دلايل اختلاف مصدق و كاشاني در ملي شدن صنعت نفت؟
پس از پيروزى قيام سى تير 1330 به رهبرى آيت الله سيد ابوالقاسم كاشانى ، دكتر محمد مصدق علاوه بر نخست وزيرى پست وزارت دفاع را نيز در دست گرفت و زمينه مساعدى فراهم آمد تا بتواند اصلاحات اساسى خود را در زمينه هاى مختلف آغاز كند. مردم نيز كه در تمامى مراحل نقش عظيمى در پيروزيها داشتند با هدايت روحانيت بعد از شروع مجدد صدارت دكتر مصدق از هيچ كوششى فروگذار نكردند و از او پشتيبانى كردند.
انتخابات دوره هفدهم مجلس شوراى ملى ، برگزار، و آيت الله كاشانى از تهران انتخاب و على رغم ميل باطنى به رياست مجلس برگزيده شد. ايشان در اين باره گفته اند: ((چون مقام رياست مجلس به وجهه اينجانب چيزى اضافه نمى كند، بلكه با شائبه هاى سياسى اين شغل بيشتر مرا لكه دار مى سازد؛ توصيه مى نمايم كه از اعضاى فراكسيون نهضت ملى ، شخصى كه شايسته باشد انتخاب كنند. ولى اگر خداى نخواسته فراكسيون نتوانست توافقى پيدا كند و اين عدم توافق امكان بروز اختلافات را بنمايد من حاضرم فداكارى كرده و اين سمت را قبول كنم . اما متاسفم كه بواسطه ضعف مزاج قادر به حضور در مجلس و اداره امور آن نيستم .))
با وجود حمايت مردم و آيت الله كاشانى از دكتر مصدق ، او در صدد توسعه قدرت و نفوذ خود برآمد و موجب تشديد برخوردهاى اختلاف برانگيز شد. در 20 مرداد 1331 لايحه اى را به مجلس فرستاد كه به موجب آن اختيار قانونگذارى را براى شش ماه در خواست كرد. دكتر مصدق براى توجيه خواسته خود، مدعى شد كه چون دولت در صدد انجام كارهاى بزرگ و موثرى است ، پس بايد رئيس دولت اختيارات كافى داشته باشد و اين اختيارات فقط در پيشبرد برنامه هاى سودبخش براى مردم است .
آيت الله كاشانى در عكس العمل به اين لايحه نامه اى به اين شرح نوشت : ((زيان بزرگ اين قانون ناهنجار و نسنجيده در اين است كه اگر قدرتهاى بزرگ خارجى به همدستى قدرتهاى داخلى پرچم مليت ايرانى را واژگون كنند، همين قانون را بر فرق مليون اين مملكت خواهند كوفت و از آن براى سركوبى ، استفاده عظيم خواهند كرد...))
سرانجام مجلس على رغم ميل باطنى موافقت كرد و بعد، لايحه جديدى را براى انتخابات تهيه كردند كه به موجب يكى از بنده هاى آن ، تعداد نمايندگان مجلس از 136 تن به 172 نفر افزايش مى يافت . در صورت تصويب اين لايحه مى بايد 87 نماينده در مجلس حضور داشته باشند، در حالى كه مجلس هفدهم فقط با 79 نفر به كار خود ادامه مى داد. چون تعداد نمايندگان موجود از حد نصاب تعيين شده كمتر بود، تصويب لايحه مزبور عملا به تعطيلى مجلس منجر مى شد.
اختيارات شش ماهه در شرف اتمام بود. مصدق با وجود داشتن اختيارات و حمايت آيت الله كاشانى ، ماده واحده تمديد يكساله اختيارات خود را در 18 دى ماه همان سال با دو فوريت تقديم مجلس كرد. هنگام طرح اين ماده ، آيت الله كاشانى كه در بيمارستان بسترى بود به گروهى از نمايندگان كسبه و اصناف گفتند كه مصدق مرد عمل نيست و تاكيد مصدق بر گرفتن اختيارات ، نقض روشن و آشكار قانون اساسى است ، آيت الله ، پيامى نيز به مجلس ارسال داشت .
مجلس به پيروى و احترام آيت الله كاشانى تعطيل شد و مصدق از فرصت استفاده كرد و با ارسال نامه اى عدم قبول اختيارات را به مثابه راى عدم اعتماد دانست و از اين طريق آيت الله كاشانى و مجلس را در تنگنا قرار داد. آيت الله كاشانى نامه اى ديگر در 30 دى به مصدق نوشت و على رغم ميل باطنى آيت الله دو روز بعد از اين نامه ، لايحه مذكور به تصويب رسيد ولى مصدق سكوت اختيار و حتى به نامه آيت الله نيز پاسخى نداد.
با اين حال ، كاشانى به منظور جلوگيرى از افزايش اختلاف و سوء استفاده نكردن دشمن ، و جهت حل اختلافات ، ملاقات با مصدق را پذيرفت . پس از اين گفتگو اعلاميه اى مشترك به شرح زير منتشر شد:
«... لازم دانستيم به اطلاع عموم هموطنان عزيز برسانيم ما همان طور كه از اوان نهضت ملت ايران همقدم بوده ايم . اكنون هم در راه مشترك ، كه تامين استقلال كشور و سعادت مردم مملكت بر آن استوار مى باشد، همواره مساعى بوده هر يك در انجام وظايف خود در حصول به مقصود، از هيچ گونه همكارى خوددارى نخواهيم داشت ...»
دكتر مصدق با داشتن اختيارات فراوان هر چه را مى خواست به صورت قانون در مى اورد و كافى بود كه امضاى خود را زير آن بگذارد و در حقيقت اصل تفكيك قوا از بين رفته بود.
خارج كردن رهبرى از دست آيت الله كاشانى
روند حوادث ، پس از تصويب اختيارات نشان داد كه هدف از گرفتن اختيارات ، رفع سريعتر نابسامانيهاى مملكت نبوده و عملا مساله نفت تا پايان نخست وزيرى مصدق به تعويق افتاد. نابسامانى اقتصادى كشور مردم را به ستوه آورده و آن اختيارات عملا موجب بروز بحران در كشور شكاف ، چند دستگى بين مجلس و نهايتا فراهم ساختن زمينه انحلال آن شد. يكى از مهمترين پيامدهاى اين حوادث ، بى اعتبار كردن آيت الله كاشانى بود كه در اثر به راه انداختن تبليغات سوء، جنگ روانى گسترده از سوى مزدوران بيگانه و روزنامه هاى وابسته به دولت عليه آيت الله كاشانى بروز كرده بود.
دكتر مصدق بدون توجه به اين نكته كه اگر نقش و رهبرى كاشانى و حمايت روحانيون نبود، هيچ گاه نمى توانست دوباره به پست نخست وزيرى برسد، به پياده نمودن شعار ((جدايى دين از سياست )) پرداخت و دست به دستگيرى و بازداشت روحانيون و نزديكان آيت الله كاشانى زد. عوامل داخلى و خارجى نيز آن چنان شخصيت اين مرد بزرگ و شريف روحانى را لكه دار كردند كه شايد بتوان آن را در تاريخ ايران بى سابقه دانست ، اين همان چيزى بود ه استعمارگران انگليس و آمريكا مايل بودند از طريق مصدق و دوستانش عملى شود.
خروج شاه از ايران مقدمه اى براى كودتا
روز نهم اسفند 1331، بار ديگر دكتر مصدق در صدد اجراى نقشه اى بود تا صحنه را خالى كند. او مى خواست با رفتن شاه از ايران سبب تحريك بعضى از گروه ها شود و با يك كودتاى ساختگى مطابق همان قولى كه هندرسون ، سفير آمريكا به او داده بود، با وجهه ملى كنار برود. او به يقين (يقينا) مى دانست كه با رفتن شاه ، شوراى عاليم سلطنتى تشكيل مى شود و به هر صورت ، دست دربار از امور مملكت كوتاه نمى شود و نخست وزير نمى تواند نظارت و كنترلى بر شاه كه در خارج از ايران به سر مى برد، داشته باشد. اگر واقعا توطئه اى در كار نبود، چطور اين امر را از آيت الله كاشانى كه عهده دار رياست مجلس شوراى ملى بود، مخفى نگه داشتند. زيرا به خوبى مى دانستند كه آيت الله كاشانى نمى گذرد مصدق با اين نقشه ، خود را كنار بكشد.
از اين رو، آيت الله كاشانى به عنوان رئيس مجلس و در جهت حفظ مصالح كشور و با خواهش عده اى از سران مبارز نهضت ، نامه اى به شاه نوشت و در آن گوشزد كرد كه بدون اجازه مجلس ، مملكت را ترك نكند. پس از وقايع نه اسفند، روزنامه هاى دوليت آيت الله كاشانى را به باد تهمت و افترا گرفتند، كارى كه مطابق ميل قدرتهاى بيگانه بود. وى نيز براى روشن كردن اذهان مردم و زدودن شايعات نادرست ، تنها در جلسات مذهبى ، سخنرانى مى كرد و مدعيان آزادى و دموكراسى حق دفاع را از ايشان سلب كرده بودند و سرانجام نيز با بى حرمتى منزل آيت الله را سنگ باران ، و با حمايت پليس بدانجا هجوم بردند و دو نوه وى را به اتهام قتل دستگير و بازداشت كردند.
شايعه همكارى آيت الله كاشانى با سپهبد زاهدى
همزمان با قضيه خروج شاه و مخالفت آيت الله كاشانى با اين اقدام كه منجر به وارد آمدن اتهامات بى اساس به ايشان شد، حادثه ديگرى نيز در شرف وقوع بود.
سپهبد فضل الله زاهدى كه در كابينه مصدق ، وزير كشور بود از پست خود كناره گيرى و بظاهر در جناح مخالف مصدق و در راءس آنان قرار گرفت و به عنوان كانديداى نخست وزيرى معرفى شد و براى اين كه روند جريانات ، طبيعى جلوه كند .روز 6 / 12 / 1331 حكومت نظامى دولت مصدق ، سرلشكر زاهدى را توقيف كرد. هدف اين دستگيرى و بازداشت ، فراهم كردن زمينه و طبيعى جلوه دادن وقايع بود، تا سرانجام زاهدى بر سر كار بيايد و مصدق بدون اين كه از وجهه ملى اش كم شود خود را كنار بكشد. براى سهولت كار، قرار شد اين اقدامات بدون حضور شاه دركشور انجام گيرد؛ ولى آييت الله كاشانى اين توطئه را نيز مانند ديگر توطئه ها با ممانعت كردن از مسافرت شاه از كشور خنثى كرد، به عبارت ديگر همان كارى كه در 28 مرداد 1332 صورت گيرد، بنا بود دراين مقطع تاريخى يصورت گيرد، كه انجام آن ممكن نشد.قضيه پناهنده شدن زاهدى به مجلس ، بزرگترين نمايشى بود كه مى توانست او را معروفتر كند، تا براى اجراى كودتا نظامى آماده شود.
نقشه زيركانه مصدق اين بار هم اجرا نشد و نتوانست از زير بار مسئؤ ليتى كه داشت بگريزد. سرانجام در 29 تير 1332 پس از اين كه نظر دولت و فراكسيون نهضت ملى مبنى بر اتحلال مجلس هفدهم مسلم شد سرلشكر زاهدى با ميانجيگيرى رئيس مجلس از پناهگاه خود خارج شد، بيانگر اين واقعيت است كه مصدق مايل به زندانى كردن زاهدى نبود وتحصن او را در مجلس فقط براى آيت الله كاشانى پيراهن عثمان كرده و براى ايجاد اين ذهنيت كه آيت الله كاشانى با زاهدى ، در جريان كودتا همكارى داشته ، موضوع كانديد نخست وزير شدن زاهدى را از طرف آيت الله كاشانى شايع كردند.
در حقيقت با اين كار دو هدف را دنبال مى كردند: اول اين كه در صدد ايجاد ذهنيت براى مردم ، نسبت به همكارى آيت الله زاهدى بودند و دوم القاى اين نكته كه كاشانى مخالف سرسخت مصدق در همه زمينه هاست .
نامه آيت الله كاشانى به دكتر محمد مصدق در 27 مرداد 1332
يك روز قبل از كودتا آيت الله كاشانى طى نامه اى ، مصدق رااز وقوع كودتا آگاه مى سازد.
«حضرت نخست وزير معظم ، جناب آقاى دكتر مصدق دام اقباله .
عرض مى شود، گرچه امكاناتى براى عرايضم نمانده ، ولى صلاح دين و ملت براى اين خادم اسلام بالاتر از احساسات شخصى است و على رعم غرض ورزيها و بوق كرناى تبليغات شما، خودتان بهتر از هر كس مى دانيد كه هم و غم ، در نگهدارى دولت جنابعالى است ، كه خودتان به بقاى آن مايل نيسند از تجربيات روى كار آمدن قوام و لجبازيهاى اخير، بر من مسلم است كه مى خواهيد مانند سى ام تير كذابى ، يك بار ديگر ملت را تنها گذاشته و قهرمانه برويد.
حرف اينجانب را در خصوص اصرارم در عدم اجراى رفراندوم نشنيديد مرا لكه حيض كرديد. خانه ام را سنگباران و ياران و فرزندانم را زندانى فرموديد و مجلس راكه ترس داشتيد شما را ببرد، بستند و حالا نه مجلس هست و نه تكيه گاهى براى اين ملت گذاشته ايد. زاهدى را كه من با زحمت در مجلس تحت نظر و كنترل نگاه داشته بودم با لطايف الحيل خارج كرديد و حالا همان طور كه واضح بوده درصدد به اصطلاح كودتاست .
اگر نقشه شما نيست ، كه مانند سى ام تير عقب نشينى و به ظاهر قهرمان بمانيد و اگر حدس و نظر من صحيح نيست كه همان طور كه در آخرين ملاقاتم در دزاشيب به شما گفتم و به هندرسون هم گوشزد كردم كه آمريكا ما را در گرفتن نفت از انگليسها كمك كرد و حالا به صورت ملى و دنيا پسندى مى خواهد به دست جنابعالى اين ثروت ما را به چنگ آورد و اگر واقعا با ديپلماسى نمى خواهيد كنار برويد، اين نامه من سندى در تاريخ ملت ايران خواهد بود كه من ، شما را با وجود همه بديهاى خصوصيتان نسبت به خودم ، از وقوع حتمى يك كودتا وسيله زاهدى ، كه مطابق با نقشه خود شماست ، آگاه كردم كه فردا جاى هيچ گونه عذر موجهى نباشد. اگر براستى در اين فكر اشتباه مى كنم ، با اظهار تمايل شما، سيد مصطفى و ناصر خان قشقايى را براى مذاكره خدمت شما مى فرستم . خدا به همه رحم بفرمايد. ايام به كام باد.
سيد ابوالقاسم كاشانى »
جواب سربالاى دكتر مصدق و پيروزى زاهدى
در پاسخ به اين نامه تاريخى ، مصدق تنها به نوشتن اين جمله كوتاه مبادرت نمود:
((موقومه حضرت آقا، بوسيله آقاى حسن آقا سالمى زيارت شد. اينجانب مستظهر به پشتيبانى ملت ايران هستم )) والسلام .
دكتر محمد مصدق
دكتر مصدق كه خود را مستظهر به پشتيبانى ملت مى دانست با اقداماتى از قبيل انحلال مجلس هفدهم ، رفراندم سى تير و... تنها به فكر خويش بود و به قول آيت الله كاشانى اين هدف را تعقيب مى نمود كه قهرمانانه زنده بماند و زمينه هاى لازم را براى كودتا فراهم كرده بود. مصدق با وجود اين كه از فعاليتهاى پشت پرده اطلاع دقيق و كافى داشت و نيز براى جلوگيرى از آن ابزار و قدرت كافى در اختيار داشت ، در عين حال نسبت به فرماندهان واحدهاى ارتش مستقر در تهران اعتماد كرد. وى نه تنها با اطلاع از تمام ماجرا مماشات كرد، حتى پس از شروع كودتا نيز سعى در مبارزه با كودتاچيان نكرد. مصدق حتى به درخواست دوستانش كه اصرار داشتند راديو، خبر كودتا را به مردم اعلام كند و از مردم استمداد بطلبد، توجهى نكرد و با اين كار مخالفت كرد. سرانجام زاهدى با نقشه شوم كودتا، كه توسط سازمان سيا، پس از خروج شاه از ايران طرح ريزى شده بود، موفق شد دولت ملى را از بين بيرد و مصدق فورا خود را تسليم زاهدى كرد و دريك دادگاه به سه سال حبس محكوم شد ؛ اما آيت الله كاشانى به مخالفت خود با زاهدى ادامه داد و علم مبارزه را بلند كرد و ملت را از ياد نبرد و سرانجام دستگير و زندانى شد و پسرش مصطفى نيز در اين راه به شهادت رسيد.
آيت الله كاشانى بعد از كودتاى ننگين 28 مرداد در نامه اى خصوصى ، اوضاع مملكت را چنين تشريح مى نمايد:
((... فساد و تباهى ، وحشتزاست . يك مشت مردم بى سر و پا، به جان ، مال و ناموس ملت مسلط هستند. همان روزهايى كه از آن ترس داشتيم ، رسيده است . مصدق با خودخواهى و لجبازى همه سنگرهاى دفاعى ملت را خرد و نابود كرد شاه كه در دست ما ((موم )) بود، اكنون صدقه سر مصدق يك تازى مى كند. مصطفى را كشت . خواستم خونخواهى كنم ، مرا به زندان روانه كرد. نمى دانم شرح ما وقع را شنيده ايد يا خير؟ در استنطاقى كه كردند گفتند؛ شما محرك قتل رزم آرا هستيد. به مدعى العموم گفتم : اگر مصدق مرا با لجاج ، عناد و يا به دستور خارجى از اثر نينداخته بود، حكم نابودى يك ، يك شما را مى دادم كه مثل زالو خون ملت بيرمق را مى مكيد. در زندان خيلى صدمه خوردم . از اطراف و اكناف ، حتى آقاى بروجردى اقداماتى كردند، وگرنه شاه مى خواست مرا هم نابود كند...
ضعف ، مريضى و ناراحتى شديد از اوضاع مردم ، عنقريب مرا از پاى مى اندازد.
هر چه فرياد زدم كه دست از خودخواهى و تجاوز به قانون ، كه تنها پناهگاه ملت است بردارند، گوش شنوايى نبود. در هر زمان كه مصالح اسلام و ملت در كار بوده ، خود و شخصيتم را فراموش كردم . مگر مى دانستم كه با بوق و كرنايى كه مصدق در اختيار دارد، مخالف او حرف زدن انتحار سياسى است ؟ ولى من اگر سكوت مى كردم ! در مقابل تاريخ اين ملت مسئول بودم . تا ابدالدهر متجاوزين به قانون اساسى اين مردم ، خواهند شنيد كه كسى هم در اين مملكت بوده كه واهمه نداشته و براى دفاع از قانون اساسى كه ارثيه قيمتى مجاهدين مشروطه است ، از اسم و رسم و مقام چشم پوشيده ...))
نامه زير كه از سوى آيت الله كاشانى در تاريخ 1332/11/20 خطاب به رئيس سازمان ملل نگاشته شده است ، بيانگر موضع با قدرت ، اصولى و خير خواهانه ايشان نسبت به ملك و ملت ايران و نيز اوضاع بسيار آشفته ، هرج و مرج و تاريك روزهاى بعد از كودتا است .
جناب آقاى هامراسكيولد دبير كل سازمان ملل متحد
بدين وسيله به اطلاع سازمان ملل متحد كه تنظيم و تصويب كننده حقوق بشر است مى رساند، تا دنياى آزاد بداند كه هيچ وقت وضعيت مملكت ايران به اين اندازه اسف انگيز و دلخراش نبوده و آزادى جز براى خائنين و عمال اجنبيانى كه در صدد تامين منافع استعمارى خود مى باشند وجود ندارد. در اين ايام كه انتخابات مجلسين (شورى و سنا) جريان دارد دولت تمام روزنامه هاى ملى بنام مخالف را توقيف كرده و با كنترل شديد چاپخانه ها بوسيله قواى مسلح امكان انتقاد و نشر حقايق را از قاطبه ملت سلب نموده است و جرائدى كه اكنون متنشر مى شود، تحت سانسور شديد بوده و حتى اجازه ندارند كه خبر قتل و كشتگانى را كه هر روز در كوچه و خيابان به دست مامورين دولت از پا در مى آيند منتشر سازند، و نيز عدم آزادى به حدى است كه مخبرين خبرگزاريهاى خارجى قادر به مخابره جريانات واقعى نبوده و به انواع تضييقات دچار و با تهديد به اخراج از كشور، نمى توانند وظيفه خود را انجام دهند. اكنون جمعى از مليون و آزاديخواهان متدين كه مورد علاقه مردم مى باشند يا در زندان بسر برده ، يا خانه و مسكن آنان تحت نظر پليس و مامورين كارآگاهى مى باشد. در همين شرايط دزدان ، جانيان ، عناصر بد سابقه و نوكران استمار خارجى در كمال وقاحت و به زور سرنيزه به عنوان نماينده ملت به مردم بى پناه اين مملكت تحميل مى شوند.
من باب نمونه انتخابات دو درجه مجلس سنا، در تهران كه توام با تقلب و تزويز و تهديد جريان يافته قابل ذكر است . چه ، علاوه بر آن كه انجمنهاى اصلى و فرعى نظارت انتخابات شامل اشخاص غير معتمد مردم و اكثرا از بستگان كانديدهاى دولتى تشكيل گرديده و قانونا مى بايست راى بطور مخفى و آزاد از طرف اشخاصى با سواد داده شود، ليست كانديداى دولتى ، بوسيله ادارات - موسسات دولتى به كارمندان (كارگران تحميل و آنها را وادار نمودند، بر طبق آن راى دهند و افرادى كه براى دادن راى به حوزه هاى انتخابيه وارد مى شدند راى آنها را اخيرا كنترل و در صورت عدم تطبيق با ليست دولتى قبل از دادن راى بوسيله رجاله و اوباش اجير شده دولتى ، مضروب و مجروح گرديده با كاميون پليس به زندان تحويل مى شدند. نيز تعداد زيادى راى از اشخاص بيسواد يا بدون شناسنامه گرفته شده و همچنين با توجه به ساعات اخذ راى و مجموع آراء موجود در صندوقها مقدار معتنابهى بالغ بر نصف كليه آراء ماخوذه از طرف متصدى مربوطه آراء قلابى به صندوقها وارد گرديده است . با كيفيت مزبور آراء ملى و طبيعى ، كسانى كه توانسته اند با وجود تضييقات و مخاطرات راى خود را بنفع كانديداهاى ملى به صندوق بريزند در موقع شمارش و قرائت آراء از منع حضور مخبرين جرائد و نظار ملى كه در تمام ادوار معمول بوده استفاده كرده و آنها را به حساب كانديدهاى دولتى احصاء و بالنتيجه آنها را حايز اكثريت نمودند.
اين مختصرى از جريانات انتخابات پايتخت مملكت است كه حديث مفصل انتخابات شورى و سناى شهرستانها را مى توان از اين مجمل فهميد.
البته ملل آزاد جهان از خود مى پرسند منظور دولت فعلى از اين همه اعمال ضد انسانى و كشتار مردم آزاديخواه و دانشجويان بيگناه دانشگاه ، كارگران آبادان ، حبس و تبعيد مخالفين رويه حكومت و ضرب و شتم معترضين به سوء جريان انتخابات و اعمال فشار چيست ؟
هدف دولت فعلى اينست كه ، براى تهيه پول به هر وسيله و به هر شرط، جز اخذ عوارض و مالياتهاى قانونى از مالكين عمده و سرمايه داران بزرگ به منظور حفظ مقام و موقعيت خود و خوراندن به دار و دسته دزد و قطاع الطريقى كه از او حمايت مى كنند اقدام نموده تا حكومت منفور تحميلى خود را به بهانه ظاهر فريب مبارزه با كمونيسم ادامه داده و انتخابات مجلسين قانون گذارى را به بهانه ظاهر حقوق ملى و قوانين موجود و سنن مشروطيت در چنان شرايطى كه نظير آن در كشورهاى ديكتاتورى هم ديده نمى شود به انجام رسانده تا با وجوه دريافتى از خارجه و تكيه به سر نيزه سلطه خود را حفظ نمايد و اميدوار باشد كه اعضاى مجلسينى كه انتصاب خود را به عنوان نماينده مردم فقط و فقط مديون مداخلات غير قانونى و بيشرمانه مى دانند از او حمايت نموده و قرار دادهائى را كه براى فروش نفت ايران و تهيه پول منعقد مى سازد و همچنين قوانينى را كه با مباينت با حيثيت و استقلال و آزادى كشور تهيه مى نمايد تصويب كنند.
بديهيست دولت حاضر در چنين شرايط و اوصافى كه تنها با توسل به وسائل غير قانونى به حكومت خود ادامه مى دهد هر قول و قرارى كه بدهد و هر قرار دادى را امضاء كند و يا قوانينى به تصويب برساند به هيچ وجه از طرف ملت ايران رسميت نخواهد داست و هر دولت يا موسسه خارجى كه پولى به اين دولت بپردازد يا اعتبارى برايش باز كند ناگزير بعدا بايد براى استرداد و تسويه حساب خود را با اشخاص طرف بداند.
ملت ايران به خود حق مى دهد به موقع در اولين فرصت ممكنه مرتكبين اين اعمال ضد انسانى و مسببين كشتارهاى دسته جمعى متجاوزين به حقوق اوليه و اساسى خويش را به شديدترين وجهى مجازات نمايد...سيد ابوالقاسم كاشانى
براي آگاهي بيشتر ر.ك:
روزها و رويدادها،مركز فرهنگي تربيتي نور ولايت،انتشارات پيام مهدي(عج)،1379.
رفتارشناسي آمريكا در قبال نهضت ملي، محمد حسين جمشيدي،
حديث پيمانه، حميد پارسانيا،
نهضت روحانيون ايران، علي دواني.
در ادامه جهت آَشنايي بيشتر با تحولات و حوادث تاريخي آن زمان و نحوه عملكرد رهبران نهضت مقاله اي تحت عنوان «تحليلى بر نهضت ملى شدن نفت ايران (29اسفند 1329)(درسها و عبرتها) ؛محمد جمال خليليان » به نقل از مجله معرفت شماره7 آورده مي شود:
مرورى برحوادث پنجاه ساله قبلاز نهضت ملىشدننفت
ايران، در عهد شاهان نالايق قاجار، پس از دو مرحلهشكست در جنگهاى يازده ساله خود با روسيه تزارى و عقدقراردادهاى ننگين و اسارتآور گلستان و تركمنچاى با آن كشور،صحنه رقابت دولتهاى اروپايى بهويژه انگلستان براى گرفتنامتيازات مشابه از سلاطين نالايق قاجار گرديد. در اين ميان،عجيبترين قرارداد، قراردادى بود كه دولت ايران با «بارونژوليوس رويتر» منعقد كرد كه بهموجب آن، امتياز بهرهبردارى واستفاده از كليه جنگلها، نهرها، معادن ذغال سنگ، آهن، مس،سرب، نفت و غيره، بهمدت هفتاد سال به يك ركتخارجىواگذار مىشد و سهم ايران پس از بهرهبردارى 15% از منافعخالص بود. (يعنى سهم صاحب ثروت تقريبا 16 بود) اينقرارداد، به حدى عجيب و باورنكردنى بود كه حتى «لردكرزن» ازسياستمداران مشهور انگلستان و از پايهگذاران سياستاستعمارى آن كشور، در باره اين قرارداد، چنين مىنويسد:«واگذارى كليه منابع صنعتى يك مملكتبهدستخارجى،حقيقتا عجيب و غريب بهنظر مىآيد و حرارت انگليس دوستىدر تهران در هيچ تاريخى تابه اين درجه بالا نرفتهبود.»
در مقابل چنين قراردادى رجال، جاهل و متملق وابسته بهدربار، نامهاى به ناصرالدينشاه نوشته و اظهار داشتند كه درطول دوهزاروپانصد سال تاريخ ايران، چنين قدم بزرگى بهنفعملت ايران برداشته نشدهاست.! ولى با اعتراض و تظاهر مردمسرانجام، شاه مجبور شد صدراعظم، مشيرالدوله را كه نقشبسزايى در عقد اين قرارداد داشت عزل كند و عملا قرارداد«رويتر» بهحالت تعليق درآمد; البته استعمار انگلستان از پاىننشست و بهموجب قرارداد «دارسى» امتياز نفت را بهمدتشصتسال بهدست آورد.(1901 - 1961م)با مشاهده تزلزل،در اركان حكومتى سلسله قاجار و وضع آشفته ايران، انگلستانرضاخان را بهقدرت رسانيد و درصدد برآمد تا با ترويج فرهنگغربى، تحت عنوان تجدد و تمدن، اسلام را كه بزرگترين مانعاستبداد و استعمار بود از سر راه بردارد، تاديگر، مقاومتى دربرابر استعمارگرى آن كشور صورت نگيرد. جالب اينكه خودرضاخان درباره اينكه انگليسيها او را بر سركار آوردهاند وخواهان تمديد مدت اعتبار امتياز نفت جنوب هستند، درحضور هيات هشتنفرى مشاورين خصوصى خود، به اين دونكته اعتراف كردهاست.
حاج ميرزا يحيى دولتآبادى، در كتابخاطراتش در اين باره چنين مىنويسد: «سردار سپه از روىروحيات نظامى، حرفها را صريح و به اصطلاح عوام، پوستكنده مىزند; چنان كه در يكى از جلسههاى مشاوره خصوصىكه در خانه دكتر محمدخان مصدق السلطنه منعقد بود و ازوطنپرستى، صحبتبه ميان آمد، او گفت: مثلا مرا انگليسيانسركار آوردند اما وقتى آمدم، به وطنم خدمت كردم...» و درجاى ديگر مىگويد: «انگليسيان چند مطلب از دولت ايرانمىخواهند، از جمله، تمديد مدت اعتبار امتياز نفت جنوب،معروف به امتياز دارسى ...» (1)
رضاخان ماموريتخود را بهخوبى انجام داد; زيرا پس ازتحكيم پايههاى حكومتخود و مسلط شدن براوضاع، نقاب ازچهره عوامفريبانه خود برگرفت و با لغو قرارداد «دارسى» در سال1312 شمسى قرارداد ديگرى كه بهمراتب، بدتر از قرارداد اولبود با دستيارى تقىزاده و چندنفر ديگر، با دولت انگلستانمنعقد كرد. (قرارداد مشهور به قرارداد 1933) مطابق قرارداد«دارسى» پس از انقضاى مدت قرارداد، كليه تاسيسات شركتنفت كه ميليونها دلار قيمت داشتبه ايران تعلق مىگرفت، ولىرضا خان با انعقاد قرارداد جديد، مانع از اين امر گرديد، علاوهبراين، سى و دو سال، به مدت قرارداد، افزود. سرانجام، باعوض شدن اوضاع و شرايط در جنگ جهانى دوم، در شهريور1320 رضاشاه، بهدست ارباب خود سرنگون شد.
در طولسالهاى حكومت رضاخان، قتلعامهايىچونكشتارفجيع مسجدگوهرشاد و جلوگيرى از ترويج و تعليم احكام دين، كشفحجاب بانوان و شهيدكردن مردان بزرگى، همچون مدرس و بازگذاشتن دست افرادى همچون كسروى در كوبيدن اسلام وروحانيت، همگى بههدف ريشهكن كردن دين از قلوب مردم ونابودى روحانيت صورت گرفت، ولى نفوذ دين در ميان مردممسلمان، بيش از آن بود كه انگلستان مىپنداشت. در نتيجه،علىرغم تصورانگلستان، پس از شهريور 1320 احساسات ضداستعمارى مردم مسلمان بهاوج خود رسيد. دراين شرايط جديد،مجلس دوره چهاردهم، به پيشنهاد دكتر مصدق طرحى را بهتصويب رسانيد كه بهموجب آن، دولتها از مذاكره درباره اعطاىامتيازنفتبه خارجيان منع شده ودرصورتتخلف،به سهتاهشتسال حبس وانفصال ازخدمات دولتى محكوم مىشدند.
مطلبى كه جاى سؤال و تحقيق بيشتر دارد اين است كه درهمان زمان، يكى از نمايندگان مجلس، در جلسه 12 آذر 1323ماده واحدهاى را به مجلس پيشنهاد كرد و خواهان الغاء قرارداد1933 م. در ارتباط با امتياز نفت جنوب گرديد. براى اينكه اينطرح در مجلس مطرح شود، مىبايست پيشنهاد كننده، موافقتعدهاى از نمايندگان را جلب كند، اما وقتى كه طراح، طرح خودرا به دكتر مصدق ارائه داد، وى از امضاى آن خوددارى كرد. (2)
متن آن ماده واحده، پس از ذكر مقدمهاى چنين بود: «... مجلسشوراى ملى ايران، امتياز نفت جنوب را كه در دوره استبداد، بهشركت دارسى واگذار شدهبود و در موقع ديكتاتورى نيز آن راتمديد و تجديد نمودهاند بهموجب اين قانون الغاء مىنمايد.» (3)
البته ممكن است گفته شود: گرچه تصويب طرح پيشنهادىدكتر مصدق در ممنوعيت دادن امتياز جديد، عملا تلاش دولتروسيه را در گرفتن امتياز نفتشمال (باسهم 50 - 50) بهعنوانرقيب دولت انگلستان، خنثى كرد ولى او هنوز شرايط داخلى وخارجى را براى الغاى امتياز نفت جنوب مناسب نمىديد.
سير تحولات قبل و بعد از ملى شدن نفت ايران
پس از افشاگريهاى دكتر مصدق و بعضى ديگر از نمايندگان، درمجلس چهاردهم، حمله به انگلستان، در داخل و خارج ازمجلس ادامه داشت و دولت انگليس نيز در صدد تجديد قراردادنفتبهمنظور تحكيم پايههاى قرارداد سال 1933 بود; زيرا بااعتراف تقى زاده (وزير دارايى زمان رضاخان هنگام انعقادقرارداد 1933 و يكى از امضاء كنندگان آن) در مجلس پانزدهم،مبنى براين كه در امضاى قرارداد مذكور، آلت دستى، بيش نبودهاست و نيز افشاى اين مطلب كه انعقاد و تصويب آن قرارداد، درشرايط خفقان و اختناق صورت گرفتهاست، عملا اين قرارداد درداخل و خارج از ايران، بىاعتبار شدهبود. در همين زمان، يعنىچند روز قبل از حادثه پانزدهم بهمن، آيتالله كاشانى، اعلاميهشديد اللحنى عليه شركت نفت انگليس صادر كرد و عدهاى ازنمايندگان طرح الغاء قرارداد را به مجلس تقديم نمودند، ولىدولت انگلستان كه در صدد تغيير اوضاع بهنفع خودبود، حادثه15بهمن1327 وتيراندازى (ساختگى ياواقعى) به شاه رابهوجود آورد. نقشه طورى طرحريزى شدهبود كه در هر صورت، (چهشاه كشته مىشد ويازنده مىماند) شرايط بهنفع انگلستانتغيير يابد. امابا ناكام ماندن ترور شاه، مزدورانش اين حادثهرامستمسك قرارداده وبه سركوبىآزادى خواهان پرداختند.
آيتالله كاشانى، رهبر روحانى مبارزات سياسى آن روز،شبانه با وضع اهانتآميزى بهوسيله سرتيپ متيندفترى، فرماندار نظامى تهران در منزلشان دستگير و به قلعه فلكالافلاك در خرمآباد و سپس به كرمانشاه منتقل و از آن جا بهلبنان تبعيد گرديد. (4) در اين دوره، مجلس فرمايشى، مؤسسانتشكيل شد و با تغيير قانون اساسى، بعضى اختيارات، از جملهاختيار انحلال مجلس، بهشاه واگذار گرديد و بهمنظور قانونىكردن قرارداد 1933 طرح خائنانهاى موسوم به «قرارداد الحاقىگس - گلشائيان» در اواخر دوره پانزدهم، به مجلس بردهشد، ولىبا نطق طولانى حسين مكى و مقاومت معدودى از نمايندگان،به تصويب نرسيد و دوره پانزدهم مجلس، به پايان رسيد. (5) مبارزات پيگير و شجاعانه ملت ادامه يافت و در اين زمان،عبدالحسين هژير، وزير دربار، بهدست رادمردى شجاع و مؤمناز فدائيان اسلام، بهنام سيدحسين امامى بهقتل رسيد.
در دوره شانزدهم مجلس، جبهه ملى كه بهتازگى اعلامموجوديت كردهبود توانست هشت نفر از نمايندگان خود، ازجمله، دكتر مصدق را به مجلس بفرستد. با انتخاب آيتاللهكاشانى از طرف مردم تهران و تلاش بعضى از علماى بزرگ،نظير مرحوم آيتالله العظمى بروجردى، ايشان در خرداد 1329با استقبال با شكوه و بىنظير مردم تهران (كه در ميان آنان دكترمصدق و نمايندگان جبهه ملى نيز بودند) بهوطن بازگشتند. (6) دريكى از نخستين جلسات مجلس شانزدهم، پيام آيتالله كاشانى،مبنى براعتراض به تبعيد غيرقانونى خود و علل آن و بىاعتبارىمصوبات مجلس ساختگى مؤسسان (مجلس سناى سابق) وقرارداد تحميلى نفت، بهوسيله دكتر مصدق قرائتشد.
درقسمتى از اين پيام آمدهاست: «... نفت ايران متعلق به ملت ايراناست و بهر ترتيبى كه بخواهد نسبتبه آن رفتار مىكند و قراردادقانونى كه با اكراه و اجبار تحميل شود، هيچ نوع ارزش قضايىندارد و نمىتواند ملت ايران را از حقوق مسلمه خود محرومكند.» (7) با عنوان شدن ملى كردن صنعت نفت در سراسر كشور،آيتالله كاشانى طى اعلاميه مفصلى، كوشش در اين راه راتكليف دينى و وطنى ملت مسلمان اعلام كردند. پس از آن،علما ومجتهدين بزرگى،نظيرآيتالله سيدمحمدتقى خونسارى،بهاءالدين محلاتى، عباسعلى شاهرودى، سيد محمود روحانىقمى و كلباسى با صدور اعلاميههايى و نيز در پاسخ بهاستفتائات مردم، برلزوم ملى كردن صنعت نفت و حمايت ازآيتالله كاشانى تاكيد كردند. (8) از اين رو، انگيزه اصلى مردم درحمايت از اين نهضت، معتقدات مذهبى آنان بود. اما در صحنهسياسى، پس از بركنارى ساعد و على منصور، شاه براى مقابله بابيدارى و يكپارچگى مردم، سپهبد رزمآرا را كه فردى ديكتاتور وحامى منافع انگلستان بود، به نخستوزيرى منصوب كرد. او باتلاش فراوان، سعى كرد تا قرارداد الحاقى «گس - گلشائيان» را بهتصويب برساند و در مجلس، صريحا به ملت ايران اهانت كرد واداره صنعت عظيم نفت، به وسيله ايران را غير ممكن دانست;ولى سرانجام، در16اسفند1329توسط خليل طهماسبى، عضوفدائيان اسلام، بهقتل رسيد و از صحنه سياستخارج شد.
با كشته شدن رزمآرا اوضاع بهكلى عوض شد و مردم نيز باهدايتآيتالله كاشانى وهماهنگىبعضىازنمايندگان مجلس،تظاهرات واجتماعاتى در حمايت از ملى شدن صنعت نفتبرپاكردند. سرانجام، لايحه ملى شدن نفت در 29 اسفند 1329 درمجلس بهتصويب رسيد.
نخست وزيرى دكتر مصدق
پساز قتل رزمآرا،حسيناعلاء،وزيردربار وقت،به نخستوزيرىرسيد ولى وى پس از مدت كوتاهى استعفا داد. در اين هنگام، باپيشنهاد جمالامامى، سركرده اكثريت مخالف جبهه ملى، دكترمصدق، نخست وزيرى را برعهده گرفت.
مساله مهم در اينجا اعضاى كابينه دكتر مصدق است كهتعدادى از آنها در كابينه قبلى نيز شركت داشتند. در اين ميان،سرلشكر زاهدى،كه لودر كودتاى 28 مرداد ونقشى اساسى وتعيين كننده در آن داشت، بهعنوان وزير كشور و باقر كاظمى،بهعنوان وزير امور خارجه كه در يكى از كابينههاى سابق و دردروه رضاخان نيز همين سمت را برعهده داشت، معرفى شدند.
بعدازمعرفىكابينه،يكىازنمايندگان مجلس، درجلسه دوازدهارديبهشت 1330 چنينگفت: «... منموافقم بادكترمصدق ولى بااين وزراى فراماسون و قزاق كه در اين كابينه هست مخالفم. ماازدكترمصدق انتظار نداشتيم وزير فراماسون و قزاق بياورد... من باوزير كشورى كه نظامى باشد مخالفم، با ديكتاتورى مخالفم» (9)
آيتاللهكاشانى، دست دكترمصدق را درانتخاباعضاء كابينهاش،كاملا بازگذاشت وهيچگونهتوصيهاى نيز نكرد. اين مطلب را طىاطلاعيهاى قبل از معرفى كابينه اعلام نمود. (10) در اين دوره(ارديبهشت 1330 تا مرداد 1331) آيتاللهكاشانى، بارهاحمايتخود رااز دولت دكترمصدق اعلام داشت و براى مقابلهبا مشكلات و كارشكنيهاى داخلى و خارجى، تظاهرات وسخنرانيهايى برپا مىشد.
با پيامها و اعلاميههاى آيتاللهكاشانى، نقشهها و توطئههاى عدهاى كه درصدد ايجاد اختلافاتمذهبى، بين شيعه و سنى و يا با پيشنهاد اخراج زنان از ادارات، درصدد اخلال و آشوب بودند، خنثى شد; حتى وقتى كهانگلستان،دولت دكترمصدق را تهديدبه حمله نظامى كرد، ايشانبا شجاعت، خطاب به خبرنگاران خارجى فرمودند: اگر اين كارصورت گيرد، حكم جهاد مىدهم. زمانى كه كاركنان صنعت نفتبا تحريك تودهايها و ديگر توطئهگران داخلى و خارجىاعتصاب كردهبودند، آيتالله كاشانى با اعلاميههايى آنها را بههمكارى و اتحاد دعوت كردند و هنگامى كه دكتر مصدق بهانتشار اوراق قرضه ملى دست زد، آيتالله كاشانى خريد آنها ويارى دولت را يك امر واجب شرعى، اعلام كرد. (11)
قيام 30تير و بازگشت دكتر مصدق به قدرت
در شرايط حساس آن دوران، دكتر مصدق، بهخاطر اختلافباشاه در مورد تصدى سمت وزارت جنگ، در 25 تير 1331بدون مشورت وحتى اطلاع آيتالله كاشانى و ديگر همرزمانشاستعفاى خود را تسليم شاه كرد. شاه بلافاصله، قوام السلطنه راكه فردى مورد اعتماد دربار و ازكهنهكاران عالم سياستبود، برسركار آورد و او نيز شروع به ارعاب و تهديد مردم كرد. آيتاللهكاشانى مردم را به مبارزه دعوت كرد و در مصاحبه با خبرنگاران، سوگند ياد كرد كه اگر قوام بركنار نشود، اعلام جهاد مىكند وشخصا كفن پوشيده; مردم را همراهى خواهدكرد. (12)
در همين زمان، دو بار، دكتر امينى از طرف قوام براىپيشنهاداتى درباره معرفى وزارى مورد اعتماد آيتاللهكاشانى بهمنزل ايشان رفت; ولى ايشان در جواب او گفتند: با بودن دكترمصدق، هيچكس نمىتواند نخستوزير باشد. (13)
از طرف ديگر، شاهبا احساس خطر، حسين علاء، وزير درباررا در 28 تير ماه به منزل آيتالله كاشانى فرستاد. ايشان با تندىجواب دادند كه به شاه بگوييد: اگر مصدق برسركار برنگرددشخصا به خيابان خواهمآمد ومبارزه را متوجه دربار خواهم كرد.ايشان حتىارسنجانى، معاون سياسى قوامالسلطنة در آن زمان ووزير كشاورزى در سالهاى 40 و 41، را كه از طرف قوام،پيشنهادانتخاب شش وزير رابهايشان دادهبود، باتندى رد كردند وضمن نامهاى به وزير دربار نوشتند: «اگر تا فردا مصدق بر سركاربرنگردد، شخصا مبارزه را بهطرف دربار، رهبرى خواهم كرد.» (14)
سرانجام، با قيام ملت در 30تير، به رهبرى آيتالله كاشانى، شاهبه بركنارى قوام تن داده و مصدق با سربلندى، با در اختيار گرفتنسمت وزارت دفاع به پست نخستوزيرى بازگشت.
عملكرد دكتر مصدق و آغاز جداييها و اختلافات (مرداد 1331 تا مرداد 1332)
دكتر مصدق پس از بازگشتبهقدرت، سرلشكر احمد وثوق رابه عنوان معاون وزارت دفاع، يعنى معاون خود، برگزيد.سرلشكر وثوق كسى بود كه چند روز قبل از آن، به عنوانفرمانده ژاندارمرى، دستور شليك به كفن پوشان قيام 30تير دركاروانسراى سنگى و همچنين كفن پوشان كرمانشاه، همدان وقزوين را صادر كردهبود.(او پس از كودتاى 28 مرداد در همينمقامابقاءگرديد.)ازجمله كسانى كهبه فرماندهى يكىاز واحدهاىمهمانتظامى منصوب گرديد،سرتيپ،متين دفترى بود.
او كه در سال 1327 فرماندار نظامى تهران بود; شبانه ازطريق بام خانه آيتالله كاشانى وارد منزل شده وايشان را باخشونت و اهانت دستگير و تبعيد كردهبود. (اين واحد نظامى،بعد از كودتاى 28 مرداد 1332 قبل از ديگران وفادارى خود را بهشاه اعلام كرد.) بر طبق اسناد بهدست آمده از لانه جاسوسىانگلستان، يعنى از خانه ريچارد سدان، مديرعامل شركت نفتايران و انگليس، وى نقش فعالى در برقراركردن رابطه باانگلستان و جاسوسى براى آنان داشتهاست. (15) او داماد دكترمصدق بود و در زمان سلطنت رضاخان، بهمقام نخستوزيرىرسيد. علىرغم اين سوابق، دكتر مصدق او را از اعضاى هياتايرانى، به هنگام مسافرت به شوراى امنيت قرار داد و اعتراضساير اعضاى هيات نيز به جايى نرسيد.
از ديگر افرادى كه بهموجب اسناد خانه سدان، سالها براىشركت نفت جاسوسى مىكردهاست وازطرف دكتر مصدق بهسمت معاون وزارت كارمنصوب شد، دكترشاپوربختيار بود.اينانتصابات و انتصاب بعضى ديگر، نظير دكتر اخوى به سمتوزارت دارايى و نصرتالله امينى به سمتشهردار تهران، مورداعتراضآيتاللهكاشانى قرارگرفت.ايشان طى نامهاى خصوصى،نسبتبه اين انتصابات كه عملا پايمال كردن خون شهداى قيام30تير محسوب مىشد اعتراض كردند; چرا كه مسببين آنحادثه و عاملين كشتار مردم، نه تنها به مجازات نرسيدند بلكهبعضى از آنها نظير سرلشكر وثوق، ترفيع درجه يافتند.
در اين ميان، بعضى از اطرافيان غرب زده دكتر مصدق كه باروحانيت ميانه خوشى نداشتند نزد او از وحانيتبدگوييهامىكردند. دكتر مصدق نيز در ششم مرداد 1331 نامه تندى بهآيتالله كاشانى نوشت و از ايشان خواست كه از هرگونه دخالتدر امور سياسى كشور خوددارى كنند. (16) واقعيت اين بود كهدكتر مصدق پس از روى كار آمدن مجدد، روش جدايى دين ازسياست را كه قوامالسلطنة نيز برآن تاكيد داشت پيشه خودساخت; ولى آيتالله كاشانى بارهاگفتهبودند كه در اسلام، ديناز سياست جدا نيست: اسلام، با تشكيلات كليسايى فرق دارد ومشاركت روحانيون در سياستبهمعناى رسيدگى بهامورمسلمين است كه خود يك وظيفه مشخص دينى است. (17) دكترمصدق بهگواه يادداشتهاى سياسى ارسنجانى، معاون سياسىقوام و رئيس تبليغات او در حكومت چهار روزهاش، كه در سال1335 منتشر گرديد، تمام قدرت خود را براى حمايت ازقوامالسلطنة و استخلاص وى بهكار برد. او براى لغو قانونتعقيب و مجازات قوامالسلطنة به عنوان مفسد فىالارض ومصادره اموال او كه در تاريخ 12 مرداد 31 به تصويب مجلسرسيدهبود، قانونى تحت عنوان «اجازه تعقيب قوام» به مجلسبرد كه هدف او اين بود كه قانون قبلى را لغو كند. (18)
دكتر مصدق و رابطه با آمريكا
دكتر مصدق در زمان نخستوزيرى، قرارداد تاسيس لانهجاسوسى آمريكا بهنام «اداره اصل چهار»، را رسما با آمريكامنعقد كرد و به جاسوسان آمريكا رسما امكان داد كه در تمامشؤون مالى و كشاورزى ايران مداخله كنند. و يكى از خانههاىبزرگ خويش را در خيابان فلسطين (كاخ سابق) به مبلغ ماهيانه3500 تومان به لانه جاسوسى آمريكا اجاره داد. او درنامه خودبه ترومن در5 تيرماه 1330 مىنويسد:«...نظربهاينكه بين ملتينايران و آمريكا همواره روابط دوستانه برقرار بوده و ملتبزرگ وارجمندآمريكااز طرفداران جدى آزادى و حاكميت ملل شناختهشده وفداكاريهاى آن ملتنيك نهاد،دردو جنگ اخيربهترين گواهاين معنى است لازم دانستم كه خاطر آن حضرت را از جرياناتاخير مستحضر سازم و يقين دارم كه دولتهاى آزاد جهانخصوصادولت دوست ماآمريكادراين موضوع مهماز معاضدتبه آمال ملى ايران خوددارى نخواهند كرد» (19) اين نامه در حالىنوشته مىشد كهيك ماه قبلازآن،آيتالله كاشانى درپيامى،كه دراجتماع مردم، در رابطه با اعتراض به مداخلات بيگانگان دربهارستان تشكيل شدهبود قرائت گرديد، چنين آوردهبودند:«...ملت مسلمان ايران اكنون بهفضل الهى از خواب غفلتبيدارشده و به حقوق خود آشنا گرديده، تا اساس استقلال كاملسياسى و اقتصادى خود را مستقر نكند، از پاى نخواهد نشستوعموما تنفر خود را از مداخلات استقلال شكنانه انگلسيها وآمريكاييهابه سمع عالميان مىرساند». (20)
دكتر مصدق در مسافرت خود به آمريكا چهل و دو روز درآن كشور اقامت كرد و پس از بازگشت در قسمتى از گزارش سفرخود چنين گفت: «... در واشنگتن مدت بيست و پنج روز با آقاىژرژمكگى، معاون وزارت خارج آمريكا، در تماس بودم. اوبعضىروزها دوبار بهديدن من مىآمد... بنده صاف وپوستكنده عرض كنم كه آقاى ژرژمكگى با من در اين مدتبيست و پنج روز مثل يك برادر صميمى بود...» (21) لازم به ذكراست كه شخص مذكور، مامور شركتهاى نفتى آمريكا بودهاستو روابط حسنه دكتر مصدق با آمريكاييها آن چنان بود كه گاهىبين او و لويىهندرسن، سفير كبير آمريكا، ملاقاتهاى هفتساعته صورت مىگرفت. (22) او با پذيرش و تمديد قرارداد «جم- آلن» ارتش ايران را تحت تسلط مستشاران آمريكايى نگهداشت و امور اقتصادى ما بيش از پيش در قبضه آنان قرارگرفت. (23)
لويى هندرسن، سفير آمريكا در ايران، در گزارشفروردين ماه 1331 خود، راجع به وضعيتسياسى ايران براىمقامات وزارت خارجه و دستگاههاى جاسوسى آمريكامىنويسد: «دكتر مصدق چه در مورد قبول شرايط بانكبينالملل براى حل مساله نفت ايران و چه درباره قرارداد نظامىايران و آمريكا حسن نيتبهخرج داده و با نظرات آمريكاييهاروى موافق داشتهاست، ولى در اين جريانات فقط يك عاملمزاحم مداخله كرده كه مانع حل قضيه بهنفع آمريكا شدهاست واين عامل مزاحم كه مانع تسليم ايران بهنظرات بانك بينالملل وادامه همكارى بين ايران و آمريكا مىباشد آيتالله كاشانىاست...» (24) بعد از ترومن، آيزنهاور رئيس جمهور آمريكا شد ودكتر مصدق در قسمتى از نامه خود به او چنين نوشت: «اكنونكه در اثر اقدامات ركتسابق و دولت انگلستان، ملت ايران دربرابر مشكلات اقتصادى و سياسى بزرگى قرار گرفتهاست كهادامه اين وضع از نظر بينالملل نيز ممكن است عواقب خطيرىداشتهباشد واگر دراين موقع كمك مؤثر و فورى به اين مملكتنشود شايد اقداماتى كه فردا بهمنظور جبران غفلت امروز بهعملآيد خيلى دير باشد ... ملت ايران اميداوار است كه با مساعدت وهمراهى دولت آمريكا موانعى كه در راه فروش نفت ايران ايجادشده برطرف شود و چنانچه رفع موانع مزبور براى آن دولتمقدور نيست كمكهاى اقتصادى مؤثرى بفرمايند تا ايرن بتوانداز ساير منابع خود استفاده نمايد...» (25)
اعتماد بيش از حد دكترمصدق به آمريكاييها در حالى كه آنها درصدد تصاحب منابعنفتى ايران و گرفتن ماهى از آب گلآلود بودند از سياستمداركهنهكارى چون مصدق (26) دور از انتظار بود. جاى تعجب استكه نخستوزيرى كه او را بهصورت قهرمان ملى و رهبر نهضتملى شدن نفت معرفى كردند در مقابل رئيسجمهور آمريكا اينچنين دست تكدى دراز كند و حكومتخود را آن چنان ضعيفبشمرد كه تنها راه نجات كشور را كمك آمريكا بداند.
زمينههاى كودتاى 28 مرداد و عوامل شكست نهضت
1- با اينكه دكتر مصدق قبل از رسيدن به مقامنخستوزيرى بارها ضمن نطقهايى در مجلس، مخالفتخود رابا واگذارى اختيارات قانونگذارى به يكى از وزرا يا دولت اعلامكرده و آن را مخالف قانون اساسى مىدانست در تير ماه 1331 ازمجلس تقاضاى اختيارات قانونگذارى بهمدت شش ماه را نمودكه مجلس، در آن موقع با اين تقاضا موافقت نكرد و او تحتعنوان اختلاف با شاه بر سرگرفتن پست وزارت جنگ در 25تيرماه استعفاء كرد، ولى سرانجام پس از بهقدرت رسيدن مجدددر 21 مرداد 1331 اين اختيارات را از مجلس گرفت وبراى باردوم در دى ماه همان سال تقاضاى تمديد اين اختيارات را كرد.در آن موقع، آيتاللهكاشانى كه رئيس مجلس شوراى ملى بودندطى نامهاى به مجلس لايحه مزبور را ناقض اصول 11، 13، 24،25، 27 قانون اساسى و اصول 7، 27، 28 متمم آن دانسته و بهشدت با اين امر مخالفت كردند و از اصل تفكيك قوا بهعنوانضامن بقاى دموكراسى و آزادى ملت دفاع كردند.
2- عدم دستگيرى و مجازات مسببين كشتار مردم در 30 تيرماه 1331 و نجات قوامالسلطنة از اعدام و مصادره اموال، باحمايت دكتر مصدق كه قبلا بدان اشاره شد. اين انتصابات وكوتاهيها در مجازات جنايتكاران، مردم انقلابى را از مجاهدت وجانفشانى در راه نهضت دلسرد مىكرد و اعتراض جامعهروحانيتبهويژه آيتالله كاشانى را درپى داشت، ولى دكترمصدق به گونهاى عمل كرد كه عوامل حزب توده و روزنامههاىجيرهخوار دولت، زشتترين ناسزاها و تهمتها را به آن روحانىمجاهد نسبت دهند. بهعنوان مثال، وقتى كه ايشان در اسفند،1331 با خروج شاه از كشور مخالفت كرد، زيرا آن را توطئهحساب شده دربار و عوامل خارجى مىدانستند، ايشان را بهسازش با دربار متهم كردند. لازم بهذكر است كه دكتر مصدق باخروج شاه موافق بود و حتى مخارج سفر او را بهميزان دههزاردلار تامين كرد. (27)
3- دكتر مصدق با اين كه براى بار دوم، اختيارات ويژهقانونگذارى را از مجلس گرفت و با اين كه در دادن اين اختياراتبه او پنجاه نفر از هشتاد نماينده مجلس آن دوره، راى مثبتدادهبودند و انتخابات اين دوره از مجلس در زمان خود دكترمصدق انجام گرفتهبود، پس از برگزارى انتخابات، درباره آنگفت: «بااين حال، اطمينان كامل دارم كه 80 % از نمايندگانى كهبه مجلس مىروند، نماينده حقيقى ملتخواهند بود و جزبهصلاح مملكت كارى نمىكنند. (28)
باوجود همه اين مسايل، اوبراى از بين بردن مصونيت پارلمانى نمايندگان مخالف، در صددانحلال مجلس برآمد; زيرا عدهاى از نمايندگان مجلس در مقابلخلافكاريهاى دولتسكوت نمىكردند و چند نفر از آنان طرحاستيضاح دولت رامطرح كردند.دكترمصدق مدعى شدكه مجلسدر كار دولت كارشكنى مىكند و باعذرهاى گوناگون از حضور درمجلس و جواب، خوددارى كرد و سرانجام با رفراندمى عجيبو غريب در 12 مرداد 1332 مجلس را منحل كرد.
جالب اين كه كودتاى 28 مرداد تنها شانزده روز پس ازانحلال مجلس بهاجراء درآمد چرا كه ديگر، سنگرى بهناممجلس براى افشاى نقشهها و توطئههاى دشمنان وجود نداشتو دستشاه و حاميان داخلى و خارجىاش براى اجراى نقشهكودتا به سركردگى سرلشكر زاهدى باز بود.
بامطالعه حوادث سيزدهماهه، بيننخست وزيرى مجدد دكترمصدق تا كودتاى 28 مرداد، به اين نتيجه مىرسيم كه استعمارانگلستان با همكارى ظاهر و پنهان مقامات آمريكايى و دستگاهجاسوسى اين كشور، تنها راه غلبه بر نهضت ملى مردم ايران و بهشكست كشاندن آن را جدا كردن مردم و دولت دكتر مصدق ازروحانيت مبارز، كه پرچمدار مبارزات سياسى - مذهبى آنآيتالله كاشانى بود، تشخيص داد. از اين رو نقشههاى وسيعىبراى ايجاد اختلاف و بدبينى در ميان اين دو قشر، به اجراء درآمد و در اين راه از عوامل حزب توده و چپ گرايان تاروشنفكران غرب زده وابسته بهخود، حداكثر استفاده را بردند.دكتر مصدق نيز به عمق فاجعهاى كه بعد از كنار گذاشتن آنروحانى مجاهد، پيش خواهد آمد پى نبرد و همواره فكر مىكردكه دولت او براى هميشه، حمايت تودههاى مردمى را با آناتحاد و همبستگى سىتير 1331 بهدنبال خود دارد. وقتى كهآيتالله كاشانى مقدمات كودتا را مشاهده كرد و توطئه دربار بهسركردگى سرلشكر زاهدى و هماهنگى آمريكا و انگليس باهدايت ژنرال «شوراتسكف» (عامل سيا در تهران) و «هندرسن»سفير كبير آمريكا و ديگر عوامل مزدور داخلى را جهتسرنگونى دكتر مصدق محرز ديد، يك روز قبل از كودتا با لحنتلخ و شكوهآميزى كه از خاطر رنجيدهاش حكايت مىكردحتمى بودن وقوع كودتا را طى نامهاى بهوى اطلاع داد. درقسمتى از اين نامه آمدهاست:
«...صلاح دين وملتبراىاين خادم اسلام بالاترازاحساساتشخصى است و علىرغم غرض ورزيها وبوق وكرناى تبليغاتشما، خودتان بهتر از هركس مىدانيد كه هم و غمم در نگهدارىدولت جنابعالى است كه خودتان به بقاى آن مايل نيستيد. ازتجربيات روىكارآمدن قوام ولجبازىهاىاخير،برمن مسلماستكه مىخواهيد مانند سىام تير كذايى يك بار ديگر ملت را تنهاگذاشته و قهرمانانه برويد». زاهدى را كه من با زحمت در مجلستحت نظروقابلكنترلنگاه داشتهبودمبالطايفالحيلخارج كرديدوحالا همان طوركه واضح بوده،در صددبهاصطلاح، كودتاست.
اگر نقشه شما نيست كه مانند سىام تير عقب نشينى كنيد وبه ظاهر قهرمان زمان بمانيد و اگر حدس و نظر من صحيحنيست كه همان طور كه در آخرين ملاقاتم به شما گفتم و بههندرسن هم گوشزد كردم كه آمريكا ما را در گرفتن نفت ازانگليسها كمك كرد و حالا بهصورت ملى و دنياپسندىمىخواهد به دست جنابعالى اين ثروتها را به چنگ آورد و اگرواقعا با ديپلماسى نمىخواهيد كنار برويد اين نامه من سندى درتاريخ ملت ايران خواهد بود كه من شما را با وجود همه بديهاىخصوصىتان نسبتبه خودماز وقوع حتمى يك كودتا به وسيلهزاهدى كه مطابق با نقشه خود شماست آگاه كردم كه فردا جاىهيچ گونه عذر موجهى نباشد».
متاسفانه دكترمصدقبهجاىاقدامات فورى و پيشگيرانه جوابزير را خدمت آيتاللهكاشانى ارسال كرد: «27 مرداد، مرقومهحضرت آقا به وسيله آقاحسن آقاسالمى زيارت شد، اينجانبمستظهر به پشتيبانى ملت ايران هستم والسلام. (29)
با توجه به جواب دكتر مصدق، به اين نكته پى مىبريم كهيكى از عوامل ديگرى كه در شكست نهضت ملى مؤثر بود،سياست مماشات و سازش در مقابل توطئهگران بود. به عنوانمثال، سرلشكر زاهدى دو نوبت (يكى در شهريور 1331 وديگرى در اوايل اسفند 1331) بهاتهام شركت در طرح كودتاعليه دولت مصدق وكمك به ايلبختيارى براى شورش،دستگير (30) ولى هر بار با وساطت دربار آزاد شدهبود. اينسياستبه حدى در سرنگونى دولت او مؤثر بود كه حتى يكىاز شيفتگان دكتر مصدق نسبتبه او انتقاد كرده و مىنويسد:
باوجود اينكه دكتر مصدق از فعاليت پشت پرده اطلاع كافىداشت ... با پيروى از سياست هميشگى خود كه مبنى بر عدمقاطعيت و مماشات بود، حتى پس از شروع كودتا، تا عمقحادثه را درك نكرد حاضر نشد كه حتى بنابر درخواست و اصراربعضى از ياران صديقش با اعلام راديويى از مردم استمدادبطلبد. (31) از اين رو مىبينيم، كه در سىام تير با اينكه شاه بر سرقدرت و دكتر مصدق بركنار شدهبود، اما وحدت و يكپارچگىمردم با هدايت روحانيت، شاه را به زانو درآورد و مصدق بهقدرت بازگشت ولى در 28 مرداد با اين كه شاه فرارى بود ومصدق با سمت وزارت دفاع بر سرقدرت بود، كودتا بهوقوعپيوستبعد از وقوع كودتا و روى كار آمدن سرلشكر زاهدى، وقتى كه دولت مذاكره را با دولت انگلستان آغاز كرد.
آيتاللهكاشانى به مبارزه با حكومتبرخاسته و نسبتبه وضع اختناقآميز آن روز و بى اعتبارى مصوبات مجلس هيجدهم وقراردادهاى نفتباكنسرسيوم، به سازمان ملل نامهاى نوشتند. دراعلاميهاى كه در رابطه با عقد قرارداد با كنسرسيوم صادر كردندصريحا به سياستهاى آمريكا و همكارى و تجديد رابطه بادولت انگلستان حمله كردند. (32) بنابراين مىبينيم كه مبارزاتايشان حتى پس از كودتاى 28 مرداد عليه دولت زاهدى ومذاكرات او با آمريكا و انگلستان جهت عقد قراردادهاى نفتى ومحوآثارنهضت ملى كردن نفت ادامه داشت. سخنگوى دولتزاهدى ازايشان به عنوان شخص مجهول الهويهاى كه مىخواهدجنجال راهبيندازد ونظمرابرهم زندنامبرد وبانقشه حسابشدهاىفرزندجوانش، سيدمصطفى رامسموم كرد.سپسبا دستگيرى وزندانى كردنآن عالم مجاهد،ايشان راتاآستانه اعدام پيش بردند واگرايستادگى جامعه روحانيت،به ويژهآيتالله العظمىبروجردى، قدسسره، نبودازآن مهلكه،نجاتنمىيافتند. (33)
البته دربار شاه در هرزمان سعى مىكرداز وجهه علماى دينو مراجع و روحانيون مورد اعتماد و علاقه مردم بهنفع خوداستفاده كرده و يا حداقل، حيثيت آنها را لكهدار كند. به هميندليل مىبينيم كه بعد از كودتاى 28 مرداد، سرلشكر زاهدىبدون اطلاع قبلى وبهطورناگهانى به منزل آيتاللهكاشانى رفته وسوگند ياد كرد كه راه مصدق را در مساله نفت ادامه دهد و آيتالله كاشانى از او خواستند كه براى اثبات صداقتخود، دستورآزادى افراد دستگير شده را صادر كند و مطبوعات نيز آزاد باشند.و... ولىبه محض مخالفت واثبات سرسپردگى زاهدى به آمريكاو انگلستان، ايشان مخالفت و مبارزه خود را با دولت او شروعكردند و شاه در آخرين لحظات عمر ايشان براى بدنام كردن آنعالم مجاهد، بدون اطلاع قبلى، به عنوان عيادت به منزل ايشانآمد، ولى ايشان از او روى گردانده و با او صحبتى نكردند. (34)
نتيجهگيرى:
از آنجا كه يكى از نيرنگهاى قديمى استعمار، در مقابله بانهضتهاى انقلابى و مردمى، اين است كه وقتى متوجه شود كهديگر نمىتواند رو در روى ملتبايستد و ديگر كارى از دستعوامل مزدور وشناخته شده داخلى ساختهنيست،عواملخود رادرصفوف انقلابيون،به عنوان چهرههاى ملى و دلسوز محرومينجازدهتا رفته رفتهانقلاب را ازدورن تهى كرده و به سوى اهداف وخواستههاى خود بكشاند. از اين رو، وقتى كه پيروزى انقلابشكوهمند اسلامىايران درسال 57 نزديك بود استعمار غرب بهسركردگى آمريكا در صدد علم كردن و جازدن چهرههايى از اينقبيل برآمد. به عنوان مثال، براى جلوگيرى از پيروزى انقلاب ونگهداشتن شاه بر سرقدرت، شاهپوربختيار رابهعنوان يك چهرهملى، مبارز ودلسوز ملتبر سر كار آوردند، در حالى كه او اززمان دكتر مصدق و قبل از آن براى شركتسابق نفت جاسوسىمىكردهاست واسنادآن در سال 1330 از خانه ريچارد سدان كهدر آن زمان، لانه جاسوسى انگلستان نام گرفت، كشف شدهبود.او كسى بود كه قبل از روى كار آمدن و زمانى كه هنوز عضوجبهه ملى بود خطاب به سپهبد مقدم، رئيس ساواك چنينمىگويد: «خمينى پيش افتاده است و فعلا كارى نمىشود كرد،ما براى اين كه بتوانيم رهبرى جنبش را از اختيار او خارج كنيمبايد منتظر فرصت و زمان باشيم، اما تا آن موعد نرسيده ما بايدحتىالمقدور، دوش به دوش خمينى حركت كنيم و پس از آن درفرصت مناسب او را كنار زنيم و خودما آن توانايى را پيدا كنيم كهمستقلا عمل كنيم. اين خواست همه ماست.» (35)
و هم از اين روست كه مىبينيم رهبر كبير انقلاب و بنيانگذارجمهورى اسلامى حضرت امام خمينى(قدسسره) بارها در طىدوران حياتشان، درباره عوامل پيروزى انقلاب اسلامى ايرانصحبت فرمودند كه در يكى از آن سخنان، عامل مهم پيروزىانقلاب اسلامى و تداوم آن را اسلامى بودن نهضت و فداكارى وجانفشانى براى مكتب ذكر كردند و عامل شكست و ناتمامماندن نهضت ملى شدن نفت در دوران دكتر مصدق را تكيه برملىگرايى بيان فرمودند. (36)
ايشان بارها ملى گرايى را نكوهشكرده و مىفرمودند: ما اسلام را مىخواهيم و از ملىگرايى سيلىخوردهايم و... ماچقدر سيلى از اين مليتخورديم، مانمىتوانيم تحمل كنيم به اين كه هر كس، هر جورى دلشمىخواهد، خير، من دلم مىخواهد كه حالا دمكرات باشد، مندلم مىخواهد كه ملى باشد، من دلم مىخواهد كه ملى واسلامى باشد» ما از اينها ضربه ديدهايم، ما اسلام را مىخواهيمغير اسلام را نمىخواهيم ... (37) از عوامل مهم شكست نهضتملى، در آن عصر اين است كه هيچ يك از رجال سياسى ومذهبى، مبارزه خود را متوجه دربار و شخص شاه كه عامل فسادو توطئه و وابستگى كشور به اجانب بود نكرد. شايد بتوان دراينباره چنين گفت كه آنان يا آن ديد وسيع سياسى و گسترده رانداشتند و يا شرايط اجتماعى را مناسب براى چنين اقدامىنمىديدند. در اين زمينه رهبر كبيرانقلاب امام خمينى(قدسسره) در قسمتى از سخنان خود، در باره دوران نهضت ملىشدننفت فرمودند: «... قدرت دست دكتر مصدق آمد ليكن اشتباهاتهم داشت، او براى مملكت مىخواستخدمت كند لكن اشتباههم داشتيكى از اشتباهات او اين بود كه آنوقتى كه قدرتدستش آمد اين را (شاه) خفهاش نكرد كه تمام كند قضيه را. اينبراى او كارى نداشتبلكه ارتش دست او بود همه قدرتها دستاو بود و اين همه اين ارزش را نداشت. آن وقت اين طور نبود كهآدم قدرتمندى باشد، مثل بعد كه شد، آن وقت ضعيف بود لكنغفلتشد و غفلت ديگر اين كه مجلس را ايشان منحل كرد... (38)
پىنوشتها:
1- شهيد سيد حسنآيت، چهره حقيقى مصدقالسلطنة،به نقلاز: حيات يحيى،ج 4، (قم: دفتر انتشارات اسلامى، 1363)، ص 343 و 328
2و 3- همان، ص 43 و 192-200
4- گروهى از هواداران نهضت اسلامى ايران واروپا، روحانيت واسرار فاش نشده ازنهضت ملى شدن صنعت نفت، (قم:دارالفكر،1358)،ص 72
5-خواندنيها، شماره 37، تيرماه، 1328
6-روزنامه اطلاعات، 21 خردادماه، 1329
7-روحانيت واسرار فاشنشده، پيشين، ص 80
8-روزنامهاطلاعات،17 و23 و24 و26 و27;اسفند 1329;9فروردين 1330
9-مذاكرات مجلس، جلسه 143 روز يكشنبه 22 ارديبشهت 1330
10و11 و12- روحانيت واسرار فاش نشده،پيشين،ص 21-25 و122
13و 14 و 15 و16- سيدحسن آيت، پيشين، ص 284،ص 283 و ص 64
17-روزنامه اطلاعات، 26 اسفند 1329 و 15 خرداد 1330
18و 19- شهيد سيد حسن آيت، پيشين، ص 67 و 79 و 80
20-روحانيت واسرار فاش نشده، پيشين، ص 124
21و22 و23 و24- شهيد سيد حسن آيت، پيشين، ص 69 و 70
25و26- مهدى بهار، ميراث خواراستعمار،(تهران:اميركبير،1357)، ص2764- روزنامه اطلاعات،19اسفند 1331 و13 و23اسفند 1331
28و 29- سيدحسن آيت، پيشين، ص 81 و 215
30-روحانيت واسرار فاشنشده،پيشين، ص 220; ص 187 و ص 40-51
31و32- جامى،گذشته چراغ راهآيندهاست،(تهران:ققنوس،1362)، ص658 و689
33و34 و35- روحانيت واسرار فاش نشده،پيشين، ص 187 وص 40-51
36-امام خمينى(ره)،17/آبان/1372،صداى جمهورى اسلامىايران.
37و38-امام خمينى(ره)، صحيفه نور، ج 12، (تهران: وزارت ارشاد اسلامى، 1361)، ص 256; ج 3، ص36 (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبري، كد: 44/200473)