اشرف در ادامه پدرش را فردی بی علاقه به سیاست میداند که حتی پس از پادشاهی خود را سرباز ساده میدانست و کم کم به دلیل تسلط نیروهای خارجی از جمله روسیه و برای حمایت از کشور دست به کودتا زد و توانست به نخست وزیری برسد .رضاخان در ادامه طرح نظام جمهوری را باعلمای شیعه مطرح میکند اشرف در این باره مینویسد که علمای شیعه به شدت با نظام جمهوری مخالفت میکنند و طرفدار سرسخت نظام فءودالیته بوده اند و به همین علت رضاخان به عنوان پادشاه پذیرفته میشود.

اشرف از مادرش هم به عنوان زنی مقتدر در آن ایام ایران یاد میکند و نشان ان را هم ایستادگی در برابر رضاخان بیان میکند.سپس در بیاندوره ی کودکی از تنهایی خود سخن میگوید و همچنین از وابستگی و علاقه شدید به همراهی و بازی کردن با برادرش محمدرضا می نویسد و اینکه اغلب اوقات از این کار منع شده است.

ود در باب زندگی در کاخ هم مینویسد که اغلب برای ساعات نهار جمع شده و نهار را با حضور رضاشاه صرف میکردند .

او میگوید: "غذاهای کاخ بنا به سلیقه پدرم بسیار ساده بود و بچه ها حق نداشتند سر میز شام بگویند من این را دوست دارم یا این را دوست ندارم و اینک پدرم از ما میخواست تا مانند شیوه ی غربی (زیرا انها را پیشرفته تر و متمدن تر میدانست) غذا بخوریم."

وی همچنین میگوید: "پدرم در ان ایام اگر خطایی از ما میدید وانمود به عدم اگاهی میکرد." و همین ویژگی باعث میشود تا او از پدرش به عنوان فردی خشن اما با قلبی رءوف یاد کند و در عین حال ذکر کند که این ظاهر پدر باعث شده بود که برای حرف زدن با پدر همیشه حرفهایش را به دقت سبک و سنگین کند.

اشرف خود را متمایل به دنیای مردانه ی ان زمان معرفی میکند و از آنجا که هیچ دوست دختر هم سن و سالی خود نداشته اغلب دوستان برادر را به دوستی می پذیرفته و با آنها به گذران وقت میپرداخته است که از میان آنها فردی به نام مهروز را معرفی میکند و در این رابطه قید میکند که به زودی واسطه های ازدواج0ازدواج محتمل انها را پیش بینی کردند( وی میگوید در آن زمان نامزد کردن بچه ها در خردسالی و حتی در رحم مادر ! به شرط آنکه جنس مخالف هم از کار در بیایند امری عادی بود)

اشرف  در کتاب خود به وابستگی شدیدش به محمدرضا اشاره میکند و از بیماری حصبه که گریبانگیر محمدرضا میشود و درد و رنجی که در ان حین خانواده متحمل میشود یاد میکند.

رفتن محمدرضا به سوییس برای ادامه ی تحصیل باعث میشود تا اشرف به راستی طعم تنهایی را بچشد و البته بفهمد گرچه به برادر بسیار نزدیک است ولی برای ادامه ی زندگی و زنده ماندن نیاز به هویتی مستقل دارد.

وی بعد از مدتی برای دیدار برادر راهی پاریس میشود و ضمن تمجید از پاریس خواستار ماندن و ادامه تحصیل در اروپا میشود که با واکنش تند پدر مواجه می شود.

اشرف پهلوی در رابطه با کشف حجاب در ایران می نویسد:" پدرم برای مرفه و نیرومند کردن ایران نمی توانست زنان (نیمی از جمعیت ایران) را غیرفعال و پشت پرده نگه دارد." و همچنین می گوید :" پدرم همواره از نظر دینی فرد معتقدی بود اما به این نتیجه رسیده بود که بسیاری از اعمالی که به عقب ماندگی ایران کمک می کرده اند بقایای  سنت های اجتماعی اند و پایه ی دینی ندارندو حتی در قرآن حجاب اجباری نیست بلکه قرآن به زنان آموزش می دهد که در پوشیدن لباس و کردارشان متین و معتدل باشند."

او نقش زن ایرانی را در آن زمان بسیار ضعیف جلوه می دهد البته در ادامه به این مطلب می پردازد که این انقلاب اجتماعی(برداشتن حجاب) می بایست آرام شکل میگرفت به همین علت وقتی برادرش به سلطنت رسید استفاده از حجاب را آزاد گذاشت.

اشرف  در مورد ازدواجش اینگونه می نویسد که پدرشبرای او و شمس دو همسر انتخاب می کند فریدون جم و علی قوام- ابتدا قرار بود جم نامزد او باشد ولی با اعلام شمس مبنی بر اینکه جم را بیشتر میپسندد و با توجه به بزرگتر بودن شمس نامزد ها با هم عوض شدند.اشرف نظرش را در رابطه با این موضوع اینگونه بیان می کند :" در یک آن از علی قوام بدم آمد خواه برای اینکه او به اندازه ی فریدون جم نظرم را جلب نکرده بود یا به این دلیل که او را به من تحمیل کرده بودند."

او در این زمان پدرش را پیشگام در تحول می داند که با اراده و تصمیم خود ایران را از قرون وسطی به عصر جدید هدایت می کند و سعی در جدا کردن مسجد و دولت دارد و این موضوع در زمان سلطنت برادرش هم ادامه می یابد.علاوه بر این می گوید که رضاشاه که برایش محرز بود نفوذ و تأثیر روحانیون تا حد زیادی بر پایه یجهل توده های مردم استوار است،طرح آموزش اجباری دوره ی ابتدایی را بنیان نهاد.

ازجمله ی تغییر و تحولات بسیار دوره رضا شاه را که دستاورد غرور آفرین این دوره در این کتاب معرفی می شود تاسیس راه آهن سراسری است. او همچنین مقامت خیره سرانه ی مردم در برابر تغییرات به وجود آمده را حیرت انگیز می بیند.

اشرف در ادامه از ازدواج برادرش محمدرضا با فوزیه سخن می گوید و در ضمن شایعات مبنی بر عدم تفاهم با فوزیه یا سایر همسران برادرش را بی اساس می داند و حتی روابط خود با فوزیه را بسیار دوستانه معرفی می کند.

او در این حین به اوضاع زندگی خود هم اشاره می کند و آنرا سرد معرفی می کند به گونه ای که حتی پس از به دنیا آمدن پسرش شهرام وضع بدتر هم می شود اما با علم به سخت گیری پدرش نسبت به طلاق آنرا تحمل می کند.

در مورد وضعیت جنگ جهانی دوم هم اظهار می کند که :" با اینکه پدرم از هیتلر خوشش نمی آمد و هیچ وقت از او طرفداری نکرد ؛ از دیدن مبارزه طلبی او تا حدی احساس رضایت می کرد . تا اینکه در سال 1941 متفقین که برای عبور از ایر ان نیاز به بهانه داشتند ، کارشناسان فنی آلمانی در ایران را شناسایی کرده و ایران را متهم به همکاری با نازی ها کردند و خواستار اخراج آنها شدند." شاید به این دلیل که می دانستند رضاشاه از این کار اکراه دارد زیرا این کار ایران را از مساعدت های فنی محروم میکرد و این کار بهانه را برای ورود متفقین به ایرا فراهم کرد و سپس زمانیکه در سال 1941 برابر 1320 به ایران حمله کردند رضاشاه خانواده اش را به اصفهان منتقل کرد محمدعلی فروغی را به نخست وزیری پذیرفتاما در نهایت مجبور به کناره گیری ترک کشورشد و پسرش محمد رضا پهلوی به سلطنت رسید.

شرایط ایران این دوره با لشکرکشی کشور های بیگانه  و قحطی های پی در پی و صف های طولانی مردم برای بدست آوردن مایحتاج روزانه توصیف شده است.

او در حمایت سیاست های  برادرش در این دوره می گوید که محمدرضا برای مصونیت ایران از حمله ی کشور های بیگانه مجبور به پیروی ظاهری از سیاست های خارجی بود.

در این بحبوحه در سال 1322 شرایطی پیش می اید که وسایل ارتباطی قطع شد و بعدا معلوم شد که این تمهیدات به مناسبت کنفرانس سران ابر قدرت در تهران انجام شده است و طی آن زمینه ی آشنایی شاه با روزولت فراهم گشت.

در پایان این کنفرانس دو اطلاعیه صادر شد:

1-دولت های متفق کمکهای ایران در تداوم جنگ علیه دشمن مشترک را پذیرفتند.

2-اعلام کردند که با ایران برای حفظ استقلال و تمامیت ارضی هم صدا هستند.که البته ایندستور بعدا توسط دول متفق اجرا نشد

او روز های بعد را با تغییرات فرهنگی مردم به واسطه ی حضور کشور های غربی مانند آمریکا توصیف میکند.

اشرف در این دوران و به واسطه ی دیدار های دوباره با مهر پور دلبسته ی برادر او می شود که این موضوع مورد تایید محمد رضا واقع نمی شود،به همین دلیل آنها تصمیم به فرار می گیرند که البته با فهمیدن این موضوع توسط شاه این نقشه کنترل می شود و ناکام می ماند.

در پی این شکست عاطفی اشرف مدتی همراه با فوزیه به مصر می رود و در آنجا با ملک فاروق برادر فوزیه و پادشاه مصر-آشنا می شود در پی این دیدار ها ملک فاروق به اشرف ابراز عشق می کند که با بی اعتنایی وی روبرو می شود. با این حال او در مصر با احمد شفیق اشنا میشود که بعده ها همسر دوم او می شود.

اشرف در ادامه ی سفرش به قصد دیدن پدر و برادرش علی رضا عازم افریقا می شود .پدرش در همان ابتدا به او گوشزد می کند تا هرچه زودتر به تهران نزد محمدرضا برگردد و او را در امور حکومت یاری کند.

او برادرش علیرضا را هم فردی شبیه به پدر ،شجاع و بخشنده معرفی می کند.( علیرضا ده سال بعد در حین پرواز با هواپیمای شخصی خود بر فراز کوههای البرز به سمت تهران سقوط می کند.)

بازگشت از آفریقا به قاهره با حوادث و مخاطرات بسیاری همراه میشود و باعث می شود که اشرف طعم زندگی روستایی و هیجان انگیز را در طی عبور از چند کشور بچشد.

اشرف همچنین دلیل جدایی فوزیه از برادرش را تحریکات ملک فاروق می داند (زیرا ملک فاروق به دلیل نداشتن فرزند ذکور تمایل به طلاق دادن همسر خود داشته است اما چون تا آن زمان طلاق مرسوم نبوده برای عادی ساختن آن اقدام به تحریک فوزیه جهت جدایی از شاه می گیرد.)

با بازگشت اشرف به تهران و اقدامات او به تشکیل گروه های طرفدار شاه و ورود او به سیاست باعث بروز شایعات بسیاری میشود . به همین سبب اشرف تصمیم میگیرد برای پایان دادن به این شایعات با احمد شفیق ازدواج کند.

اشرف در ادامه با همراهی احمد شفیق تاسیسات رفاهی را راه اندازی می کند که بعده ها به سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی تبدیل می شود .او وضع روستاها را بسیار نا به سامان توصیف کرده و اقدام به ساختن حدود 250 درمانگاه در نقاط دور افتاده کشور می کنند و برای جبران کمبود نیروی بهداشتی شروع به استخدام پزشکان اتریشی و هندی کردند.

در سال 1324 آذربایجان با حمایت حزب توده اعلام خودمختاری کرد که با واکنش شدید شاه همراه شد . بدین منظور اشرف جهت مذاکره با استالین-رهبر حزب توده-راهی روسیه می شود او در حین این سفر روسیه راکشوری جنگ زده توصیف میکند که آثار جنگ هنوز بر در و دیوار شهر وجود دارد.استالین در طی این دیدار ظاهرا ادله ی اشرف را پذیرفته و قول همکاری می دهد(این وعده بعده ها محقق نشد) و در ضمن اشرف را یک وطن پرست واقعی می نامد.

 سر انجام مسءله ی آذربایجان با حمایت آمریکا از ایران و اولتیماتوم آنها به روسیه و در نهایت عقب نشینی روسیه پایان گرفت.

 

درسال 1326  انتخابات مجلس برگزار شد و تمام طرفداران قوام را بر سر آورد و احمد قوام دوباره بر سر کار آمد

به همین دلیل دوباره به نخست وزیری برگزیده شد و این شایعه که اگر قوام اراده کنه می نواند شاه را سرنگون کند قدرت گرفت ولی سر انجام قوام با عدم توانایی در گرفتن رأی اعتماد با دخالت خانواده سلطنتی مجبور به استعفا شد .

اشرف در کتاب خاطراتش آمریکایی ها را معصوم وپاک معرفی میکند و روش آنها برای آمریکایی کردن سایر فرهنگ ها را کمک انها به سایر ملت ها می داند ولی در ضمن اعلام می کند که این روش به این سرعت در کشور هایی مانند ایران باعث سرخوردگی و آزردگی مردم ایران شد.

اشرف در سفرش به آمریکا آنجا را کشوری تجملاتی و مرفه می داند که از خرابی های جنگ جهانی دوم جان سالم بدر برده است و رفتارهای صمیمانه ی سران آمریکا برایش خوشایند است.

وی در مورد مردم امریکا می نویسد که بسیاری از آنها فقط می دانند که کشوری به نام ایران وجود دارد ولی هیچ گونه اطلاعی از ان ندارند.

 

او در مورد بهره برداری نفت ایران توسط انگلستان می نویسد , در ابتدا ایران توان مقابله با دولت انگلیس و اطلاعات لازم برای استخراج نفت خود را نداشت لذا این مسءله منجر به ایجاد شرکت نفت ایران-انگلیس شد.

در سالهای بعد مصدق در عرصه ی نفت ایران ظاهر شد که از دیدگاه اشرف فردی دارای جاذبه ی جادویی بود که توانست حمایت جناح های مختلف را بدست آورده و در مدت زمان کوتاهی نیرومند ترین رهبر ایران شد.

مصدق با نمایندگی مجلس شروع به کار کرد و در دوره رضاشاه به دلیل مخالفت با سیاست های دولت به زندان افتاد .اشرف می گوید مصدق با پادر میانی برادرش نزد پدر آزاد شد.

مصدق در دوره جنگ جهانی دوم به مبارزه علیه کشور های خارجی و دفاع از مردم پرداخت.

اشرف در مورد آیت الله کاشانی هم مینویسد که او طرفدارانی از اوباش و بازاری ها داشت و در دوره ی خودش تقریبا به اندازه ی امام خمینی قدرت و اعتبار داشت.

آیت الله کاشانی در این زمان علیه هژیر (نخست وزیر وقت محمدرضا شاه ) جبهه گرفت که در نهایت منجر به زخمی شدن و مرگ هژیر شد.

در این حال اشرف به گزارش اولین اقدام تروریستی علیه شاه می پردازد که توسطفردی به نام حسین امامی در سال 1328 صورت گرفت و منجر به زخمی شدن محمدرضا شاه گردید.  

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 33
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 1
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 3
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3
  • بازدید ماه : 3
  • بازدید سال : 352
  • بازدید کلی : 12,586