loading...
انقلاب اسلامی
پوریا بصیری بازدید : 147 یکشنبه 29 آذر 1394 نظرات (0)

حكومت دموكراسی مآبانه محمدرضا شاه و نقش آن در ظهور دولتهای ناپایدار

 

 

مقدمه

 

آنچه كه بنام سلسله پهلوی می شناسیم در واقع محصول كودتای سوم اسفند سال 1299 ش است كه رضاخان آنرا بنا نهاد. از آنجا كه بنای آن بر پایه مردم سالاری نبود و دست استعمارگران در برپایی آن دخالت داشت، فرجامی غیر از آنچه در سال 1357 اتفاق افتاد- سقوط آن بدست مردم و به رهبری روحانیت- انتظار نمی رفت. این مطالب از آن جهت استنباط می شود كه اساسا ساخت قدرت در جامعه ایران دوره پهلوی مبتنی بر روابط قدرت شخصی بود كه موجب نهادزایی از سیاست و گسترش روابط شخصی و غیر رسمی شدن فرآیندهای سیاسی می شد. در نتیجه باندهایی شكل می گرفتند كه مترصد فرصت مناسبی برای رسیدن به قدرت بودند و از طریق علائق خاص خود حمایت می شدند. نتیجه آن، شكل گیری شبكه ای از روابط شخصی پیش گفته بود كه به جای مشاركت و رقابت نهادمند، زندگی سیاسی را «شخصی» می ساختند(مرادی جو، 1388: 12). در واقع كودتای سوم اسفند 1299 ش اوج وابستگی مستبدان داخلی به استعمارگران خارجی بود تا در سایه آن و به قیمت پایمال شدن حقوق اساسی مردم در تعیین حاكمیت سیاسی خویش، بر كشور حكومت كنند. یكی از اقدامات رضاخان برای تثبیت اهداف كودتا سركوب شدید طغیانهای مردمی و طرفداران دولت قاجار بود. در سایه این سركوبیها بود كه سردار سپه(رضاخان میرپنج) اقدام به تشكیل قوای متحدالشكل كرد كه البته در ابتدا با مخالفتهایی روبرو شد، اما در نهایت به ثمر نشست و به لطف این قدرت نظامی سلسله استبدادی پهلوی شكل گرفت كه تشكیل دولتهای ناپایدار ویژگی برجسته آن بود. این در حالی بود كه اكثریت مردم و عموم جامعه روحانیت و بازاریان به این سلسله روی خوش نشان ندادند. نطق های وكلای مردم در مجلس در زمان وزیر جنگیِ رضاخان كه از سوی افرادی همچون آیت الله مدرس و معتمد التجار قرائت می شد مؤید این امر است(اقبال و عاقلی، 1385: 755). در واقع حمله معتمد التجار و مدرس به رضاخان وزیر جنگ، مولود دخالتهای او در امور مالیه، شهربانی و خالصجات بود. علاوه بر آن برپا ساختن حكومت نظامی در شهرهای مختلف از جمله در آذربایجان موجبات آزار و اذیت مردم را موجب می شد. در آن دوران در تهران كمتر كسی جرأت انتقاد از قشون و وزیر جنگ را داشت و در این خصوص بسیاری از منتقدان روزنامه نویس بشدت مجازات شدند. در چنین شرایطی بود كه زمینه های سلطنت رضاخان فراهم شد و وی در 22 آذرماه 1304 ش به سلطنت رسید؛ پس از آن كارگردانان خلع سلسله قاجاریه پاداش گرفتند و در خور خدمات خود دستمزد و منصب دریافت كردند(همان: 761).

 

ساختار سیاسی ایران در دوره پهلوی

 

تغییرات و تحولات سیاسی ایران از سال 1300 ش به بعد، كه به خلع قاجارها و روی كار آمدن سلسله پهلوی منجر شد، بسیاری از نظامات اجتماعی و سیاسی كشور را بر هم زد. اصولا ساختار سیاسی ایجاد شده در دوره پهلوی با ساختهای سیاسی ایران سنتی تضاد داشت. زیرا نه ریگهای عشایری و دخالت ورزیهای فرقه ای، بلكه بر سه ستون ارتش دائمی، بوروكراسی نوین و حمایت وسیع دربار استوار بود. اما ثبات لازم را نداشت و فاقد پایگاههای طبقاتی كارآمد و تكیه گاههای اجتماعی مطمئن بود. رژیم پهلوی قدرتمند بود اما نهادهای استبدادش بر ساختار طبقاتی جامعه استوار نبود(آبراهامیان، 1377: 136). به همین دلیل از همان شروع سلطنت سعی در سركوب نهادهای اجتماعی و طبقاتی مثل انجمن های مذهبی و صنفی داشت.

اولین اقدام در این زمینه سخت گیری نسبت به مذهب و انجمن های مذهبی بوده است. بنابراین از همان ابتدا انجمن های مذهبی به محاق تعطیلی فرو رفتند و سرنوشتی به مانند گروههای سیاسی یافتند. فعالیت انجمن های مذهبی كه میراث سنت های كهن مذهبی جامعه ایران بود، به دلیل تغییر اوضاع سیاسی ایران بشدت دچار سختی و فشارهای اجتماعی شدند(آژند و همكاران، 1381: 6). طبقه دهقان و كشاورز را نادیده گرفته شد و سیستم كدخدایی برای اداره دهقانان اتخاذ شد. در دوره رضاشاه مالكیت خصوصی افراد بر زمین به هیچ شمرده شد و بسیاری از آنها به طبقه كارگر صنعتی ناراضی تبدیل شدند(آبراهامیان: 147). ارتش و نیروهای امنیتی مهمترین ابزار حكومت دیكتاتوری رضاشاه بودند. او «بوروكراسی» و «دربار» را نیز به عنوان پشتوانه خود قرار داده بود. نقش عمده وزات جنگ در دوره پهلوی، هماهنگ ساختن فعالیت های دولت با خواسته های مجموعه دربار-ارتش بود. اما بوروكراسی در دوره رضاشاه فاقد استقلال عملی بود و صرفا در راستای تداوم و تحكیم ساختار سنتی قدرت سلطنت به كار گرفته می شد. در واقع می توان این نكته را از نیكی آر. كدی در تأیید این گفته بیان كرد كه "مجلس تبدیل به یك دستگاه مهرزنی گردیده و به قانون اساسی نیز تنها در حرف احترام گذاشته می شد". قوه مجریه یا همان هیئت دولت نیز همچون مجلس «مطیع اوامر ملوكانه» بود. در پایان می توان گفت كه در دوره 16 ساله سلطنت رضاشاه، تمركز قدرت به حدی شدید بود كه از ابتدایی ترین تا پیچیده ترین تصمیمات تنها توسط شخص شاه اتخاذ می شد؛ نوسازی رضا شاه نوع جدیدی از گروه گرایی را برانگیخته بود- نوعی نه مبتنی بر روستاها، قبایل و محلات شهری منطقه، بلكه بر اقلیتهای زبانی و فرهنگیِ خرده دولت(همان: 148). در چنین شرایطی بود كه محمدرضا پهلوی پا به عرصه میدان سیاست ایران گذاشت. با وجود آنكه تحصیلات عالیه داشت و فنون كشورداری را در ایران و سویس گذرانده بود، اما به عنوان یك شاه دست نشانده بر سر كار آمد. چرا كه دول غربی و در رأس آنها آمریكا و انگلیس به یك نیروی تازه نفس نیاز داشتند تا به اهداف خود در ایران برسند. لذا محمدرضا شاه را كه تربیت شده فرهنگ غرب بود بر سر كار آوردند و رضاشاه نیز به اصفهان تبعید شد. بنابراین رضاشاه در 25 شهریور 1320  استعفای تشریفاتی خود را تقدیم مجلس كرد و فردای آن روز محمدرضا پهلوی در مجلس مراسم تحلیف را انجام داد.

اما پس از رضا شاه، چون نهادهای سازمان یافته ای كه بتوانند پس از او سقوط ناگهانی او خلاء قدرت را پر نمایند، وجود نداشت، در نتیجه میراث سیاسی او بین چندین جریان وابسته به او تقسیم شد و در دوره محمدرضا شاه گروههای قدرتِ ارتش، دربار، مجلس، هیئت دولت، احزاب و مطبوعات قدرت بدست آمده در دوره رضا شاه را بین خود تقسیم شده می دیدند؛ دوره ای كه از دید این تحقیق به دوره «ظهور دولتهای ناپایدار» شناخته می شود. آنچه در این میان حائز اهمیت است، جدایی تدریجی این گروهها از یكدیگر و مفنعلانه عمل كردن آنها در قبال حوادث سیاسی است كه اوج آن در پائیز و زمستان 1357 مشاهده می شود. با قطعی شدن پیروزی نهایی انقلاب اسلامی، گروههای قدرت محمدرضا شاه به كلی از هم فاصله گرفتند، كه گویی از اول اركان یك حكومت را تشكیل نداده بودند. ارتش به انقلابیون پیوست؛ درباریان فرار كردند؛ مجلس منحل شده و قدرت تصمیم گیری نداشت؛ اعضاء هئیت دولت پا به فرار گذاشتند و مطبوعات تغییر مسیر دادند و صدای انقلاب را در صفحات روزنامه ها به گوش جهانیان رساندند.

 

قدرت مطلقه محمدرضا شاه و ظهور دولتهای ناپایدار

با آنكه محمدرضا شاه طی نطقی در مجلس بیان كرد كه یك شاه قانونی است و طبق قانون اساسی و متمم آن سلطنت خواهد كرد، سعی كرد در اوایل سلطنت خود آزادی نسبی سیاسی را به اجرا درآورد. در این خصوص فرمان عفو عمومی زندانیان سیاسی را صادر كرد. اتباع آلمانی و ایتالیائی خاك ایران را ترك كردند و برخی دولتمردان مورد بغض مردم، از كار بركنار شدند(اقبال و عاقلی: 783). با اجرای آزادی نسبی، حزب توده به رهبری سلیمان محسن اسكندری تأسیس شد. اما زخمها و مشكلات دوره رضاشاه از بین نرفته بود و اندكی پس از آغاز سلطنت فرزندش، دوباره سر بر آوردند. شورشهای عشایر و قبایل در آذربایجان، فارس و خراسان آغاز شد و دولت مجبور به اعلام حكومت نظامی و اعدام عده ای از رهبران شورشی شد. قیمت اجناس افزایش یافت و سیستم جیره بندی در كشور به اجرا در آمد. مشكلات عدیده اجتماعی و اقتصادی گریبان دولت جدید را گرفت و از این تاریخ به بعد دولتهای ناپایدار یك پس از دیگری بر سر كار آمدند.

اما اینها ظاهر امر بود و آنچه در درون ساختار رژیم پهلوی در دوره محمدرضا شاه وجود دارد با اقدامات دموكراسی مآبانه او فاصله زیادی را نشان می دهد. در دوره پهلوی دوم سیاست، سیاست رسمی و نهادمند مبتنی بر فعالیت احزاب و انجمن ها و اتحادیه ها نبود، بلكه این سیاست غیر رسمی بود كه خروجی سیاست را تنظیم می كرد كه در زبان محققان به «دوره» یا «محفل» نیز از آن یاد می شود. این مفهوم دلالت بر گروهی دارد كه بواسطه علایق مشترك حرفه ای، خانوداگی، مذهبی، فكری و یا سیاسی به طور غیر رسمی گرد هم می آمدند و تنها منافع گروه یا دوره خود را مد نظر داشتند. تماس ها و رابطه های ضروری برای رسیدن به یك مقام و موقعیت سیاسی یا اجتماعی از طریق عضویت در یك یا چند دوره برقرار می شد. این سیستم به منزله مجرای دسترسی به قدرت سیاسی بود. اما در این حالت نیز به دلیل جریان شخصی قدرت(دیكتاتوری پهلوی) مقامات همواره احساس بی امنیتی كرده و برای حفظ منافع و موقعیت خود در پی ایجاد شبكه روابط شخصی گسترده ای بر می آمدند(مرادی جو، 1388: 39). در كل می توان گفت كه انباشت قدرت سیاسی در ایران و تمركز منابع اجبار در دست حكومت زمینه مناسبی برای اعاده سیاست غیر رسمی مبتنی بر دوره ها و گروههای پنهان و نیمه پنهان به وجود آورده بود. خروجی و برآمد این سیستم حكومتی، ظهور دولتهای ناپایدار است كه اقدامات دموكراسی مآبانه محمدرضا شاه اولین متغیر در این مسئله محسوب می شود. دولتهایی كه یكی پس از دیگری روی كار می آمدند و مردم تنها نتیجه تعاملات و روابط پنهانی را در قالب هیئت دولت و یا شخص نخست وزیر مشاهده می كردند.

اما چون در دوره محمدرضا شاه ساختار قدرت شخصی بود، صحنه سیاسی دستخوش انواع روابط غیررسمی و بده و بستانهای باندی و گروهی شد. بنابراین در دوره مذكور(بخصوص سالهای 1357-1342) روابط غیررسمی و پیوندهای گروهی عامل اصلی تحرك در زندگی سیاسی كشور محسوب می شود(مرادی جو، 1388: 13) كه برخی از مصادیق آن ذكر شد. شاید مهمترین محل منازعه گروههای غیر رسمی در مسئله تعیین وزرا تبلور پیدا می كرد. از طرفی هر كدام از گروهها سعی داشتند تا بیشترین نماینده را در درون هیئت دولت داشته باشند اما طبیعتا بسیاری از آنها به اهداف و مقاصد خود نمی رسیدند و در نتیجه از طریق هیئت دولت یا نمایندگان مجلس، چوب لای چرخ دولت می گذاشتند و شاه وقت را بر علیه نخست وزیر تحریك می كردند. اما در عالم سیاست بیان این مسائل به هیچ وجه به نفع هیچ كشوری نبوده است. بخصوص در دوره پهلوی كه از وجهه و مشروعیت مردمی خوبی برخوردار نبودند و بیان اینگونه مسائل به ضرر آنها بود. در نتیجه تغییر و تحولات مناصب حكومتی بخصوص هیئت وزرا را در قالب «اقدامات دموكراسی مآبانه» و آنهم از زبان محمدرضا شاه بیان می كردند.

آنچه از منابع بر می آید ساختار قدرت در دوره محمدرضا شاه در چهار دوره مهم قابل تقسیم بندی است: 1- دوره حاكمیت اولیه(1332-1320) كه در آن شاه جدید سعی كرد تا تمركز قدرت را دوباره بدست آورد و پایه های قدرت خود را تحكیم بخشد(آوری، 1369: 490) 2- دوره تثبیت حاكمیت(1332-1339) كه با كودتای 28 مرداد آغاز شد و خط مشی كلی دولت در آن دوره بر تمركز قوه مجریه كشور در دست شاه مبتنی بود تا در سایه آن دوره ای از نوسازی را در كشور به مرحله اجرا درآورد(همبلی، 1372: 106) 3- دوره گسست(1339- 1342) كه در آن با برآمدن كانون های قدرت در ارگانهای حكومتی و غیرحكومتی چالش جدیدی مطرح شد و شاه برای جلوگیری از آنها دست به دامن ساواك شد. این دوره به نظر كاتوزیان به دوره «مبارزه قدرت» نیز معروف شده است(كاتوزیان، 1373: 20) 4- دوره تحكیم استبداد(1342- 1357) كه در آن شاه در امور سیاسی یكه تازی می كند و جالب است كه در این دوره، ریاست نخست وزیران بر هیئت دولت طولانی تر شده است و این نشانگر تثبیت حاكمیت كامل حكومت استبدادی در ایران است(مرادی جو: 70). شرایطی كه در آن گروههای سیاسی و احزاب جرأت اظهار نظر در خصوص مصالح و منافع كشور را نداشتند و شاه به شدت از موقعیت خود در هراس بود و برای جلوگیری از هرگونه تهدید احتمالی برای سلطنت خود، با همكاری آمریكا مستبدانه به حكومت بر كشور می پرداخت.

در دوره حاكمیت اولیه تعداد نخست وزیران 18 نفر می باشند كه مصداقی است بر وضع نابسامان سیاسی و بی ثباتی سیاسی در كشور؛ دوره ای كه در آن محمدرضا شاه سعی داشت تا با تعویض نخست وزیران بتواند افكار عمومی را تحت تأثیر قرار دهد و چنین وانمود كند كه در پی اصلاح امور است ولی چون افراد ناتوان اند ضرورتا دست به تعویض كابینه می زند تا بلكه امور كشور سر و سامان بگیرد. اما چون رژیم حاكم از پشتوانه مردمی برخوردار نبود دولتها با مخالفت مردم یكی پس از دیگری بركنار می شدند. در این میان نباید از نقش گروههای قدرت در ساختار رژیم پهلوی نیز قافل شد. این گروهها در بی ثباتی دولت و عدم موفقیت آنها در اصلاح امور نقش داشتند و تا حدی كه می توانستند به دخالت در امور اجرایی كشور می پرداختند. آخرین نخست وزیر از این دوره دكتر مصدق است كه برخلاف روند قبلی، رویه ای دیگر در پیش گرفته بود و مهمترین ویژگی كابینه او پرهیز از جناح بازی و تلاش برای بازگرداندن منافع ملی از دست رفته بود كه ملی شدن صنعت نفت مصداق بارز آن است. اما در دوره دوم كه با كودتای بر علیه دولت مصدق آغاز شد، مردم و نخبگان سیاسی برخاسته از درون مردم به این مسئله پی بردند كه رژیم پهلوی به دنبال مسائلی دیگر است و آنچه در طول این 12 سال انجام داده است، در حقیقت «اجرای حكومتی دموكراسی مآبانه» بوده است و دموكراسی با الفاظ زیبایی چون تشكیل كابینه، اصلاحات، رفراندوم، انتخابات مجلس و نوگرایی به جنگ با «مردم سالاری» آمده است و تشكیل احزاب اقلیت و اكثریت بازی سیاسی بیش نبوده است كه رژیم پهلوی به راه انداخته بود تا در ظاهر كمی آزادی سیاسی به مردم داده باشد و در باطن گروههای قدرت نزدیك به خود را در قالب احزاب مطرح كند كه در راس آنها افرادی همچون سرلشكر زاهدی، حسین اعلاء و منوچهر اقبال قرار داشتند و مجری دستورات شاه در قوه مجریه بودند. در این میان اسد الله علم به عنوان عامل اصلی آمریكا و انگلیس در ایران بود و حتی كودتای بر ضد مصدق نیز با كمك او به ثمر نشست، هم او زاهدی را بركنار كرد و سعی كرد بر نقش و جایگاه شاه تأكید كند. او رابط بین شاه و مقامات انگلیسی و آمریكائی بود(شاهدی، 1379: 238). در دوره بعد نیز كه حسین علاء نخست وزیر شد، علم در پست وزارت كشور حضور داشت و بر اكثر امور كشور نظارت می كرد. وی در پست وزارت كشور حزب مردم را تأسیس كرد كه هدف از آن نه اعطای آزادی سیاسی به مردم و احزاب، بلكه تحكیم موقعیت شاه و حفظ نفوذ انگلیس و جلوگیری از افزایش قدرت آمریكا بود(مرادی جو: 208). جالب است كه بعدها خود علم به دستور آمریكائیها نخست وزیر(1341) می شود.

در دوره سوم كه به دوره گسست معروف است، ویژگی خاص آن افزایش قدرت گروههای سیاسی درون رژیم و افزایش دخالتهای آمریكا در امور كشور است، كه به شكل گیری هرم شاه-ساواك-آمریكا انجامید كه هدف آنها سركوب همه گروههای سیاسی بود كه از درون رژیم برخاسته بودند و با افزایش قدرت خود نسبت به شاه گستاخ شده بودند و ساواك كه دست پرورده سازمان سیا بود مامور سركوب این گروهها شد. در اینجا باید به این نكته توجه كرد كه همه این تحولات سیاسی به دور از چشم مردم بوده است و چنین نبوده است كه هر برهم كنش سیاسی در سطح حكومت بلافاصله در بطن جامعه احساس شده باشد. نمونه بارز افزایش دخالت امریكا در این دوره، روی كار آمدن سه نخست وزیر با دستور مستقیم آمریكا است كه عبارتند از علی امینی، اسد الله علم و حسنعلی منصور؛ ظهور این سه نخست وزیر در عرض سه سال نشانگر عمق بی ثباتی سیاسی در كشور بوده است كه با توجه به مدت حضور آنها در امور اجرایی كشور، عملا هیچ اقدام مفیدی در كشور به اجرا در نیامده بوده است.

دوره چهارم به عصر تحكیم استبداد معروف است. تصور بر اینست كه چهره اصلی محمدرضا شاه و اندیشه او در زمینه حكومت در محدوده این 15 سال عیان شده است. زمانیكه شاه از اصلاح ساختار قدرت گروههای سیاسی ناامید می شود، درصدد برآمد تا به مانند پدر خود حكومت كند و اقتدار خود را بر سه ركن دربار، ارتش و بوروكراسی استوار سازد( آبراهامیان، 1384: 535). ویژگی كه صفت بارز دوره حكومت خاندان پهلوی بر كشور ایران بوده است. «استبداد» آخرین حربه شاه برای

جدول 1- دولتهای ناپایدار و علل روی كار آمدن آنها

نام نخست وزیر

تاریخ تشكیل دولت و دوره سلطنت

علل عزل یا نصب

محمدعلی فروغی

رضاشاه- 1304 ش

مأمور انجام برخی امور برای تثبیت رژیم پهلوی

حسن مستوفی

رضاشاه- 1305

تشكیل دولت جدید پس از تغییر رژیم در ایران

مخبر السلطنه

رضاشاه- 1306

دست نشانده تیمورتاش وزیر دربار بود

محمدعلی فروغی

رضاشاه- 1313

آغاز دیكتاتوری شدید رضاشاه و هجوم به دین و روحانیت

محمود جم

رضاشاه- 1314

با هدف مقابله بیشتر با مذهب و تولیت آستان قدس رضوی

محمدعلی فروغی

محمدرضا شاه- 1320

تغییر اركان كابینه و ادارات دولتی

علی سهیلی

محمدرضا شاه- 1321

برای بهبود اوضاع نابسامان اقتصادی ایران

احمد قوام

محمدرضا شاه- 1321

با هدف بهبود اوضاع اقتصادی بر سر آمد

علی سهیلی

محمدرضا شاه- 1321

عدم توانایی در بهبود اوضاع موجب عزل او شد

محمد ساعد

محمدرضا شاه- 1322

با تغییر مجلس برای تشكیل كابینه جدید روی كار آمد

مرتضی قلی بیات

محمدرضا شاه- 1322

زیر فشار حزب توده

ابراهیم حكیمی

محمدرضا شاه- 1323

به دلیل عدم رای اعتماد مجلس به كابینه اش عزل شد

محسن صدر

محمدرضا شاه- 1323

فشار حزب توده عامل عزل او توسط مجلس شد

ابراهیم حكیمی

محمدرضا شاه- 1324

شروع غائله آذربایجان و تصرفات شوروی در شمال غرب ایران

احمد قوام

محمدرضا شاه- 1324

با هدف حل مسئله آذربایجان و ایجاد امنیت در كشور

ابراهیم حكیمی

محمدرضا شاه- 1326

به دستور محمدرضا شاه نصب شد

عبدالحسین هژیر

محمدرضا شاه- 1326

به دستور محمدرضا شاه نصب شد

محمد ساعد

محمدرضا شاه- 1327

با هدف ترمیم كابینه نخست وزیر شد

علی منصور

محمدرضا شاه- 1328

زیر فشار دول غربی انتخاب شد

سپهبد رزم آرا

محمدرضا شاه- 1328

زیر فشار دول غربی انتخاب شد

حسین علاء

محمدرضا شاه- 1329

به دلیل قتل رزم آراء منصوب شد

محمد مصدق

محمدرضا شاه- 1330

با تأیید مجلس شورای ملی و سنا نخست وزیر شد

سرلشكر زاهدی

محمدرضا شاه- 1332

اجرای كودتا علیه مصدق

حسین علاء

محمدرضا شاه- 1334

تشكیل كابینه مشروط به اطاعت كامل از محمدرضا شاه

منوچهر اقبال

محمدرضا شاه- 1336

تشكیل احزاب اقلیت و اكثریت

علی امینی

محمدرضا شاه- 1340

دست نشانده امریكا

امیر اسدالله علم

محمدرضا شاه- 1341

دست نشانده امریكا

حسنعلی منصور

محمدرضا شاه- 1342

دست نشانده امریكا

هویدا

محمدرضا شاه- 1344

به دلیل قتل منصور روی كار آمد

جمشید آموزگار

محمدرضا شاه- 1356

به دستور كارتر روی كار آمد

جعفر شریف امامی

محمدرضا شاه- 1357

زیر فشار انقلابیون

شاپور بختیار

محمدرضا شاه- 1357

آخرین رئیس دولت

 

 

ایجاد قدرت مطلقه در كشور با اتكاء به نیروی امنیتی ساواك و ایجاد رعب و وحشت در میان مردم كه در طول دوران ده ساله نخست وزیری هویدا به ثمر نشست و دوره ای از خفقان سیاسی بر كشور حاكم شد و پیامد آن رشد «مطلق گرایی سیاسی» شاه بود و در طول آن تمامی اختیارات و مسولیتهای حكومتی متوجه شاه شد. دوره ای كه با زیر زمینی شدن فعالیتهای سیاسی و انقلابی مردم به رهبری روحانیت همراه بود و پس از پایان این دوره رژیم پهلوی به كار خود پایان داد.

 

تحلیل و نتیجه گیری

ظهور سی و دو دولت ناپایدار در دوره حكومت سلسله پهلوی در ایران كه 53 سال به طول انجامیده است جای تأمل بسیار دارد. دولتهایی كه مدت اعتبارشان به هیچ وجه معلوم نبود و بسته به نظر شاه وقت، وابستگان به شاه، اوضاع سیاسی و اقتصادی كشور، نظر دول غربی و فشار مردم و روحانیون متغیر بودند و كابینه هایی به اصطلاح «ناپایدار» تشكیل می دادند؛ كه به طور متوسط عمر هر كدام از آنها حدود 2 سال بوده است. تأمل در این مسئله ما را به بسیاری از حقایق سیاسی و اجتماعی دوره پهلوی رهنمون می سازد. در اینجا تحلیلمان را در سه نكته بیان می كنیم: اولین نكته اینست كه مهمترین علت عزل و نصب نخست وزیران وضعیت و شرایط سیاسی و اقتصادی حاكم بر جامعه ایران بوده است. این نكته هم از جانب شاه ایران و هم از جانب دول غربی(بخصوص دو كشور آمریكا و انگلیس) مدنظر بوده است. چرا كه هر دوی آنها با هدف حفظ حكومت و تداوم منافع، اقدام به عزل یا نصب نخست وزیران می كرده اند؛ و در این راه اولین حربه و ابزار را تغییر كابینه می دیدند. بنابراین می توان گفت كه عزل و نصب نخست وزیران مهمترین اقدام دموكراسی مآبانه شاهان پهلوی برای تداوم حكومت بر مردم و فریب افكار عمومی بوده است تا مردم را به بهبود اوضاع و شرایط اقتصادی و سیاسی كشور امیداور نگهدارند.

نكته دوم: برآمدن هیچ كدام از نخست وزیران در چهارچوب منش سیاسی و سیستمهای رایج تشكیل كابینه در جهان آن روز نبوده است، چرا كه بحرانهای مشروعیت و بی ثباتی سیاسی و بحران های اقتصادی و اجتماعی عامل مشخص كننده رئیس كابینه بوده است. در این خصوص اگر به جدول فوق توجه شود در دوره زمامداری هر یك از روسای دولتها مسئله ای سیاسی یا اقتصادی گریبانگیر حكومت وقت بوده است و اساسا تشكیل كابینه نیز برای رفع فوری آن بحران یا مسئله بوجود می آمده است. بنابراین تحلیلهایی كه در این خصوص مبنی بر رشد و شكوفایی اقتصادی و سیاسی مطرح می شود و برخی تحلیلگران خارجی و محققان داخلی در رأس آن قرار دارند، سرابی بیش نیست و بهترین دلیل نیز روی كار آمدن «دولتهای ناپایدار» در كشور بوده است.

نكته سوم: سومین مسئله به نقش مردم و روحانیت مربوط می شود. این دو قشر هم در روی كار آمدن رئیس الوزراها و هم در بركناری آنها نقش داشته اند. چرا كه اعتراضات مردمی به رهبری روحانیون بر علیه اقدامات نابخردانه دولتهای وقت، شاه را بر می انگیخت تا برای ایجاد آرامش نسبی در جامعه، كابینه را تغییر دهد و به این شكل از فشار افكار عمومی بكاهد. مصادیق این امر از ماجرای تمدید قرارداد نفت گرفته تا مسئله لایحه تشكیل انجمنهای ایالتی و ولایتی و قانون مصونیت مستشاران آمریكایی در ایران مشاهده می شود؛ كه اگر درایت و آینده نگری روحانیون نبود، قطعا محمدرضا شاه به بسیاری از اهداف استبدادی خود می رسید و آنها را به «اسم دموكراسی» به خورد مردم می داد. اوج این آینده نگری در سال 1357 و به رهبری حضرت آیت الله خمینی(ره) رهبر كبیر انقلاب اسلامی ایران است؛ در حالیكه رژیم پهلوی به هر دری زد تا روحانیت را به بقاء خود قانع كند و همان شیوه تشكیل كابینه های ناپایدار را تداوم بخشد، امام خمینی (ره) تداوم سلسله پهلوی را مهمترین عامل وضع كنونی كشور اعلام كرد. با شعله ور شدن آتش انقلاب در زمستان 1356 و گسترش دامنه آن در سال 1357، لحن انتقادی نمایندگان مجالس نیز تندتر شد. همانها كه چاپلوسی شاه را می كردند به منتقدان مردمی تبدیل شدند. با استعفای جمشید آموزگار و نخست وزیری شریف امامی آزادیهای سیاسی بیشتری به مردم داده شد(قانعی، 1388: 99). اما هیچ یك از اینها درمانگر وضع فعلی نبود و همگان نیز به این امر پی برده بودند. بنابراین در دوره پهلوی مدیریت كشور جولانگاه تعداد محدودی از مدیران بود و ملاك ورود به اعضای این خانواده"هزار فامیل" وابستگی قومی، قبیله ای، خاوادگی و ارادت و نزدیكی به دربار بود. حتی خود مجلس نیز در درون همین سیستم اداره می شد. بنابراین هر كس كه از درون این اقوام سر بر می آورد شانس ورود به مناصب بالای حكومتی را داشت و تنها با اندك تلاشی در زمینه كسب وجهه اجتماعی، می توانست وجهه سیاسی پیدا كرده و خود را در سطح ملی مطرح كند. با بررسی وزرای كابینه ها و نخست وزیران می توان گفت كه اكثر آنها از افرادی بودند كه در دوره قاجار و دوره رضاشاه پهلوی جزو گروه نخبگان سیاسی بودند. خانواده هایی مثل آشتیانی، اردلان، اسفندیاری، اعلم، اقبال، اكبر، امامی، حكیمی، منصور و هدایت جزو مهمترین آنها محسوب می شدند كه در دوره های مختلف در دولت به قدرت رسیدند(مرادی جو: 36).

اما آنچه كه اسلام به عنوان اولین ضرورت به پیروان خود آموخته است، نپذیرفتن حكومت ظالم و فاسد بر شئون جامعه اسلامی است. چرا كه دین اسلام نیز بر همین اساس از سوی خداون متعال بر رسول اكرم(ص) فرستاده شده است و امام خمینی (ره) با پیروی از سنت ائمه و معصومین (ع) و با اتكاء به نظریه ولایت فقیه تصمیم به برچیدن رژیم پهلوی گرفت و با افشاگری های خود درباره رژیم پهلوی سعی كرد تا طرحی نو در اندام كشور اسلامی ایران انداخته شود و برای اولین بار در تاریخ ایران، جامعه اسلامی بر اساس حكومت و رهبری اسلامی بنیان نهاده شود. در این زمان استراتژی امام خمینی(ره) مخالفت جدی با تمامی فعالیت هایی بود كه سعی در ابقاء خاندان پهلوی و نظام سلطنتی داشتند. ایشان دولت بختیار و دو مجلس سنا و شورای ملی را به دلیل وابستگی به شاه باطل و غیر قانونی اعلام كرد و هر نوع همكاری و موافقت با آنها را خیانت به ملت و از نظر شرعی فساد و حرام خواند(قانعی: 113). در این میان مناسبات ایران و اسرائیل كه در سطح گسترده ای شكل گرفته بود ندای دادخواهی مردم ایران را رساتر به گوش رژیم پهلوی می رساند؛ این روابط به دلیل نارضایتی های مردم نقش مهمی در پیروزی انقلاب اسلامی ایفا كرد و مردم را در تصمیم خود مصمم تر ساخت(فلاح نژاد، 1381: 11).

 

 

 

 

 

 

 

 

اقتصاد ایران در این زمان

دشمن و جبهه معارض انقلاب اسلامی در طول یکسال اخیر تلاش داشته تا به مردم مسلمان ایران به ویژه جوانان کشور و افکار عمومی جهان چهره‌ای واژگون از انقلاب، امام و رهبری و نمادی زیبا از رژیم ستم شاهی و غرب را القا نماید

گاهی اوقات در فضای عمومی جامعه شنیده می‌شود که در زمان پهلوی و محمدرضا شاه مخلوع، شرایط اقتصادی وضعیت بهتری داشت و به طور مثال قیمت کالاها در آن دوران ارزان بوده و در حال حاضر گران قیمت شده‌اند و از این قبیل مباحث و از سویی دشمن و جبهه معارض انقلاب اسلامی در طول یکسال اخیر تلاش داشته تا به مردم مسلمان ایران به ویژه جوانان کشور و افکار عمومی جهان چهره‌ای واژگون از انقلاب، امام و رهبری و نمادی زیبا از رژیم ستم شاهی و غرب را القا نماید.  امروز رسانه‌های سلطنت طلب و اپوزیسیون به شدت در حال بذک کردن نظام پهلوی هستند و همگی به سودمندی آن دوران برای تاریخ ایران اذعان کرده و آن را در پرتویی از فنون رسانه ای و جلوه‌های تصویری و قرائت متون ویژه به نمایش گذارده‌اند.  بدین منظور برای روشن تر شدن تفاوت‌ها میان شرایط اقتصادی دوران رژیم طاغوت و نظام جمهوری اسلامی، قصد داریم گزارشی را با استفاده از آمارهای موجود و نظرات کارشناسان در این زمینه مطرح نماییم و در گزارش‌های آتی به موضوعات دیگر نیز خواهیم پرداخت.

1-  سیاست‌ها و نگرش حکومت پهلوی به اقتصاد

نیم نگاهی به وضعیت اقتصادی دوران پهلوی بیانگر این واقعیت است که علی رغم اینکه رژیم پهلوی به پشتوانه دلارهای نفتی، حمایت های گسترده بیگانگان و سیل کالاهای مصرفی و تجملاتی از خارج به داخل ایران توانسته بود وضعیت اقتصادی بخشهایی از کشور خصوصا گروههای وابسته به قدرت و یا مناطق مرفه نشین و شهری را خوب جلوه دهد؛ اما نگاهی دقیق تر به ساختارها وبرنامه های اقتصادی، نحوه عملکرد مدیریت کلان کشور در این زمینه و وضعیت اکثر طبقات زیرین جامعه، همگی حکایت از اوضاع رو به وخامت و منفی اقتصاد کشور در آن دوران دارد.

در دوران حکومت پهلوی مشکل اصلی جامعه ایران و بالطبع اقتصاد را استبداد تشکیل می‌داد. شاه به هر کس می‌خواست، می‌بخشید و از هر کس می خواست سلب مالکیت می‌کرد. بنابراین فقدان امنیت جانی و مالی و عدم تضمین کافی حقوق مالکیت مانع رونق اقتصادی، تجمیع ثروت و ابداع و نوآوری شد.

 

وجود منابع رانتی فراوان در دوران پهلوی نیز این امر را تشدید کرده بود. به طوری که با افزایش درآمدهای نفتی میزان قدرت انحصاری رژیم حاکم افزایش و با افزایش قدرت انحصاری میزان پاسخگویی به مردم و ذی نفع های اقتصادی نیز کاهش یافته بود.

به طور کلی سه ویژگی: 1- استبداد، فساد سیاسی و اداری و دخیل بودن ملاحظات سیاسی و رؤیاهای بلند پروازانه در برنامه های اقتصادی و عدم استقلال نهادهای اقتصادی و برنامه ریزی 2- کنترل کامل بخش خصوصی از یک طرف و شیوع فساد مالی و استفاده از اموال عمومی در جهت منافع شخصی 3- گسترش رانت اقتصادی در میان درباریان و اعطای مناصب اداری و پروژه ها و امتیازات اقتصادی، هرگونه مجالی را برای توسعه و نوآوری از بین می برد.

1-1- درآمدهای نفتی و نحوه توزیع آن در کشور

اگر از زبان آمار و ارقام نگاه کنیم، درآمد نفتی از سه میلیارد دلار در سال 1332 به 53 میلیارد دلار در سال 1356 رسید و درآمد سرانه 11514 دلار؛ با این وجود در جامعه ایرانی در بخش های فقیر جامعه، فقر هر روز بیشتر و شکاف طبقاتی عمیق تر می شد که این امر دلایلی دارد:

1- عدم توزیع منصفانه باعث رشد اقتصادی یک طبقه خاص وابسته به حکومت می شد.

2- عمده مقاطعه کاری های پر سود، طرح های پرمنفعت دولتی ... برای مقامات حکومتی بود.

بر اساس یک برآورد تنها در فاصله 1352-1355 حق کمیسیون مقام های دولتی از یک میلیارد دلار فراتر رفت. این نوع توزیع ثروت، بخشی از جامعه ایرانی که شالوده حکومت شاه را تشکیل می دادند (اعضای دربار، ارتش، ساواک، و بلندپایگان دیوان سالاری) و مورد اعتماد شخص شاه بودند تعلق می گرفت.

3-  حدود چهل درصد از بودجه کشور به ارتش اختصاص داده می شد که تعداد نیروها و پرسنل آن هر روز بیشتر و بیشتر می شد و در سال های آخر به 413 هزار نفر رسیده بود. ارتش بودجه مخفی نیز داشت به اضافه 40 درصد بودجه رسمی.

4- 20درصد خانواده های سطح بالا سهم خود را در هزینه ها از 79/51 درصد در سال 1339 به 56/55 درصد در سال 1353 افزایش دادند؛ ولی در مقابل 40 درصد خانواده های سطح پایین در همین دوره سهم خود را از 13/9 در صد به 96/11 درصد کاهش دادند.

به موجب آمار احمد اشرف صرفا 5/1 درصد جمعیت کشور سهم خود را در درآمد ملی بالا برده بودند.

5- تنها ده درصد از درآمد سرشار نفت و کمتر از 15 درصد از کل واردات به امر توسعه اختصاص می یافت

6- شرکت ملی نفت به صورت محرمانه ولی دائمی مبلغ کلانی به حساب شخصی شاه واریز می نمود. به گونه ای که سرمایه شخصی شاه به یک میلیارد رسیده بود. با این سرمایه ها نهادهایی اداره می شد که آنها نیز هدفی جز سلطه بیشتر حکومت بر تمامی ابعاد زندگی مردم نداشتند.

2-1.سیری ناپذیری خاندان پهلوی و تاراج اموال مردم

خاندان پهلوی عقده‌ و حرص و ولع سیر ناشدنی در جمع ثروت داشتند. رضاخان با زور و قلدری املاک مردم را در مقابل بهای اندکی تملک می‌کرد. محمدرضا نیز از همان روزی که به حکومت رسید، به فکر ثروت‌اندوزی افتاد. پس از آن که قیمت نفت به شکل سرسام‌آوری بالا رفت، شاه به بهانه‌های مختلف هر روز بر ثروت، املاک و کاخ های خود و اطرافیانش در داخل و خارج می‌افزود.

او در سال 1337 برای عادی جلوه دادن فعالیت‌های اقتصادی به پیشنهاد علم، سازمانی اقتصادی را تحت عنوان «بنیاد پهلوی» تأسیس کرد. این بنیاد با استفاده از موقعیت و اقدامات غیرقانونی خود نظیر کازینوهای قماربازی و کاباره‌ها، رانت‌خواری و استفاده‌های انحصاری از امکانات، معاملات، صنایع و وامها، مواد مخدر، قاچاق عتیقه و... منابع مالی سرشاری را عاید خانواده پهلوی نمود.

مطبوعات آمریکایی اموال و دارایی شاه را تا 35 میلیارد دلار برآورد کرده‌اند. اشرف پهلوی نیز توانست از راههای غیرقانونی و سوء استفاده از موقعیتش یکی از ثروتمندترین افراد خاندان پهلوی و از سرمایه‌داران بزرگ جهان شود و اکنون نیز در نیویورک، پاریس، رم، مونت‌کارلو و چند نقطه مصفای دیگر جهان هم اقامتگاههای مجلل و باشکوه دارد.

از سوی دیگر شاه و دربارش با مسافرتهای پرخرج به داخل و خارج از کشور هزینه‌های سرسام‌آوری را به بودجه کشور تحمیل می‌کردند. در سال 1348 که درآمد عمومی ایران حدود یک میلیارد دلار بوده است، شاه دویست هزار دلار خرج یک مسافرت به آمریکا نمود و با گران شدن نفت در دهه پنجاه، هزینه این مسافرتها به دهها برابر افزایش یافت. به عنوان نمونه در یک سفر اشرف پهلوی به آمریکا در سال 1356، نیم میلیون دلار هزینه به بیت‌المال تحمیل شد. افزون بر این شاه و درباریان او با دست و دل‌بازی بی‌حد حصر خود بیت‌المال را به کسانی می‌بخشیدند که هرگز سزاوار نبودند؛ از پادشاهان سرنگون شده افغانستان، یونان، آلبانی و بلغارستان وهمسرانشان گرفته تا مقامات آمریکایی و اروپایی و بالآخره ندیمه ها، معشوقه های شاه و درباریان و این دست و دلبازیها زمانی است که اکثر روستاهای ایران از آب آشامیدنی بهداشتی و برق و راه محروم بودند و در حاشیه تهران حلبی‌آباد روئیده بود.

 

جشن های 2500ساله شاهنشاهی که بیش از سیصد میلیون دلار هزینه دربر داشت‌ و با ولخرجی‌ها و اتلاف بی حد و حصر سرمایه‌های ملی کشورمان انجام شد ، درحالی بود که متجاوز از نیمی از جمعیت کشور در روستاها و حومه شهرهای بزرگ در فقر و فلاکت و تنگدستی به سر می‌بردند و در اکثر شهرها و روستاهای کشور، اثری ازوسایل اولیه و مقدماتی رفاه عمومی و حداقل امتیازات زندگی ساده برای عامه مردم وجود نداشت‌. به اعتراف خود ثریا ، «محلات جنوب شهر تهران با جویهای سرباز که آب کثیف آن پس از عبور رختشوی خانه‌ها و آلوده شدن به کثافات ولگردان و سگها به مصرف خوراک مردم می‌رسد، بچه‌های مفلوج، زنان و پیرمردان گرسنه، گل ولای کوچه‌ها که خانه‌هایشان شباهتی به خانه ندارد، محلاتی که فقر کامل بر آنها حکمفرماست و توان شکایت نیز ندارند.»

 

 

2- وضعیت تولید در کشور

در دوران حکومت محمدرضا پهلوی یکی از دلایلی که موجب کاهش تولید داخلی و عدم تمایل تولیدکنندگان به تولید می‌شد، اعمال تعرفه های گمرکی پایین از سوی دولت نسبت به کالاهای وارداتی خارجی بود. به عبارت دیگر در نتیجه اعمال تعرفه های گمرکی پایین ، کالاهای خارجی به وفور و با قیمت بسیار نازل در بازار یافت می شد این سیاست اقتصادی نامناسب ، در جهت تضعیف تولیدات داخلی ، افزایش وابستگی اقتصادی کشور به قدرت های صنعتی و تامین بازار برای آنان بوده است زیرا در چنین شرایطی تولید کننده نوپا و کم تجربه داخلی امکان رقابت با تولید کننده توانمند و مجرب خارجی را نمی یابد و به سهولت از صحنه رقابت خارج می شود و حضور در عرصه تولید را مقرون به صرف نمی یابد .در همین خصوص باید در جواب عده‌ای که معتقدند قیمت‌ها در زمان محمدرضا پهلوی ارزان‌تر بوده است گفت؛ بله، کالا در آن زمان ارزان‌تر بوده است اما باید به این نکته بسایر مهم توجه داشت که ارزانی کالاها (به معنای عرفی آن ) یکی از بزرگ ترین موانع رشد و توسعه اقتصادی در جوامع ، به خصوص در جوامع در حال توسعه تلقی می شود ؛ ارزانی غیر معقول ، موجب تضعیف موقعیت تولید کننده و در نهایت ، تضعیف تولیدات داخلی می شود. از همین رو در اکثر کشورهای پیشرفته اقتصادی ،گرانی وجود دارد. برای مثال، بانک جهانی برای چندمین بار، توکیو پایتخت ژاپن را به عنوان گران ترین شهر جهان اعلام کرده است حتی در این کشورها گاه با ارزانی مبارزه نیز می شود، زیرا با واقعی شدن قیمتها ست که می توان از تولید کننده داخلی حمایت کرد و حمایت از تولیدکننده داخلی نیز در نهایت تامین منافع مصرف کننده داخلی را به همراه دارد .

افزایش واردات به منظور پاسخ به تقاضاهای روزافزون و در نتیجه " تغییر الگوی مصرف و عادت دادن مردم به استفاده از کالاهای که امکان تولید آن در کشو رموجود نبود کل زندگی اقتصادی، اجتماع و فرهنگی ایران را با انحصارات غربی پیوند داد تا آنجا که نه تنها برای به حرکت در آوردن چرخ صناثع بلکه برای هرگونه فعالیتی اعم از تولیدی و خدماتی، نیازها از طریق واردات تأمین می‌شد. پس صنایع وابسته پیشاهنگ وابستگی اقتصادی در ایران محسوب می‌شوند.

اخبار و رویدادها بر جای مانده از رژیم شاه شدت این وابستگی را به خوبی نشان می‌دهد. به عنوان مثال کارخانه ارج با هشت هزار کارگر در سال 1356 به علت نداشتن پیچ متوقف می‌شود

3- کشاورزی و دامداری

بخش کشاورزی از مهمترین و استراتژیک‌ترین بخش‌های اقتصادی کشور است. در دهه 40، ایران هنوز به طور عمده جامعه‌ای کشاورزی بود. کشاورزی همچنان چهل تا پنجاه درصد از تولید ناخالص ملی را تشکیل می‌داد. سرشماری سال 1345 نشان می‌داد که حدود نیمی از جمعیت شاغل کشاورزانی بودند که مستقیماً در مشاغل کشاورزی فعالیت داشتند؛ اما در همین سال‌ها و حدفاصل سال‌های(1357-1341) حکومت پهلوی تصمیم به اتخاذ سیاست‌های اصلاحات ارضی گرفت که به انقلاب شاه و ملت معروف بود. این اصلاحات، اقتصاد ایران را دچار تحولات و بحران های فراوانی می‌کند.

اهدافی که در اصلاحات ارضی و در بخش کشاورزی دنبال می‌شد شامل «رشد و توسعه امور زراعی و کشاورزی در جهت تامین نیازمندی های مردم و کاهش وابستگی ایران به محصولات کشاورزی وارداتی بود»؛ اما نه تنها این اهداف تحقق نیافت، بلکه نیاز ایران به واردات کشاورزی را افزون تر کرد. یعنی 15 سال بعد از انقلاب شاه و ملت روستاهای ایران به واردات مواد غذایی از خارج وابسته بودند و روز به روز این وابستگی بیشتر می شد. تا جایی که به ادعای منابع خارجی میزان واردات کشاورزی در فاصله سال های 1356 تا 1357 با افزایش 14 درصدی رو به رو بوده است. این واقعیت که قبل از اصلاحات ارضی ایران یکی از صادرکنندگان مواد غذایی بود بیشتر ما را به تعجب وا می دارد. طبق آمار رسمی دولت در سال 1356، دولت فقط توانایی تامین مواد غذایی مردم خود برای 33 روز در سال را داشت و مجبور بود باقی مواد غذایی را از خارج وارد کند. برای مثال مرغ را از فرانسه، تخم‌مرغ را از اسرائیل، سیب را از لبنان، پنیر را از دانمارک وارد می‌کرد.

 گزارشگران سازمان ملل و پژوهندگان غربی که درباره اصلاحات ارضی به تحقیق و تفحص پرداخته اند در مورد شکست این اصلاحات گزارش می دهند که فقیرتر شدن میلیون ها روستایی، سیر صعودی بیکاری، کار با مزد کم طی دهه 1960 و آبیاری ناکافی از نتایج این اصلاحات بود. رشد فرآورده های کشاورزی در سال تنها دو درصد بود، حال آنکه سالانه سه درصد بر تعداد جمعیت و شش درصد بر خرج زندگی افزوده می شد.

4- صنعت

بخش صنعت در این دوره‌ با برنامه‌ها و طرح‌های گسترده‌ای که از طرف اقتصاد جهانی ارائه می‌شد، تغیرات وسیعی را شاهد بود. حمایت‌های همه جانبه دولت از این بخش از دهه 40 به بعد افزایش یافت. به تدریج رشته‌های صنعتی گوناگون با برخورداری از حمایت‌های همه جانبه دولت و مشارکت مستقیم و غیر مستقیم شرکت‌های انحصاری خارجی تأسیس شد.

کارخانه‌های تولید کننده کالاهای مصرفی، واسطه‌ای، سرمایه­بر و سنگین یکی پس از دیگری در قطب‌های صنعتی و اقتصادی کشور ایجاد شدند و نیروهای ماهر و غیر ماهر شهری و مهاجرین روستایی را به خود جذب کردند. خصوصیت عمده این نوع صنایع، مصرفی بودن و وابستگی آنها از نظر مواد اولیه، قطعات، ماشین آلات، نیروی انسانی متخصص و در نتیجه وابستگی تولید به خارج بود.

اگر چه بخش صنعت در این سالها تغییرات زیادی را شاهد بوده است ولی ماهیت آن مانند دوره‌های گذشته تحت تأثیر سه عامل اصلی یعنی دولت، درآمد حاصل از فروش نفت و اقتصاد جهانی قرار داشت. دولت تمام سرمایه گذاری بخش صنایع سنگین و سرمایه بر را خود بر عهده داشت و سایر سرمایه گذاری‌ها نیز زیر نظر دولت صورت می‌گرفت.

فروش نفت به خصوص در این دوره از اهمیت بالایی در پیشبرد طرح های اقتصادی برخوردار بود. به دنبال افزایش بهای نفت در اوایل دهه 50 بلند پروازی‌های حرکت به سوی تمدن بزرگ اثرات خود را بیشتر از گذشته نشان می‌داد و درآمدهای ایران عملا تا پایان دوره حکومت پهلوی وابسته به نفت بود. به عنوان نمود در سال 1353، 98 درصد صادرات ایران را نفت تشکیل می داد.

از طرفی دیگر صنعت ایران مانند سایر کشورهای پیرامونی تحت تاثیر مستقیم رشد و گسترش اقتصاد جهانی قرار داشت. برنامه‌های توسعه عمرانی ایران بر اساس توصیه‌های سازمان های و مؤسسات بین المللی و جوامع زیر نفود اقتصاد جهانی تنظیم شد. وام‌ها و کمک‌های اقتصادی، نظامی و سیاسی این سازمان‌ها، پایه و اساس رشد و توسعه اقتصاد سرمایه داری پیرامونی و صنعت وابسته ایران بود. در نهایت این فرایند توسعه، وضعیت طبقاتی را در ایران تغییر داد و اختلافات طبقاتی بیشتر و بیشتر شد.

توسعه صنعت کشور طی سال‌های قبل از انقلاب اسلامی ایران و به ویژه در برنامه‌های اول، دوم و سوم بر مبنای ایجاد و توسعه صنایع مصرفی استوار بود و قاعدتا با گسترش کامل صنایع مصرفی و مونتاژ رفته رفته وابستگی شدید به واردات، فقدان هرگونه عمق در تولید صنعتی و فقدان رابطه منطقی میان بخش صنعت با سایر بخش های اقتصاد ملی و زیر بخش‌های صنعت از جمله ویژگی‌های نظام صنعتی کشورگردید. صنایع کشور همچنان از ضعف ساختار برخوردار بوده و اغلب بر صنایع مونتاژ تکیه شده بود. به این ترتیب صنایع تکنولوژی بر، تا 90 در صد به خارج وابسته بودند و در سال 1357 به جز نفت کالای عمده دیگری برای صادرات وجود نداشت

5- وضع معیشت مردم

در گذشته قیمتها پایین بوده ولی قدرت خرید مردم بسیار پایین تر از آن بوده است. به طور مثال درآمد کارمند عادی ماهانه 500 تا 1200 تومان بود (البته حقوق 1000 تومانی در سالهای حدود 1348 برای افراد بسیار کمی بود) و قیمت پیکان در آن زمان حدود 28000 تومان بود یعنی حقوق بیش از 28 ماه یک کارمند.

بر اساس آمار بانک جهانی، 46 درصد مردم ایران در سال 1356 زیر خط فقر بودند و ضریب جینی در ایران قبل از انقلاب بیش از 45 بوده است.

 

6- عوامل اقتصادی مؤثر بر شکل گیری انقلاب

ناکارآمدی اقتصادی رژیم پهلوی به گونه‌ای بروز کرده بود که بسیاری از محققان و نویسندگان آن را علت اصلی سقوط رژیم دانسته‌اند. اما باید گفت که پدیده چند بعدی بودن علل انقلاب اسلامی از ویژگی‌های خاص این انقلابه شمار می‌رود. که علاوه بر علل سیاسی و فرهنگی و اجتماعی بر علل اقتصادی نیز تکیه دارد. در میان نظریات انقلاب، نظریاتی وجود دارند که بر عوامل اقتصادی تاکید می کنند. به این صورت که آنچه از سوی رژیم به عنوان توسعه اقتصادی تبلیغ می‌شد چیزی جز رشد اقتصادی ناموزون نبود. رشد که با اتکا ر درآمدهای نفتی و کمک‌های مالی آمریکا صورت گرفت. بدیهی است که با هر گونه کاهش و یا نوسان در این منابع ف‌رشد مذکور نیز متوقف می‌شد و به علت تضعیف سیاست‌های رفاهی موجبات نارضایتی مردم را فراهم می‌کرد.

بررسی‌های کلی توسعه حقایق روشنی را پیش روی ما قرار می‌دهد. از اواسط دهه 50 رشد و توسعه اقتصادی ناموزون و ناهماهنگ و دگرگونی سر سام‌آور بخش‌های اقتصادی و نیز تأثیرپذیری از اقتصاد جهانی چهره نامطلوب خود را نشان داد. علی رغم تبلیغات رژیم شاه در زمینه دستاوردهای عظیم اقتصادی واقعیات خبر از ناکامی اقتصادی می‌داد. این ناکامی‌ها در اواخر عمر رژیم نمود بیشتری داشت و این در واقع ناپایداری رشد اقتصادی سال‌های قبل از بحران اقتصادی که ناشی از رشد بی‌رویه قیمت نفت بود را نشان می‌داد حتی در طول برنامه پنجم 1357-1352 که به علت افزایش قیمت نفت رشد اقتصادی افزایش یافته بود و تفکر حرکت به سوی دروازهای تمدن بزرگ در ذهن شاه شکل گرفته بود،‌ میزان برخورداری از رشد اقتصادی برای همه یکسان نبود و ین نوع توسعه دو گانگی اقتصادی بین بخش سنتی و مدرن را افزایش داده بود. در بخشی از طرح‌های این دوره تأسیسات صنعتی مدرن قرار داشت که در کنار بخش سنتی اقتصاد بنا شده بود. بحران‌های اقتصادی در اواخر رژیم شاه و مخصوصا به دنبال کاهش بهای نفت و ناکار آمدی دولت، زمینه سقوط آن ار فراهم کرده بود. دولت برای تأمین بودجه برنامه‌ها و طرح‌های اقتصادی با مشکلات زیادی روبرو شد.. تورم و کمبود بعضی از اقلام غذایی از تبعات بحران اقتصادی بود. رشد بی‌رویه قیمت خدمات شهری و افزایش هزینه زندگی که از پیامدهای تمرکز توسعه در شهرها و مهاجرت بی‌رویه و فساد اقتصادی بود موجبات نارضایتی بخش‌های وسیعی از جامعه را فراهم کرد. سیاست رفاهی رژیم با کاهش درآمدهای نفتی به بن بست رسیده بود. آهنگ شتابان مهاجرت روستائیان به شهرها به خاطر بی توجهی دولت به آنان و از سوی دیگر نیاز شهرها به ویژه تهران به کارگر سبب خالی شدن روستاها از سکنه و رکود بیشتر بخش کشاورزی و افزایش بهای محصولات این بخش شد. در نیمه دوم سال 1356 تورم به 40 در صد رسید، نرخ رشد صنایع غیر نفتی از 1/14 درصد در سال 1355 به 4/9 درصد در سال 1356 تنزل یافت.

 

 

در انتها باید گفت:

شرایط اقتصادی دوران پهلوی را این گونه می‌توان توصیف نمود: نداشتن برنامه مشخص اقتصادى، تک محصولی شدن اقتصاد و وابستگی به صادرات نفتی ، رشد سرمایه داری در دامان امپریالیسم ، نابودی کشاورزی ، افزایش وابستگی در بخش صنعت گسترش صنایع مصرفی ،سطح بالای بیکاری و کم کاری ،سطح نازل درآمد سرانه ، سطح پایین بهره وری ، وضع بد بهداشت همگانی ، بی اعتنایی به علم ، مراکز علمی و تحقیقاتی ، بی توجهی به بازسازی زیرساخت‌های اقتصادی و رشد و توسعه کشور ، ایجاد تأسیسات نظامی وابسته ، اجراى سیاست ریخت و پاش و ولخرجى هاى سرسام آور شاهانه در امور مبتذل، توزیع ناعادلانه درآمدهاى ملى ، و تشدید فاصله طبقاتى و در یک کلام، فساد، اسراف، ظلم اقتصادى و فقر اکثریت مردم ایران از ویژگی های برجسته مدیریت فاسد ، بی کفایت و ناکارآمد این دوران می باشد. به عنوان نمونه ؛ نتایج سیاست های اقتصادی زمان شاه به گونه ای شد که ایران با اینکه تا آن زمان در بسیاری از مواد غذایی خود کفا بود، به عنوان یکی از وارد کنندگان مواد غذایی تبدیل شد و نیروهای کار فراوانی به صورت بیکار به شهرهای بزرگ مهاجرت نمودند. و یا اینکه جنون مفرط نظامی گری شاه به گونه‌ای بود که بودجه‌ نظامی ایران که در سال 1350 در حدود صد میلیارد ریال بود، در سال 1355 به 8/566 میلیارد ریال افزایش پیدا کرد. این رقم بیانگر رشد سرسام آور نظامی‌گری برای ایفای نقش ژاندارمی ایران برای امریکا در منطقه و نشان دهنده‌ نابودی درآمدهای ملی در بیماری قدرت طلبی شاه است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منابعومآخذ

vآژند،یعقوبوهمكاران(1381) . اسنادیازانجمنهاومجامعمذهبیدردورهپهلوی . تهران،انتشاراتوزارتفرهنگوارشاداسلامی.

vآوری،پیتر(1369) . تاریخمعاصرایران،جلداول . ترجمهمحمدرفیعیمهرآبادی،تهران،عطائی.

vآبراهامیان،یرواند(1384) . ایرانبیندوانقلاب؛درآمدیبرجامعهشناسیایرانمعاصر . ترجمهاحمدگلمحمدیومحمدابراهیمفتاحی،تهران،نی.

vآبراهامیان،یرواند(1377) . ایرانبیندوانقلاب؛ازمشروطهتاانقلاباسلامی . ترجمهكاظمفیروزمند،حسنشمسآوریومحسنمدیرشانهچی،تهران،مركز.

vاقبالآشتیانی،عباس؛عاقلی،باقر(1385) . تاریخایرانبعدازاسلام . تهران،نامك.

vشاهدی،مظفر(1379) . مردیبرایتمامفصول،اسداللهعلموسلطنتمحمدرضاشاهپهلوی . تهران،موسسهمطالعاتوپژوهشهایسیاسی.

vفلاحنژاد،علی(1381) . مناسباتایرانواسرائیلدردورهپهلویدوم . تهران،انتشاراتمركزاسنادانقلاباسلامی.

vقانعی،سعید(1388) . پهلویدوم . تهران،ساحل.

vكاتوزیان،محمدعلی(1373) . دموكراسیوتوسعهاقتصادی . كتابتوسعه،شماره 7.

vمرادیجو،علیجان(1388) . گروههایقدرتدرساختارسیاسیدردورهپهلوی(دوم 1357-1342) . تهران،اعتدال.

vمرادی،سالار(1387) . ملتسازیدرایران(دورهپهلویاول) . یزد،مردوك.

vهمبلی،گاوین(1372) . خودكامگیپهلوی،درسلسلهپهلویونیروهایمذهبیبهروایتتاریخكمبریج . ترجمهعباسمخبر،تهران،طرحنو.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 33
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 6
  • آی پی دیروز : 31
  • بازدید امروز : 8
  • باردید دیروز : 35
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 43
  • بازدید ماه : 43
  • بازدید سال : 392
  • بازدید کلی : 12,626